انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

مجموعه هاشور در هاشور ۰۳

مجموعه اشعار هاشور در هاشور ٠۳ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) 


(۱)

زمین را به خیال نمی‌آورند

(بعضی)!!ها که،

          در آسمان نشسته‌اند

گل‌های معصوم اما،،،

بی‌‌اندیشهٔ آسمان

قالی‌نشین شده‌اند!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


(۲)

کاش،،،

 مترسکی‌ بودم

پای جالیز خیالت

تا غروب‌گاهان نوک بزنند

کلاغ‌های سمج،،،

         تنهایی‌ام را!


 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


(۳)

به تو که می‌رسم،

و گونه‌های گل انداخته از شرمت؛

تَرَک بر می‌دارد

در دست‌هایم انار!

♥      

 لبخندت،،،

     می‌شکوفاند

            روحم را!


 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

سیروس نیرو

سیروس نیرو

سیروس نیرو (زادهٔ ۱۳۰۹ — درگذشتهٔ ۱۳۹۵) شاعر و پژوهشگر ادبی ایرانی بود.
او از شاگردان بلافصل نیماست که همراه با اسماعیل شاهرودی محضر استاد شعر نو فارسی را درک کرده بود. او فارع التحصیل رشته ادبیات دانشگاه تهران بود و در زمینه های شعر کلاسیک ایران تخقیقات مفصلی انجام داده است. سیروس نیرو کتابی درباره‌ بنیانگذار شعر نو فارسی با عنوان "نیما" نوشته است.
سیروس نیرو نظراتی بحث برانگیز درباره شاعران قدیم و معاصر ادبیات فارسی داشت. از جمله اینکه مولوی و سنایی را شاعرانی شفاهی می‌دانست که در اواخر عمر، کیفیت آثارشان نزول پیدا کرده بود.
آقای نیرو معتقد بود که تا پیش از رضاشاه مردم عادی فقط قرآن و حافظ را می‌شناختند و کتاب‌های ادبیات فقط در اختیار عده خاصی بود. به عقیده او "رینولد نیکلسون"، خاورشناس بریتانیایی بود که ادبیات فارسی را در دوره معاصر احیا کرد.
او در گفت‌وگوی مفصلی با خبرگزاری ایسنا درباره شاعران مشهور پس از نیما گفته بود: "سهراب (سپهری) و شاملو و (فروغ) فرخزاد شعر فارسی نگفته‌اند. چیزهایی برای خودشان گفته‌اند که قشنگ هم هست، ولی با فرهنگ ما این‌ها شاعر نیستند. شعر ما همان شعر حافظ است که نمی‌توان یک کلمه از آن را جابه‌جا کرد."
او در روز سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵ در پی ابتلا به عفونت ریه در بیمارستان طالقانی تهران درگذشت.

- آثار:
✓ با تهاجم باد (مجموعه‌شعر)، چاپ اول، ۱۳۷۸
✓ از غلس تا گرمگاه (منظومهٔ کوراوغلو)، چاپ اول، ۱۳۷۹
✓ مینیاتورهای ایرانی (مجموعه‌شعر)، چاپ اول، ۱۳۷۹
✓ عشقت رسد به فریاد (مجموعه‌شعر)، چاپ اول، ۱۳۸۰
✓ درّ یتیم (شرح کامل خسرو و شیرین حکیم نظامی گنجوی) با شرح بیت‌های پیچیده، سیروس نیرو؛ ویراستار: محمد مفتاحی، تهران: روزگار، چاپ اول، ۱۳۹۵
✓ پیامبر نامُرسَل (شرح کامل اسکندرنامهٔ حکیم نظامی گنجوی)، به‌اهتمام: محمد مفتاحی؛ شارح: سیروس نیرو، تهران: روزگار، چاپ اول، ۱۳۹۵
✓ دون ژوان (شرح کامل هفت‌پیکر حکیم نظامی گنجوی)، به‌اهتمام: محمد مفتاحی؛ شارح: سیروس نیرو، تهران: روزگار، چاپ اول، ۱۳۹۵
✓ گوهرفروشان مهتاب (شرح کامل لیلی و مجنون نظامی گنجه ای) به اهتمام محمد مفتاحی؛ چاپ اول ۱۳۹۵
سیاه مشق (شرح کامل مخزن الاسرار نظامی گنجه ای) به اهتمام محمد مفتاحی؛ چاپ اول ۱۳۹۵
✓ رد پا و از غلس تا گرمگاه به کوشش و ویرایش محمد مفتاحی؛ انتشارات ایلیا، ۱۳۹۵
✓ آیینه و آه؛ به کوشش و ویرایش محمد مفتاحی؛ انتشارات افراز؛ چاپ اول ۱۳۹۴
✓ داستان‌های پیش پا افتاده؛ به کوشش و ویرایش محمد مفتاحی؛ انتشارات افراز؛ چاپ اول ۱۳۹۵.

- نمونه شعر:

)
نوستالژیا 

شب دیرگاه خواب ام شکست
از قشقرقِ بلبلانِ پارک شدۀ کنار‌ِ خیابان                      
به: پوران فرخزاد عزیز

خیره به ظلمتٍ شب تا دیار کودکی پَر گشودم،
پَروازی حسرت بار و شیرین.
***
روی بام و خوابِ کنارِ ستاره‌ها
نوای مرغِ حق در زلالی مهتاب،
ـــ دنده‌ات نرم، چرا گندمِ یتیمی راخوردی؟
حالا هم راهِ قطرۀ خونی از گلو بیرون بریزـــ
پچ پچۀ جویبارِ اقاقیا،
تاطلوعِ گل‌گونِ فلق، از بامِ باغ و نَفسِ نسیم؛
آه تهرانِ قدیم!
***
از بوقِ سرسام و عبورِ کامیونِ آجر در شب
بدتر! غُرشِ گوش خراشِ هواپیما،
تا ریختنِ جیوه در گوش!
آسفالتِ داغ و له‌لهِ عابرین،
در تابستانِ بی‌درختِ کوچه‌ها.
***
شب‌های شب‌چره، قیلولۀ پیش از ظهر
بانوای گرمِ حسین، کردِ شبستری و فرخ‌لقا،
و مهربانی بزرگ‌ترها.
عبورِ زنی پا به ماه و بوی عطرِ شیر
صدای خش‌دارِ جغجغه‌ای و فریادِ بچه‌ها
آن‌گاه هدیه به کودکِ یتیم
آه تهرانِ قدیم!
***
باز بلبلانِ کنارِ خیابان نعره سر دادند.
باز چرتم پاره شد.

)
با کسی هیچ مگو!

با کسی هیچ مگو!
قصه‌ی غصه‌ی خود را هرگز
بر لب رود مگو
حاصلی نیست
که بی برگشت است  
 نتواند بزداید غم تو
     * * * 
در دل کوه مگو
زانکه این گنگ ابد
در سکوت است اسیر
 که نمی میرد و جاویدان است.
       ***
با درختان هرگز...
که پریشان دم هر بادند
 بدل فاحشه‌ها، بدنامان.
          ***  
 ابرها، می‌گریند!
برکه‌ها، پر لجن‌اند
اندرین ورطه‌ی پر رنگ و ریا چون من باش
با کسی هیچ مگو
                  هیچ مگو!

               
وبلاگ شخصی سیروس نیرو:
http://siroosniroo.blogfa.com

جمع‌آوری:
#لیلا_طیبی (رها) 

سلول انفرادی

❆ سلول انفرادی:


این خانه بی تو

شبیه سلول انفرادی است

و من اعدامی

منتظر اجرای حکم!  

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#شعر_کوتاه

#هاشور

ما عقابیم!

✓ ما عقابیم! 



ما،،

برادران وطن؛

       --ملتِ کوردیم!

با تاریخ چند هزار ساله

به قدمت دردهای فراوان

که بلندای آسمان نیز

شاهدِشکنجه هامان بودست!

 اماشما جهانیان

هرگز صدای ما را

   به درستی نشنیدید.


ما حلبچه ی مسمومیم 

ما نادیای(۱) معصومیم

- مریم باکره ای در چنگال هوس

آلانیم(۲)،

غرق در دریا!

ما "بهروزیم"(۳)

محبوس درقفس های غربت وُ،

                              --آوارگی..

 ما،،،

-- کوردیم

محکوم به دربه دری

اما 

هرگز؛

ذلت نمی پذیریم

ما؛

    --عقابیم

(هه‌لوی به‌رزه فه‌ریم!)(۴)

دهانمان از خاک پر می‌شود،

--می شود ولی

          از تملق هرگز...

 


#سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)


ـــــــــــــــــــــــــــــــــ


۱- نادیا مراد دختری کرد از اقلیت دینی ایزدی اهل روستای کوجو در سنجار واقع در استان موصل است. او یکی از قربانیان داعش است. او در سال ۲۰۱۸ و به دلیل مبارزاتش علیه خشونت جنسی و استفاده از آن در جنگ‌ها به عنوان سلاح، به همراه دنیس موکویگی برنده جایزه صلح نوبل شد.

۲- آلان کردی پسر بچه سوری که در سال ۲۰۱۵ در دریای مدیترانه غرق شد. وی یکی از آواره‌های جنگ داخلی سوریه بود که جسدش را آب‌های دریا به ساحل آوردند؛ و عکس گرفته شده از جسد وی موجی از واکنش‌ها را در دنیا برانگیخت.

۳- بهروز بوچانی (زادهٔ ۱ مرداد ۱۳۶۲ در استان ایلام) روزنامه‌نگار و نویسنده کرد ایرانی است. شرح حال او با نام رفیقی نه مگر کوهستان که در اردوگاه پناهندگان مانوس نوشته که برنده جایزه‌های بسیاری شده است. او از سال ۲۰۱۳ (میلادی) تا نوامبر ۲۰۱۹ در جزیره مانوس گرفتار بود. 

۴- عقاب بلند پرواز..

مجموعه هاشور در هاشور ۰۲

✓ مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۲ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) 


- دهان:


دهانم را هم ببندند

باز واژه های تلنبار شده

بسیارند در حلقم 

و در هر شعر ام

تنها تویی که

از دهانم بیرون می‌آیی


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- تن:


بر تن دارم

پیراهنی از اندوه

که روزگار

بر تن من دوخته است


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- گیسو:


در گیسوان تو 

زندانی شده است

نسیم بهاری

آزاد نخواهد کرد

هیچ اردیبهشتی

عطر گیسوانت را



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

محدوده ای به وسعت دنیا

✓ محدوده‌ای به وسعت دنیا!

جغرافیای من
          --چشمان توست؛
سرچشمه‌ی کرانه‌یی گمنامِ رودها
کرانه‌ی تمامی‌ی دریاها!
وَ من،،،
کویری خشک
دلبسته‌ی نسیمِ نگاهت؛
چشمان روشنی که
نه لندن،
نه کازابلانکا با خودش دارد
این طُرفه در نجابتِ توست
که سرزمینم را می‌تابد

چشمِ تو اوجی‌ست
مانندِ اورست...
زیباتر از تمامِ کشمیر!
و تلخ مثلِ افغانستان
چیزی نظیر شعرِ کردستان!
--آه!

در بابِ فتح تو
چه مردانی
        جان سپردند!
ردِّ تو،
یورتمه‌ی اسب‌ها
جغرافیای چشمِ تو،،،
      پلنگ‌کُش است، آی!

شب‌های شب
در امتداد چشمانت
عبور می‌کنم تا
               مدیترانه.
و گم می‌شوم در
               -- مالدیو
می‌میرم در
           - لایزپیگ!
کاش راهی داشتم؛
از این حریمِ مقدس
                 تا میقات!
       
و کاش می‌شد،
             می شد،
               می شد،
نفس کشید و،
                  --نمُرد!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

هاشور ۱۵

مجموعه اشعار هاشور ۱۵ #لیلا_طیبی (رها)


#هاشور


سال‌هاست،،،
پابندت مانده‌ام!
دلم روشن‌ست،،،
حتمن پا به زندگی‌ام می‌گذاری...


#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
#شعر_سپید
#شعر_کوتاه
#کتاب_عشق_از_چشمانم_چکه_چکه_می_ریزد!

مجموعه هاشور در هاشور ۰۳ لیلا طیبی

- شعر ناکار:


چاله ای خواهم کند،،،

تا شعرهایم را،

       زنده به گور کنم...

                               ♡

شعری که نتواند عاشقت کند،

شعر نیست،

        - زخم است!

 


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



 - جادهٔ قلبم:


برای تو،،،

در قلبم جاده ای ساخته‌ام

                      ‌_ بی‌انتها

نگران برگشت نباش...

...

دوست داشتنت؛

شبیه همین جاده-

          بی‌انتها ست!

 


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



- بازیچه:


نه تو کودک بودی،،،

-- نه دل من؛

            اسباب بازی!

                              _♡_

آه!

چگونه مرا

به بازی گرفتی؟!

              



 #لیلا_طیبی (رها)

#هاشور_در_هاشور

هاشور در هاشور 01

هاشور در هاشور 01

می‌میرند
در من
تمام بولهوسی‌های جهان
من راهبهٔ راه توام
راهی معبد آغوش تو
آنجا که آخرین عبادتگاه جهان است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها
لگدمال شده‌اند
زیر پای اشک،
گونه‌هایم
مرهم بوسه‌هایت را می‌طلبد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

چه توفیری دارد
برای زندانی
رنگ لباسش سفید باشد
یا سرخ
همین کافی‌است
که بدانی
روزگارش سیاه‌است.

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

پوچی مطلق

✓ پوچی مطرق: 


وقتی که نیستی

یک چیز دنیا کم است...

مثلِ یک خنده،

یک بهار

 یا؛

    -- شهریور...


 به گمانم،

در غیابِ تو،

جهان یک پوچی‌ی مطلق‌ست.

یعنی:

همه‌ی دهان‌ها بسته است!


 وقتی که نیستی

من،،،

بی‌دلیل‌ترین اتفاق زمینم‌!


 

#سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)

نوذر پرنگ

نوذر پرنگ

حافظ عصر معاصر


تقی حاج آخوندی با نام هنری نوذر پرنگ (زاده ۲۰ اسفند ۱۳۱۶ تهران -- درگذشته ۲۲ امرداد ۱۳۸۵ تهران) شاعر و ترانه‌سرا ایرانی که نام او بیشتر به خاطر سرودن شعر ترانهٔ مشهور «تولد، تولد، تولدت مبارک!...» شنیده می‌شود، امّا نزد علاقه‌مندان به شعر و ادبیات فارسی، وی به خاطر غزلیات بسیار زیبا و دلپذیری با در هم آمیختن مضامین تازه با مفاهیم کلاسیک سروده‌است، شهرت دارد.

پرنگ از شاعران بسیار برجسته‌ى عرصه ‏ى شعر پارسى است که به سبب گوشه‏‌گیرى ذاتى خود، آن چنان که شایسته‌ى نام و هنر اوست، شناخته نشده است. او شاعری است که در چندین قالب شعرهای عالی سروده است. قالب‌هایی که او به کار گرفته غزل، مثنوی، چارپاره و شعر نو هستند.

کسانى که شعر او را خوانده ‌اند و به ویژه آنانى که از سرِ ژرف‏‌نگرى و نکته‌سنجى، به خوانش اشعار او پرداخته ‌اند، نیک دریافته‌اند که نوذر پرنگ، از کم‏ نظیرترین و به جرأت مى‌توان گفت: تکرار ناشدنى‌ترین شاعران زبان پارسى است و او خود، تفاخرکنان و استوار و با اطمینانى خاص گفته است:


غیر نوذر نبُود هم ‏سخنى حافظ را

مدّعى گوى جدل با سخن حق تا چند؟

(فرصت درویشان، نوذر پرنگ، انتشارات پاژنگ، چ اوّل ۱۳۶۵، ص ۱۵۸)


و یا با خیالى رنگین سروده که:


رسیده بر لب نوذر دو مصرع رنگین

ز بیت حافظ عالى ‏جناب، نازک ‏تر

ز بعد خواجه - که این بنده از حواشى اوست -

کسى نگفته از این شعر ناب، نازک‏ تر 

(همان، ص ۱۵۴)


و یا به این صراحت اعلام کرده که:


خوش مى‏ زنند نوبت، یاران به نام یاران

نوذر به نام حافظ، حافظ به نام خواجو 

(همان، ص ۱۸۴)


و یا اگر این چنین از گل ‏چرخ رنگین خود در گلستان خیال ‏انگیز شعر پارسى سروده که:


بعد حافظ کس چنین گل‏ چرخ رنگینى نزد

بسته عهدى دیگر اى گل، چرخ با دوران تو 

(همان، ص ۱۱۳)


و نهایتاً اگر جسورانه و صد البتّه شاعرانه و زیبا، چنین ادّعاهایى کرده است که:


شعرم از طاقت صاحب‏ نظران بیرون است

سرزمینى است در آن سوى فلک، چامه‏ ى ما 

(همان، ص ۲۵۲)


این ادّعا بر خواننده، اثبات نمى‏‌شود مگر این که ساعتى و بلکه دقایقى در گلشن خیال این شاعر چیره ‌دست گشت و گذارى کند، همو که با قالب‏‌هاى متنوّع و شیوه‏‌هاى گوناگون سخن‏‌سرایى از غزل و مثنوى و چارپاره گرفته تا شعرهاى نیمایى و سپید و ترانه و تصنیف، ثابت کرده است که سخن چون موم در دستانش نرم است و به اقتضاى حال و مقام، آن را عرضه مى‏‌دارد.

او همچنین با مبانی زبان‌شناسی و ریشه‌شناسی واژه آشنائی کامل داشت و در زمینهٔ زبانهای باستانی و زبان پهلوی و اوستایی در آمریکا تحصیل کرده بود.

او تحصیلات ابتدایی خود را در تهران انجام داد و برای دبیرستان به مدرسهٔ دارالفنون وارد شد. وی همچنین یک سال هم در دبیرستان ابوریحان تحصیل کرد. در دورا تحصیل با بهرام بیضایی، داریوش آشوری، نادر ابراهیمی و عباس پهلوان هم‌درس بود.

پرنگ سرودن شعر را از همان دوران دبیرستان آغاز کرد و کم‌کم برخی از اشعارش را برای صفحات ادبیِ نشریاتِ مختلف فرستاد. 

شعرهای او که به زودی شهرت و محبوبیت برای او به ارمغان آورد، نخستین بار در روزنامه‌های آن زمان و بعدها در صفحهٔ ادبی هفته نامه روشنفکر که ترانه‌های بهشتی نام داشت و فریدون مشیری این صفحه را اداره می‌کرد، چاپ شد.

در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۴۰ شعرهایش علاوه بر نشریه روشنفکر در ماهنامه سخن نیز چاپ می‌شد و خوانندگان بسیار داشت. او می‌خواست تنها به نام نوذر پرنگ نامیده شود. 

در نوجوانی و برای طبع‌آزمایی وی ترانه‌سرایی برای خوانندگان مرد و زن رادیو را آغاز کرد و برای خوانندگانی همچون ویگن، پوران، الهه، منوچهر، گوگوش، مهتاب و دیگر هنرمندان، بیش از یکصد ترانه سرود که معروف‌ترین آنها ترانهٔ بسیار مشهور تولدت مبارک (با آهنگی از انوشیروان روحانی که نخستین بار توسط ویگن اجرا شد)، «غروبا که میشه روشن چراغا» (با آهنگ و صدای منوچهر )، اسب سُم طلا (با آهنگ عطاءاله خرم و صدای ویگن) است.

ترانه های او بسیاری از خواننده ها خوانده اند:

- ویگن: فنجون طلا - غزال - اسب سُم طلا - تولدت مبارک.

- کوروش یغمایی: تفنگ دسته نقره - قصه - سرنوشت - غمناک - خیابان - باغ - دنیاها و فاصله‌ها.

- منوچهر سخایی: کلاغ‌ها.

- عارف: خواستگاری.

- رامش: خواب بیداری.

- گوگوش:  خواب بیداری - آسه برو ، آسه بیا - عروسک قشنگم - رویای نقش بر آب (خواب و خیال) همراه با رامین - عمر غمگین.

و...

وی همچنین از دوران جوانی خویش آشنایی نزدیکی با علی اسفندیاری (نیما یوشیج) پیدا کرد و با او رفت‌وآمد داشت که همین آشنایی موجب شد که وی در عرصهٔ شعر نو نیز به طبع‌آزمایی بپردازد.

در سال ۱۳۴۹ به دعوت برادرش راهی آمریکا شد و در آنجا نخست به تحصیل در رشته ادبیات پرداخت و سپس در دانشگاه رایس در حوزهٔ ادبیات تطبیقی و زبان‌شناسی باستان نیز تحصیل کرد.

حد فاصل سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷ موفق‌ترین سال‌های زندگی هنری و ادبی وی بود، چرا که او، بهترین و زیباترین شعرهایش را در همین سال‌ها سرود و در ماهنامهٔ سخن و همین‌طور هفته‌نامه‌هایی همچون روشنفکر، سپید و سیاه، امید ایران، هفته‌نامه فردوسی و ماهنامه سخن منتشر شد.

نوذر پرنگ در ۲۲ مرداد ۱۳۸۵ در ۶۹ سالگی بر اثر ابتلا به آسم و سیروز کبدی درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.


- آثار:

- فرصت درویشان، مجموعه اشعار نوذر پرنگ» به کوشش: سعید نیاز کرمانی، انتشارات پاژنگ، چاپ سال ۱۳۶۵

- آن سوی باد، مجموعه‌ای از سروده‌های «نوذر پرنگ» (شامل غزل‌ها، شعرهای نیمایی، شعرهای سپید، مثنوی‌ها و چهار پاره‌های به هم پیوستهٔ او)، به کوشش: بیژن ترقی، انتشارات سنائی، چاپ سال ۱۳۸۲

- مقالاتی در حوزه ادبیات و نقد ادبی همچون «نظری بر مقدمه حافظ سایه»


- نمونه شعر:

(۱)

چو گهواره ای بی قرار و شکیبم                

که زنجیری جنبشی جاودانم

چو خواهم که یک لحظه آرام گیرم        

دهد دست سررشته‌داری تکانم


فروبسته گیتی به پایم رسن ها              

رسن ها که تابیده دست فریبش

علاجی ندارم به جز آنکه سازم                

گهی با فرازش، گهی با نشیبش


جهان را مخوان پیر، پیر پریشان            

که این طفل یکدانه پیری ندارد

بهل، تا برقصاندت هرچه خواهد              

که کودک ز بازیچه سیری ندارد


مرا روزگار درازی است دستی                            

فرو می کشاند به غاری

به هر سو نظر می کنم نیست پیدا               

نه جای درنگی، نه راه فراری


من اکنون چو خورشید بی سرنوشتی     

در این ظلمت جاودانی روانم

خوش آن دم که این شوخِ بازیچه فرسا     

ببرد رگ و بشکند استخوانم



(۲)

مى‌گذشت از سرِ بازارِ سحرخیزان، دوش

پیرِ خورشیدگران، شب‏ شکنِ آینه ‏پوش

من ز هنگامه‌ى قامت چه بگویم؟ مى‏‌بُرد

پیر ما، مژده‏‌ى صد صبحِ قیامت بر دوش

گفتم: «اى معنى جان، طرْفِ طرازِ سخنت!

باز کن گوشه‌ى حرفى به منِ راز نیوش»

نفسى خرج صفا کرد و تراوید چو نور

عرق آیه‌ی گُل، از دهن عطر فروش:

«پدرت راتبه‌ى صبح نخستین مى‏‌خورْد

اى پسر! دلقِ میانْ زرکشِ ازرق تو مپوش!

آتش سفسطه اندر جگر جام مزن

یعنى: از بهرِ غمِ سوختگان، باده منوش

مُهرِ لعلِ لبِ آن بُت، به لبت تا کى و چند؟!

چند چون غنچه، چراغت خورد آتش، خاموش

دیده را قاعده‌ى فهم طبیعت آموز

خواهى ار فهم کنى معنى پیغام سروش

نشنوى شیون افتادن مه‏ تاب در آب،

تا چو یاس از در و دیوار نیاویزى گوش»

به دو زلف تو، که از تاب خیالش گاهى،

مى‏‌رود معنى ابیات بلندم از هوش!



(۳)

گفتمش: کارت چرا پیوسته آزار من است؟

گفت: دارد هر کسی کاری و این کار من است

گفتمش: نرگس به دور چشم تو بیمار کیست؟

گفت: با من کرده هم‌شچشمی و بیمار من است

گفتمش: مجنون خود را چون کُشی منصور وار

گفت: او از سرفرازان سر دار من است

گفتمش: گر راست گویی پنجه با نوذر فکن

گفت: این فرهاد شیرین‌کُش گرفتار من است

گفتمش: پرهیز کن از سیل اشک سرکشم

گفت: سیلی زن بر این سیلاب دیوار من است

گفتمش: اشعار نوذر این ملاحت از چه یافت؟

گفت: این خاصیت لعل شکربار من است.



