بانو "سمیرا چراغپور" شاعر ایرانی، زادهی سال ۱۳۶۶ خورشیدی در کرمانشاه است.
او دربارهی خود گفته: سمیرا چراغ پور هستم: کارم رو در حوزهی روابط عمومی با خبرنگاری شروع کردم و به سرعت به صورت تخصصی وارد این حرفه شدم... من همسر یک مدرس ارتباطات هستم و بنابراین سالهاست خودم را در زمینهی روابط عمومی و ارتباطات به روز نگه داشتهام... جدا از اینها، اگر بخواهم از روحیات شخصی و سایر علائقم صحبت کنم: (من نویسنده هستم. مولف ۴ جلد کتاب در حوزه ادبیات، و نوازنده ی سازهای سه تار و سنتور هستم).
او کارشناسی مهندس کشاورزی از دانشگاه پیام نور و کارشناسی ارشد محیط زیست از دانشگاه ملی خلیج فارس دارد.
▪کتابشناسی:
- وقتی خوابها بیدار شوند
- سکانسهای سیاه و سفید
- خونم را به هواخوری بردهام
و...
▪نمونهی شعر:
(۱)
[ترانهای برای احسان]
نه اینکه گریه میکند منم
نه تو آن سایهی افتاده بر دیواری
ما دو ابر دیوانهایم در باران
حالا زمین را برای چند سال
در دست ویرانیاش رها کن
بگذار پدر را در چشمهایت خاک کند
زنی که شیطان موهایش
طلسم طلاهای گمشده را
به گردن طناب
آویزان کرده است.
نه اینکه میخندد منم
نه تو آن سرباز تفنگهای بیشلیکی
ما دو شعر ناخواندهای در باران
حالا کنار خواب جهان
چشم پوتینهایت را بگذار.
(۲)
[سفید خوانی در ماه]
از فرقی که ندارد این زندگی حرف میزنم
به اندازهی اشتیاق کودکی که نیست
به دنبال پروانهای که نبود
دویدهام
و در کوچهای که نیامدی
به آغوش کشیدمت
اما عزیزم
حالا عصر دلتنگیهای مانده در گیسوی من نیست
با فشار یک دکمه
صفحهای در من بالا میآید
که میگوید
دختری در آن سوی آبها
هنوز عطر پیراهنت را دارد
و من به تعریف دیگری از فاصله میرسم
درون خودم
به کوهی دلتنگ رسیدهام
که تنها صدایی است
که تو را بر میگرداند
حالا به این نیامدن
همه چیز میآید
حتا ترانهای که با صدای بلند
میرقصد
و گاهی
بازی به نفع ماست
که تمام نمیشود.
(۳)
[در تنهایی یک اتاق]
در تنهایی یک اتاق
میخواستم بگویم
من قهرمان بزرگی که میگفتم
نبودهام
هنوز نرفتهای
گریه اولین قولم را شکست
حتا نتوانستم
همه چیز را بین خودم نگم دارم
و حالا دلواپسی
شبیه پنجرهای باز
در دل دیوارم نشسته است
کوچهی ما را که میدانی
خبرها مثل کلاغ
زود میپیچد.
میدانم
عصر خوبی برای گریه نیست
اما تا شب
موهای آخرین عروسکم را هم جویدهام
و شصت سال
از آغاز این تلفن گذشته است
آنوقت کوچهها، مغازهها، آدمها
ما را به اشتباه میاندازد
عزیزم
در تنهایی یک اتاق
خانهای جهنم میشود
پشت سرت در را که بستی
خانوادهای که نخ کرده بودم
پاشیده شد
میبینی؟
همه چیز به انگشت نرفتنی
بند میشود
نگاه کن
دوباره تیزی یک دلتنگی
نبضم را بریده است
و تو که نباشی
مرگ
از سوراخ کوچکی هم
عبور میکند.
(۴)
[تهران]
از همان کوپهای که راه افتاد
میدانستم
تهران نقشهی بزرگی است
که برای من کشیدهاند
و این سفر نمیتوانست
به چند کتاب کوچک ختم شود
با اولین تکان قطار
پرندهای در من به آزادی رفت
و خون جریان دیگری داشت
شبی که میتوانست
کوتاهترین خواب دنیا باشد
از من زنی بیپروا میساخت
که ناباورانه
شکار بوسهای میشد
از این لحظهها نمیتوانستم
کوتاه بگذرم
که بند بند آن شب جاری
شبیه پنجرهی لرزان قطار
تکانم میداد
و هنوز تهران در من
مسافری است
در قطاری که
پایان نمیگیرد.
(۵)
به شمعی که روشن نکردهام در تاریکی فکر میکنم
به صدایی که نشنیدهام از تو
به دوریات
که میتوانست دیوانهام کند
به زن که امتداد موهایش هنوز
از پیچهای زندگیام بیرون زده است
به تو فکر میکنم
که تنها تکلیف سیگارت را
روشن میکنی
به من
که فکر میکند به اینها هنوز
و ساعت را برای روز بعدی کوک میکنم.
(۶)
[ما دستِ پنج انگشتیم]
از پردهی خانه
پدر کنار که میرفت
نوشتم:
زندگی نانی که ندارد نیست
تابیست که نمیآورم
مادر زیر چادر جوانیاش
برف که بارید
لبخندی از جنس نمیتوانم
گریه را به شکل صورتش برگرداند
خیابانی دستش را در برادر رها کرد
خواهر خودش را در دیگری
پزشکی در من
خواب موهایش را به تخت گره میزد
و من هنوز خطهای لباسم را
با راهرو بیمارستان ادامه میدهم.
حالا ما دست پنج انگشتیم
که روی قبری به شکل قلب کشیده میشود
و زندگی در هر کداممان
جوری مرده است
پدر که با مرگ صورت مهربانی دارد
خانه که به شبها نمیآید را
برای مادرِ آشپرخانه میآوَرَد
مادر باران را از روی لباسهای بند به خانه
برادر چراغ قرمز مرگ را
و خواهرم برای چند زندگیست که نمیمیرد
من اما شبها ک/تاب و تب از دست میافتد
جوانی پیراهن پدر را
روی سفیدی موهای مادر میپوشم
با ابر رویای برادر
کنار کفش پاشنهی خواهر
راه میروم
و خندهی مرگ را
مثل صدای
تلفن و
پرستار و
بیمارستان
در آوردهام.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
https://t.me/samicheragh
www.harfetaze.com
www.aghalliat.com
www.jobinja.ir
www.chouk.ir
زندهیاد "خانمیرزا اولاقباد" از شعرای شیرین سخن لک بوده، که در شعرسرایی مهارت بسیار داشته و بیشتر در مایهی حماسه و مرثیه سخنسرایی میکرده است.
بانو "زینب میرزایی بسطامی" شاعر لرستانی، زادهی سال ۱۳۶۳ خورشیدی، در خرمآباد است.
استاد "رضا حدادیان" شاعر و منتقد کرمانشاهی، زادهی سال ۱۳۵۳ خورشیدی، در کرمانشاه است.
استاد "فریدون بدرهای" نویسنده، مترجم و زبانشناس نامدار ایرانی، زادهی ۱۹ دی ماه ۱۳۱۵ خورشیدی. در کرمانشاه است.
زندهیاد "سید یعقوب ماهیدشتی" مشهور به «سَی یاقو»، شاعر کرد کلهور زبان کرمانشاهی، زادهی سال ۱۱۹۱ یا ۱۱۹۲ خورشیدی، در روستای قمشه ماهیدشت، بود.
استاد "اسدالله حیدری" متخلص به "برکه" شاعر طنزپرداز همدانی، زادهی سال ۱۳۳۲ خورشیدی در نهاوند است.
کتاب "هنوز برای دوست داشتن، وقت هست" مجموعه اشعار "ابراهیم اورامانی" شاعر کُرد عراقی با ترجمهی "سعید فلاحی" (زانا کوردستانی) شاعر، نویسنده و مترجم کُرد ساکن بروجرد، چاپ و منتشر شد.
این کتاب برگردان اشعار مجموعهی "هێشتا کات ماوە بۆ خۆشویستن" است که در سال ۲۰۱۸ میلادی در اقلیم کُردستان چاپ و منتشر شده بود.
این کتاب چاپ اول زمستان ۱۴۰۱ انتشارات هرمز اهواز در هزار نسخه و ۱۱۳ صفحه با ویراستاری "لیلا طیبی" (رها) است.
پیش از این، دو مجموعه دیگر از اشعار این شاعر اهل حلبچهی عراق، توسط همین مترجم به فارسی برگردان و در ایران و عراق به دوستداران شعر و ادبیات عرضه شد.
روستای تاریخی و فرهنگی، "کاشتر" در دهستان ژاورود واقع در بخش مرکزی شهرستان کامیاران در استان کردستان قرار دارد، که بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۵۰ خانوار با ۶۵۰ نفر بوده است.
▪چند شعر هاشور از زانا کوردستانی
(۱)
اشک،،،
احساس روانیست؛
-شبیه رود!
و من،
با چشمهای خشکیده
--دلسنگ!
(۲)
پرندهای مغموم
بر درختِ کنج حیاط
میخواند،،،
--برای پیراهنهای آویخته بر طناب!
امیدوارست
قلبی درونشان
در تپش باشد!.
(۳)
مانند تاک پیر حیاط
دلتنگی،،،
ریشه دوانده است؛
در من!
***
هر چه با داس میبُرم
باز جوانه میزند!
(۴)
دوست داشتنت؛
سکوتیست مبهم!
پنهان در رُزهای سفید
--لابلای انگشتان لطیفات--
ای پریزاده!
(۵)
آنجا که تو باشی؛
در بهشت،
--تخته میشود.
(۶)
شمعی فروزان،
در هجوم تندباد
تن به صلح نداد وُ
ایستاده شهید شد.
(۷)
ضجّهای بیامان،
درونم پا به ماه است!
نه تاب حملاش هست؛
نه توان فراغش
ترسی درونم (گاگله) میرود
--سقط نشود!
(۸)
اگرچه از وسعت آغوشت،
سهمی ندارم؛
--خوش باش!
***
در این قحطی عشق،،،
نم نمای اشکی-
نصیب ما هست!
(۹)
[برای مقام معلم]
و تو بودی که
نهال فهمیدن را در دلم غرس کردی؛
آن زمان که نفهمها
در جهان تنومند شده بودند!
(۱۰)
در من بتی بود
لات،
منات،،
عزی!
من بردهی نادانیها بودم؛
عشق تو یکتا پرستم کرد...
(۱۱)
زیر ساطور سلاخ،
یا به چنگال گرگ گرسنه!
چه فرق میکند: [نوازش]؛
مرگبار است؛
برای گوسفند فلک زده!
(۱۲)
به زوزههای گرگ دل بست؛
میش بخت برگشته،
چوپان که لالایی نمیدانست!
#زانا_کوردستانی
شهر "لوشان" در میانهی راه قزوین به رشت قرار دارد و برخلاف سایر نقاط استان گیلان، دارای آب و هوای گرم و خشک است. این شهر، بخشی از شهرستان رودبار و مشهور به شهر آفتاب گیلان است.
شهر "لوشان" در میانهی راه قزوین به رشت قرار دارد و برخلاف سایر نقاط استان گیلان، دارای آب و هوای گرم و خشک است. این شهر، بخشی از شهرستان رودبار و مشهور به شهر آفتاب گیلان است.
استاد "ذوالفقار شریعت"، شاعر خوزستانی زادهی ۱۰ مرداد ماه ۱۳۴۵ خورشیدی، در بندر امام است.
استاد "معصومعلی مسکینی" متخلص به "مسکین" شاعر کرمانشاهی، زادهی سال ۱۳۱۴ خورشیدی در هرسین است.
زندهیاد "شاهمراد مشتاق" متخلص به "شامی" زادهی ۲۶ اسفند ۱۲۹۶ خورشیدی، در محلهی چنانی کرمانشاه به دنیا آمد. نسبت ایلی شامی به زوله میرسد و به همین خاطر فامیلی "زوله بگزاده" را انتخاب کردند.
دکتر "فریبرز دارابی" شاعر و معلم ایلامی، زادهی سال ۱۳۵۱ خورشیدی در بیجنوند شهرستان چرداول است.
آقای "سجاد کیانی" شاعر بختیاری، زادهی سال ۱۳۷۱ خورشیدی، در ایذه است.
استاد "علیرضا بهرهی" شاعر لرستانی، زادهی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در خرمآباد و اکنون ساکن تهران است.
استاد "عبدالعظیم فنجان" شاعر عراقی، زادهی سال ۱۹۵۵ میلادی در ناصریه، عراق است.