ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
استاد "عبدالرحیم سعیدیراد" زادهی سال ۱۳۴۶ خورشیدی، در دزفول است و اکنون ساکن تهران.
استاد "عبدالرحیم سعیدیراد" زادهی سال ۱۳۴۶ خورشیدی، در دزفول است و اکنون ساکن تهران.
او تحصیلات خود را تا مقطع فوق لیسانس زراعت ادامه داده است.
در خودنوشتی، نوشتهاند: عبدالرحیم سعیدیراد متولد اول فروردین ۴۶ دزفول (البته این تولد شناسنامه ای است و تاریخ واقعی آن ۲۰ آبان ۱۳۴۵ است محل تولدم هم بعد از تغییر شناسنامهها در سال ۱۳۷۳ از شهر دزفول به شوش تغییر پیدا کرد. بنابر این در شناسنامهام محل تولد را نوشتهاند شوش. این تغییر محل ماجرایی دارد که بماند!)
▪سوابق فرهنگی و هنری:
- مسئول صفحه ادب مقاومت روزنامه اطلاعات ۸۰-۷۵
- نویسنده، گزارشگر و تهیه کننده برنامههای ادبی رادیو خوزستان ۷۴-۷۰
- مسئول انجمن شعر حوزه هنری خوزستان ۷۴-۷۱
- سردبیر مجله خبری دانشگاه شهید چمران اهواز ۷۵- ۷۴
- معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور
«سازمان مدیریت و برنامهریزی قبلی»
▪کتابشناسی:
- گردان شهر آیینه (خاطرات یکی از آزادگان)
- فانوسهای سنگی (گردآوری شعر فلسطین) - ۱۳۸۰
- من راضیم به این همه دوری (مجموعه شعر) ۱۳۸۵
- بعد از باران بعد از باران (اشعار زنده یاد باران بور) ۱۳۷۶
- بر بلندای عشق (خاطرات شهید بلندیان)۱۳۷۷
- زخم های خورشید (خاطرات دفاع مقدس)۱۳۷۹
- گزیده ادبیات معاصر شماره ۷۷-۱۳۷۹
- دیگر عرضی ندارم ۱۳۸۶
- سه مزار برای یک شهید (خاطرات روحانی آزاده شهید شریف قنوتی) ۱۳۸۶
- ساعت به وقت دلتنگی (شعر) ۱۳۸۷
- تبسمی بر خاکریز (طنز) ۱۳۸۷
- راز ستارهها (شهید دقایقی) ۱۳۸۷
- لالهای در فکه (شهید آوینی) ۱۳۸۸
- حق با آفتابگردانهاست (نثر) ۱۳۸۸
- مادر خورشید (مادران شهدا) ۱۳۸۸
- پرواز در پروار (شهید احمد کاظمی) ۱۳۸۸
- آنان که بی پروا عاشق شدند(شهید ردانی پور) ۱۳۸۸
- همسرایان غزل عشق (همسران شهدا) ۱۳۸۸
- نام تو با عشق پر آوازه باد(شهید بقایی) ۱۳۸۸
- حضور عاشقانه (خاطرات رهبری از جنگ) ۱۳۸۸
- با من از عشق بگو (خاطرات رزمندگان از رهبری) ۱۳۸۸
- وصف تو عاشقانهترین وصف عالم است (شهید فکوری) ۱۳۸۸
- ساعت به وقت دلتنگی (مجموعه شعر) ۱۳۸۷
- حق با آقتابگردانهاست (مجموعه نثر ادبی) ۱۳۸۸
- انعکاس آفتاب نثر ادبی مهدوی ۱۳۸۹
- پنجره هشتم نثر ادبی رضوی ۱۳۹۰
- خورشید در مشت (مجموعه شعر بیداری اسلامی) ۱۳۹۱
- جشن پتو (خاطرات طنز دفاع مقدس) ۱۳۹۱
- انقلاب آیینهها (مجموعه شعر انقلاب) ۱۳۹۲
- معجزه الفبا (مجموعه نثر ادبی) ۱۳۹۲
- همین! (مجموعه نثر ادبی) ۱۳۹۴
- کودکیهای ماه (مجموعه شعر) ۱۳۹۵
- زندگی در ناگهان (مجموعه شعر) ۱۳۹۷
- دانههای تسبیح (نثر ادبی دفاع مقدس) ۱۳۹۷
- چشمان بیشکیب (مجموعه شعر) ۱۳۹۷
- همیشه باران بیخبر میآید (مجموعه رباعی) ۱۳۹۸
و...