(۴)

لاله در آتش دل چون دهن خوشخوانی

غنچه در پرده‌ی خون چون سخن انسانی

شعله‌ور همچو پر سبز ملک در ره عرش

خط ریحانی طرف چمن روحانی

باد لیلاج قبا، سوخته، مجنون دستار

خاک چون پیرهن بولحسن عمرانی

سوختم در دهن خویش خرابات کجاست

تا زنم آب به سوز سخن پنهانی

دوش با یاد تو هنگامه‌ی محشر چون برق

گذری داشت ز دریای من توفانی

چون رگ پاره‌ی خورشید قیامت تا صبح

نعره می‌زد شب اخترشکن بارانی

نوذر این راه غم انگیز بگردد خوش باش

حافظ دهر نبندد دهن خوشخوانی



(۵)

شبی که تو رفتی چه دردآور بود

سیاه روی ز من هم سیاه روتر بود

به چشم‌های تو در حال گریه می‌مانست

که از سلاله‌ی شب‌های دور و دیگر بود

فضا چو دیده‌ی من سرد و تیره و نمناک

ز برگ ریز هزاران هزار اختر بود

در آن غروب زمین غریب را دیدم

که همچو آب در آواز خود شناور بود

در آن شب آینه‌ها با ستارگان رفتند

که عصر رجعت تصویر‌های بی‌سر بود

تمام پنجره‌ها بسته شد در آن شب، چون

“در” از تظاهر ”دیوارها” مکدر بود

گیاه‌ها همه آرام گریه می‌کردند

پر ترنم مرغان ز اشک و خون تر بود

تو رفته بودی و طرح تنت هنوز به جای

به روی گستره‌ی خوابناک بستر بود

مجال گریه در آن شب نیافتم هرچند

که آن جدایی بیگاه گریه آور بود



  ‌             ✍ #لیلا_طیبی (رها)


ــــــ منابع ــــــ

- فرصت درویشان، مجموعه اشعار «نوذر پرنگ» به کوشش: سعید نیاز کرمانی، انتشارات پاژنگ، چاپ سال ۱۳۶۵ (مقدمه)

- آن سوی باد، مجموعه‌ای از سروده‌های «نوذر پرنگ» به کوشش: بیژن ترقی، انتشارات سنائی، چاپ سال ۱۳۸۲ (مقدمه)

- دانشنامه آزاد ویکیپدیا فارسی.

- وبلاگ شرابستان / انجمن خانه‌ی هنرمندان شهرکرد

- خبرگزاری شبستان

- سایت ادبستان شعر پارسی

- کانال تلگرامی آیه‌های شعر.

مجموعه اشعار هاشور ۱۶ لیلا طیبی

- از تبار یعقوب:

یوسفِ من!
من از تبار یعقوب ام..
نگاه کن؛
چه صبورانه درد می کشم
           دوری ات را!؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- کتاب:

نه سنگِ لحد
نه باره و بارگاه،،،
                                *
بر گور من،
نامم بنویس وُ،
--جلدی کتاب بگذار!
   

#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور

مجموعه اشعار هاشور ۰۷ سعید فلاحی

مجموعه اشعار ۷ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) 



- دوست داشتن:


زمستان باشد یا پاییز

فرقی نمی کند.

اگر،،،

دوست داشتن، 

به جان درخت‌ بیفتد؛ 

چهار فصلِ سال شکوفه می‌دهد!


 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


 - کوچه:


کوچه‌‌ام؛

   -بُن‌بست‌،

        -خسته،

           -متروک‌ اما؛

سرریز ِحسِ

              آمدن ِتو!


 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- دلتنگی:


- دلتنگی،،،

 شکنجه ی تیتری ست که،

وقتی نیستی

صبحانه ی من باشد!

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور

لیلا

لیلا
[به روزهای تنهایی‌ی لیلا!]

تو ،،،
آب و هوا و ابرِ باران در من
وَ روشنی‌ی خانه و کاشانه!
ای خوب به من کمی بیندیش که سخت
                               دوستت می دارم!
تو،،،
قوس و قُزح در آسمانهای منی
یک لحظه نفس بکش مرا!
بر چهره‌ی من
طراوتی سبز بزن
از آبی و سرخ نیز
قابی از عکسم را
به اتاقِ ذهنت بسپار
و مرا آوازی در دِه از
تکرارِ بلوغی با هفده سالگی‌ات...
و برایم در تنهائی‌هایت
شعری بنویس!

به صدایت
تکرارم کن در بودن‌های خوابِ اتاق
تا مرا دریابی
            -- لیلا!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)