▪جوایز و افتخارات ادبی و هنری:
- نفر اول جشنواره مطبوعات کشور در سال ۱۳۷۶
- نفر اول جشنواره مطبوعات استانی (خوزستان) سال ۱۳۷۷
- نفر اول جشنواره بینالمللی طریق جاوید ۱۳۷۸
- برگزیده کتاب سال دفاع مقدس برای کتاب «گزیده ادبیات معاصر شماره ۷۷» در سال ۱۳۷۹
- برگزیده کتاب دوسالانه دانشجویی جهاد دانشگاهی برای کتاب «گزیده ادبیات معاصر شماره ۷۷» در سال ۱۳۸۰
- برگزیده جشنواره بینالمللی شعر فجر در سال ۱۳۸۷
- نفر اول جشنواره بینالمللی آخرین منجی در بخش قطعات ادبی. سال ۱۳۸۷
- برگزیده کتاب سال چهارمین دوره انتخاب کتاب سال رضوی برای کتاب نثر ادبی «پنجره هشتم» در سال ۱۳۹۰
- برگزیده جشنواره بین المللی شعر فجر در سال ۱۳۹۱
- برگزیده کتاب سال دومین دوره انتخاب کتاب سال شهید آوینی برای کتاب شعر «خورشید در مشت» در سال ۱۳۹۲
- برگزیده همایش کتابهای نهاد عمومی کتابخانهها بابت کتاب جشن پتو به خاطر پر مخاطب ترین کتاب، با تیراژ ۱۵۰ هزار نسخه
و...
▪︎نمونه شعر:
(۱)
به لطف یاد تو کز شور عشق سرشاری
میان کوچه قدم میزنم به دشواری
هنوز در دل این کوچه عطر یادت هست
چنانکه در دل من مانده خاطرت جاری
بنفشه میشکفد در کنار هر قدمت
اگر دوباره در این کوچه گام بگذاری
شکوه روز به یک لحظه میشود خاموش
اگر که زلف پریشان به باد بسپاری
هنوز مست از آن شب که روی زخم دلم
به شوق و شرم نوشتی که دوستم داری
به قاب عکس تو گفتم: «چقدر غمگینی
مگر ز حال من خسته دل خبر داری؟»
کنار سفرهی خالی نشستهام بیتو
فقط به یاد تو کز شور عشق سرشاری!
(۲)
رفتهای ولی میبینم، رو دلم ردّ پاهاتو
کاشکی بشنوم دوباره، از تو کوچهها صداتو
میدونم سبزه نگاهات، مث باغ فین کاشون
آسمون کاشکی نگیره از دلم باغ نگاتو
با خطی به رنگ چشمات، روی پیشونیم نوشتم:
هر چی غم داری برا من، هر چی شادیه برا تو
بیتو من غریب و خسته، بیشکیب و دلشکسته
روی دوش خود میگیرم کولهبار مشکلاتو
رفتهای ولی میدونم که یه روز، یه شاعر خوب
توی شعراش مینویسه، تب سرخ ماجراتو
ای خدای آسمونها، تو که حالمو میدونی
برسون به داد این دل، حضرت سبزقباتو
روزای آفتابی من، بیتو پرپر شده، اما
میشنوم یه روز جمعه، از تو کوچهها صداتو.
(۳)
ای یار خوش سیمای گندمگون
زیباتری از کرخه و کارون
رود نگاهت برده هوش از من
میخواهمت همواره روز افزون
دل بردن از من کار چشم توست
دلتنگ چشمان توام اکنون
از شوق دیدار تو سرمستم
از لطف بیاندازهات ممنون
امواج لبخند تو میخواهند
حال مرا یکباره دیگر گون
میخواهمت دیوانهوار امروز
مجنونتر از مجنونتر از مجنون
پرسیده بودی دوستم داری؟
_ البته من میلیاردها میلیون...
اینگونه بودن با تو کافی نیست
از قاب عکس خود بزن بیرون!
(۴)
یک عمر بهم ریخت و سامان نگرفت
با یک دو شکست، عشق پایان نگرفت
ابر آمد و در هوای دل جولان داد
یک مرد دلش گرفت و باران نگرفت!
(۵)
تقسیم شدم به آب و نانی سنگی
منهای تو من هیچ ندارم رنگی
درد و غم و آه در دلم جمع شده
من حاصل ضرب صبرم و دلتنگی.
(۶)
روزنامهها
خمیازه میکشند.
اتفاق مهمی نیفتاده است،
جز گم شدن پیشانیبندی سرخ
در خیابانهایی شلوغ؛
و اینکه
کبوترهایی بیسر
گرد میدانهای شهر طواف میکنند.
*
شما نشنیده بگیرید،
اما آسمان
آبستن خورشیدی شگفت است.
باور نمیکنید؟
از ماه بپرسید!
(۷)
این رود که میبینی
رد نگاه توست
که به طرز عجیبی
دلم را با خود میبرد!
(۸)
پیراهنی به رنگ ماه پوشیدهای
کلاهی از جنس آه،
وقتی به شانههای شب تکیه میدهی
دیدنیتر میشوی!
(۹)
کبریت
بر تنهاییام کشید،
عاشق شدم،
شدید!
(۱۰)
ابری نمیشود
آسمانی
که ماهش تو باشی.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی