انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

مجموعه هاشور ۱۰

مجموعه اشعار هاشور ۱۰ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)



- شهر غمگین:


خیابان‌ی دلتنگ!

شهری غمگین!

آخر،

آمدنت را

به کدام کوچه خواهی داد؟!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- شب:


شبی جغدی مُرد 

در خلوت خرابه

زمانی که 

دهانش پر بود 

از آواز شب


 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور

امید مبهم



- امید مبهم:


نمی دانم،

آیا باورت می‌شود

هنوز وُ،

      هر روز،،،

      --بعد از سال‌ها، 

تلفنم را شارژ می کنم،

به امیدی مبهم؟!

                             ♡

تو اما،،، 

   تماس نمی‌گیری!



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

چرا عاشقت شدم

 خیالاتِ تو،،،
به ارتفاعی قد کشیده‌اند که،
روزی چند بار به ملاقاتم می آیی.
هر روز صبح
مادر پیرم،
              --باد!
کوچه‌ی خاکی ما را جارو می‌کند!
باران می‌گیرد تا،
شب‌ها،
به من سر بزنی!
شاید این درد کهنه را
از گَودِ چشم هایم بشویی
قلبم،
شیشه ی شکننده ای شده است
اما،
دلتنگی‌هایم
         و دلتنگی‌هایت،
شبیه تاخت و تازِ مغول‌ها
به جانم حمله‌ور می‌شوند!
و باز
تا صبح، ذهنم،
اشغال می‌شود،
زیر چکمه‌های نیامدن تو.
و سیگارهای گُر گرفته‌ام
فریاد بر‌ می‌آورند:
-- چرا عاشقت شده‌ام...!؟


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

مجموعه هاشور در هاشور ۱۷

مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۷ #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)

- وعده‌ی دیدار:

به کوه طور، دوخته‌ام
چَشم‌های بی‌رمقم را
ای خداوندگار غایب، و حاضر!
موسی شده‌ام وُ،
پیله کرده‌ام؛
به اریکه‌ی بلندت...
                            ♡
--کی اجابت می‌کنی؛
وعده‌ی دیدار را؟


________________

- طلوع:

آه!
ساعتِ مصلوب بر دیوار،
دقایق‌اش دق کرده‌است...
بیاوُ زمان را جلو ببر،
خورشیدت را بتابان!
...
حوضِ قندیل بسته، 
و تنِ زمهریرِ شمعدانی‌ی پنجره؛
--وَ من
طلوعِ آفتابت را منتظریم!
                

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور

دلخوشی

هر روزِ من

آبستن خیال دیشب است 

که عشق را

       تا صبح،  

هم‌آغوشی کرده‌ام 

             به خیال...

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

مهاباد قره‌داغی

مهاباد قره‌داغی

مهاباد قره‌داغی شاعر، مترجم و نویسنده‌ی کورد بود که در ۱۸ مهر ۱۳۹۹ در سن ٥٤ سالگی، بر اثر بیماری کرونا در بیمارستانی در اربیل درگذشت. او زاده‌ی شهر "کفری" از توابع سلیمانیه کردستان در  ۲۲-۰۱-۱۹۶۶ میلادی‌ست.
از ۱۲ سالگی فعالیت‌های ادبی خود را آغاز و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۱۹۸۰  یعنی زمانی که فقط ۱٤ سال سن داشت، منتشر کرد و بعدها آثار دیگری نیز منتشر که به زبان‌های فارسی، انگلیسی و سوئدی نیز ترجمه گردید.
او علاوه بر فعالیت‌های ادبی، در حوزه‌ی حقوق و مسائل زنان نیز فعالیت داشت. این نویسنده و شاعر کُرد، در زمینه‌ رسانه نیز فعالیت داشته و مشاور نخست وزیر سابق اقلیم کُردستان در امور زنان بود. قره‌داغی، همچنین سردبیر نشریه (شکار) بود که به مسائل زنان می‌پرداخت. او آثار چشمگیری در عرصه شعر و رمان از خود بر جای گذاشته است.
او تا پیش از مهاجرت به اروپا به مدت یک سال حبس (۱۹۸۰) در زندان رژیم صدام حسین را تجربه کرد.
در سال ۱۹۹۲ با مصطفی گرمیانی، شاعر و روزنامه‌نگار ازدواج کرد که بعدها همسرش در شهر کرکوک در عملیاتی تروریستی کشته شد. او سپس با تنها دخترش به سوئد مهاجرت کرد و سال‌ها بعد به اربیل بازگشت. مهاباد حدود ۳۵ کتاب ادبی منتشر کرده که شامل شعر، داستان و ترجمه است. او علاوه‌ بر کردی به زبان‌های عربی، سوئدی، انگلیسی و ترکمانی مسلط بود.

- نمونه‌ی شعر:

)
[کوچ]

کوچ، پیوند میان دو لحظه است
در رویا موطن را نظاره می‌کند
در هشیاری، همیشه رفتن را.

)
[سه دعا]

کاش مرگم پیش از مرگت اتفاق نیافتد
می‌دانم
اگر پیش از تو بمیرم
نه تنها اشک
بلکه چشمانت نیز به راه خواهد افتاد

کاش مرگت
پیش از مرگم اتفاق نیافتد
اگر پیش از من بمیری
روح سپیدم
از چشمانم بیرون می‌پرد

کاش هرگز با هم نمیریم
بعد از ما
چه کسی قداست عشق را
به آواز می‌سراید؟....

)
[مایه زدن]

می‌شود "مایه"ی همه‌ی دریاها
تنها چکه‌ای باران باشد
می‌شود "مایه"ی  لکه ابرهای غول‌آسا
کمی از پنبه خون‌آلود زخم شهیدی باشد
با رنج و گرسنگی زندگی را بسر برده
در عطش و تشنگی با زندگی وداع گفته!.

(۴) 
[غربت]

غربت قطع زمان است در لحظه
قهر کردن از خود است.

 
)
[قهر کردن]

قهر کردن، ابزار پیوند دو انسان است
می‌گشایند دل‌شان را برای هم در میعادگاه.

 
)
[پیام، شعر، عشق]

همه چیز از دستم شد
جز خیال،
شعر و
عشق
همیشه بار و بنه‌ی سفرم‌اند
بر مسند پیامبری می‌نشانندم
فرداهایم را همان‌گونه که بخواهم رقم می‌زنند
آنان سلاطین قدرتم‌اند
پیغام‌هایم را
با من می‌رسانند.

 

جمع‌آوری:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


ـــــــــمنابعـــــــــ
- کانال تلگرامی هنر نیوز.
- کانال تلگرامی نویسندگان و هنرمندان غرب کشور.
- سایت عصر ایران.
- سایت کردستان ۲۴.
- و...

مجموعه هاشور در هاشور ۱۶

مجموعه اشعار هاشور در هاشور  ۱۶ #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)



- بدبختی:


پیرهن ام را تن صندلی می کنم

می نشینم روبه‌رویش...

می پرسم:

--خوشبخت هستی؟

...

آه؛

او هم می‌داند،

 بی تو خوشبختی

برای من

مفهومی گنگ دارد!              



___________________


- بی‌قراری:


قایم باشک بازی‌هایمان،

              --یادت هست؟!

بار آخر من تا ۵۰ شمردم وُ،

تو دستِ پدرت را گرفتی، 

 وَ رفتی!

دیگر نیامدی...

...

اما من هر روز

همان کوچه را چشم می‌گذارم.

آه!

هر جای این دنیا پنهان شده‌ای

وقتش رسیده،

           بیرون بیایی!


___________________


- رسالت عشق:


سال‌ها اجدادمان 

رو در روی هم جنگیدند!

اما حالا من و تو

روبروی هم نشسته ایم وُ

          --قهوه می نوشیم!

این است رسالت عشق.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

مجموعه هاشور در هاشور ۱۵

مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۵ #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)



- کابوس نبودنت:


مثل جوجه‌ای که،،،

 سر از تخم در می‌آورد،

 آرام آرام؛

 از زیر پتو نگاه می‌کنم...

                            ***

آه!

کابوسِ نبودنت ،،،

شبیه گربه‌ای هراسناک ست!


 

ــــــــــــــــــــــــــــــــ


 - آغوشت:


آغوشت را 'دوست می‌دارم'

که برای اندوه‌های کوچک و بزرگم،

سرزمین بی‌مرزی است!

وَ در آن--

فصل‌ها به تکرارِ اردیبهشت ورق می‌خورند...

                    ... 

من،،،

به چَشم‌هایت

           ایمان دارم!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــ


 - عشق:


چه فرقی می‌کند که کجایی؟!

در ازدحام بمبئی

یا سکوت شانزلیزه!

چه دور، 

     چه نزدیک!

دلتنگی،

دمار از آدم در می‌آورد،

وقتی که،،،

پای عشق میان باشد.

 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

ریشه های عطف

 دوست داشتنِ تو!
ریشه در کتاب‌های کهن دارد.
پیامبر مهربانم!
آیه‌های نبوتت را خوب می‌فهمم!
همین که نگاهم می‌کنی
رسالتت تمام شده ست.
 
دوست داشتنت،
دریایی است ژرف !
یعنی می‌توانم 
          غرق تو باشم!
خوشدلم وُ،
--چه خوشحال!

دوست داشتنت،،،
شبگردی‌های دو نفره است
در خیابان‌های تاریک و خلوت.
وقتی دست‌هایت
با لهجه‌ای از مهر
دست‌های مرا می‌خواند.

دوست داشتنت،،،
زمان نمی‌خواهد
بهانه نمی‌طلبد وُ،
        --مکان ندارد.

دوستت دارم؛
وقتی که چشم‌هایت را می‌بندی
وقتی لبخندت
به بامِ آسودگی‌هایم پر می‌کِشد
وقتی روسری‌ات را به باد می‌سپاری
وقتی به خلوت تنت؛
                      میخوانی‌ام!

دوست داشتنت،
شعری است بلند
در قوافی‌ی دفترم!
دوست داشتنت هم؛
دوست داشتنی‌ست!

فرصت دوست داشتنت
چقدر،،،       
     --کوتاه ست!

#سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)

خبر آمدنت

❆ خبر آمدنت:


پیچیده در گوش تمام پنجره

خبر آمدنت

به خانه برگرد،

و این شعرهای پریشان

را آرام کن.

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#شعر_کوتاه

#هاشور

پاییز

- پاییز:


پاییز که خیالم را می‌گیرد،

نگاهم به تاراج می رود! 

چشم هایم ابری می‌شودوُ

دستِ بارانی شروع شده را رها می‌کند؛

تا برگ،

       برگ،

           به لرررر

                    زم!




#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

زیبایی‌ات



- زیبایی‌ات:


زیبایی‌ات دردناک است،

زخمی بر دل دارند

      -- مردهایی که تو را دیده‌اند!

...

از درد عشق تو،

      -- یا می‌میرند،،،

               یا که شاعر!!!

 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

مجموعه هاشور در هاشور ۱۳

مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۳ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)



- زاگرس:

(برای زاگرس مهجورم که در آتش بی‌کفایتی‌ها سوخت)


تو،،،

ققنوس‌وار در خودت می‌سوزی

تا،

دوباره زنده شوی وُ؛

پَر بگشایی...

                              ♡

--ای بلندای کوردستان،

                   --زاگرس!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


 - تنهایی‌ام:


تنهایی‌ام،

از جهانم بزرگ‌تر است وُ،

          ...غیرقابلِ تحمل!

این را زمانی فهمیدم که،

 فقط حضور تو،

            می‌تواند؛

               آرامشم دهد!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


 - دستان تو:

[به حضرت پدرم(علی‌الرحمه)]


من گمان دارم،

      دستان تو،،،

از هر قرآن و انجیلی 

      مقدس‌تر است!

...

این را از بوسه‌هایم 

       --بر دستانت،،‌

               باور کن.



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

مجموعه هاشور در هاشور ۱۲

مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۲ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)



- نا ممکن:


مفلوجی را،

   - دوچرخه دادن!

کوری را،

   - آیینه دادن!

باغبانی را،

   - تبر هدیه بردن!

چیزی شبیه همین‌هاست،

          - دل بریدن از تو!!!


ــــــــــــــــــــــــــــــــ


- بلوغ یک حس:


دلتنگی‌هایم قد کشیده‌اند!

 -- پا گرفته‌اند وُ،

              راه می‌روند.

گاهی پیش،

 گاهی پشت سر امّا؛

     همیشه با من‌اند...

                              ♡

پس؛

     -- کجائی نازنین!؟



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

نبرد با تاریکی

مهتاب باشد،
        -- یا آفتاب؛
فرقی نمی کند
من،،،
 شعر هایم را
 برای شمع هایی می نویسم که؛   
در نبرد با تاریکی،
   -- شهید شده‌اند!
 
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور

مجموعه اشعار هاشور ۱۱ لیلا طیبی

مجموعه اشعار هاشور ۱۱ #لیلا_طیبی(رها) 


(۱)

به یاد آور مرا،

     --امروز،،،

یادبودهای فردایت،

بی من،

         بی‌فایده‌ست!


 

(۲)

 

زخمی‌ عمیق دارد،

درخت عمر من از

          --تبر تنهایی!



#لیلا_طیبی(رها)

#کتاب_عشق_از_چشمانم_چکه_چکه_می_ریزد

مجموعه هاشور در هاشور ۱۱

♡ مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۱ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


- غرور:


آن سوی پنجره 

                 --تویی.

 با غروری بی‌دلیل

و قلبی شبیه سنگ.

...

و پای پنجره اما

                 --منم،

با دردی بی‌درمان و،

قلبی در،  

        --مشت!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- نفس:


با شعرهایم،،،

سال‌هاست تنگی نفس گرفته‌ام!

بگذریم

--خیالی نیست--

                            ♡

وقتی ،

رویایت می‌تواند؛

 -- ریه‌ی یدکم باشد!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- مرثیه بهار:


بهاران را

جای گرفته

زمستانی

در تمامی فصل

...

کلاغ

مرثیه خوان گوسفندی

که از گلوی گله‌ی گرگ

            پایین می‌رود.



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

تابوت

- تابوت:


می‌نگرد مرا،،،

           -- تنهایی طویل!

نگاهش رعشه می‌اندازد،

                         بر تنم...

...

باور کن!

این خانه،

تابوتی است سیاه...

زیر خروارها خاک،،،

             -- بی تو!!!

 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

مجموعه هاشور در هاشور ۱۰

- مرگ:


وقتی زنی؛

در سُفره‌ی  مردان هرزه شهر،

گرسنگی کودکان خود را

                   سیر می‌کند؛

آغازِ سمفنونی‌ی سراب مرگ 

نُت زده می‌شود!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- سختی:


با دلی زلال، 

چه می‌شود کرد؟

وقتی؛

"پنج ضلع جهان'

در انحصارِ 

   کوردلانِ سیاه کارست...

                               ¤

با یک گل

      بهار نمی‌شود!.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


- لبخندت:


لبخندت؛

ترنّم‌ِ موزون شرقی‌ست

تبسمِ قشنگت

     --عاشقم می‌کند...

...

تو می‌توانی 

به دستِ غرب وحشی 

 "جای اسلحه"

گیتار هدیه کنی، 

        محبوبِ من!



#سعید_فلاحی (#زانا_کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

شکل پذیر

✓ شکل پذیر: 



من،،،

مثل یک پرنده پر می‌کشم

مثل یک گلبوته به گل می‌نشینم

اگرچه،،،

 شبیه تنهایی بی‌حجم ام.

 می توانم پیرامونت

درختی باشم،

           سایه‌بانِ تو   

و جوی پُر آبی 

برایْ خستگی های تنت!

    

چشمه ی زلالی که،،؟

جرعه جرعه بنوشی...

 من ،،،

آنچه دوست داری می شوم.

معجونی شکل پذیرم

                 تردید نکن!



 #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)


عشق را...

کدامین انسان ابله

       پرچین ساخت؟

                  یا که دیوار؟

که امروز اینچنین،،،

             -- دلخوش باشیم،

                     به پنجره‌ای!

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

وقتی تو نیستی

● وقتی تو نیستی!

به یاد بیاور- 
مویه‌هایم را در؛
-- چهارشنبه‌
وَ پنجشنبه‌ای خاکستری
پَرسه در خیابان‌های سرد  
با عبوری تَکراری!

 من،،،
شعرهایم را 
به گوشِ باغچه خواندم
به هوای صحرا پرواز دادم
و در دشت،،
 به علف‌هائی سپردم 
            که دوستت دارند
و نام مقدست را
 بر سپیدارها حک کردم

حالا؛
اگر با باد می‌رقصم
اگر با رود می‌خوانم وُ،
راه می روم
دارم خاطره‌هایم را 
          دوره می‌کنم..
دارم با لک‌لک‌ها 
          پرواز می‌‌کنم

من،،
بی‌دلیل دلتنگ می‌شوم
بی‌دلیل گریه می‌کنم
بی‌دلیل به کوچه می‌زنم؛
آخر،
قلبم به شکستن‌های بی‌دلیل،
                        --عادت دارد..
خیلی هم،،،  (خییییلی هم)
نگران نباش!
مقصر، تو نیستی
من بی‌دلیل گیر داده‌ام به دلایلِ موجّه خودم!
 
عاشق شدن بهانه نمی‌خواهد
بی‌بهانه دوستت می‌دارم
و دارم با جوانه‌های روحم،
رشد می‌کنم
و پیچکی می‌شوم که
می‌شکنم لابه‌لای درختی که تو باشی.

باورم کن
سرگیجه‌های من
رفت و برگشتِ مکررم هست
وقتی صدایت می‌کنم وُ،
انعکاسی لال بر می‌گردد
                        --به من!

لیلایِ من؛
به یاد داشته باش
داری 
عاشق‌ترین مردی را،
     مرور می‌کنی که،،،
                         منم!
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

ناصر آغابرا

ناصر آغابرا

«ناصر آغابرا» با تخلص شعری «ژاکاو»، در ۲٠ شهریور سال ۱۳۴۷ در روستای «به‌رده‌ ره‌شان» مهاباد به دنیا آمد. در سه سالگی در اثر ابتلا به سرخک، نابینا شد. وی با وجود اینکه روشندل بود تمامی مقاطع تحصیلی خود را تا مقطع کارشناسی ارشد را در مدارس و دانشگاه عادی با موفقیت طی کرد.
او از سال ۱۳۷۷ در مهاباد سکونت داشت. در ۱۳۷۵ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند گردید. با اینکه مردم او سرزنده و شاعری پرشور و نشاط می‌دانند ولی به دلیل تواضعی که داشت، تخلص شعری خود را «ژاکام» انتخاب کرد که واژه کوردی و به معنای پژمرده است. گاه مردم او را ماموستا یا ماموستا ژاکام می‌نامند.
وی علاوه بر شاعری و عضویت در انجمن ادبی مهاباد، پژوهشگر ادبیات و مدرس دانشگاه پیام نور مرکز مهاباد بود.
از او سه کتاب با نام‌های «که‌ژاوه‌ی دل»، «تریفه‌ی ئاوات» و «کوللاره» (بادبادک) منتشر شده است. کتاب کولاره (بادبادک) برای کودکان نوشته است و انجمن دانش آرای ادب آن را منتشر کرده است.
«ناصر آغابرا» شعر را یک صنعت خیال انگیز شاعرانه می دانست و معتقد بود؛ زمانی که موسیقی را از شعر بگیریم در واقع به شکنجه آن کلمات پرداخته‌ایم. 
اشعار کُردی «ژاکاو» به سبب وزن موسیقایی که دارد توسط بسیاری از خوانندگان و شاعران کُرد بازخوانی شده است و شعر مشهور «کانی کانی، تو ئاوینه‌ی ئاسمانی» یکی از شاهکارهای ادبیات کُردی به شمار می‌رود.
این شاعر و نویسنده روشن‌دل مهابادی در ۱۷ فروردین ۱۳۹۹، سن ۵۲ سالگی بر اثر ایست قلبی در بیمارستان امام خمینی (ره) مهاباد فوت کرد. پیکر این شاعر روشن‌دل مهابادی در مقبره‌ شعرای آرامستان مهاباد به خاک سپرده شد. 
«ناصر آغابرا» شعر را یک صنعت خیال انگیز شاعرانه می دانست و معتقد بود؛ زمانی که موسیقی را از شعر بگیریم در واقع به شکنجه آن کلمات پرداخته‌ایم. 
اشعار کُردی «ژاکاو» به سبب وزن موسیقایی که دارد توسط بسیاری از خوانندگان و شاعران کُرد بازخوانی شده است و شعر مشهور «کانی کانی، تو ئاوینه‌ی ئاسمانی» یکی از شاهکارهای ادبیات کُردی به شمار می‌رود.

✓ نمونه‌ی شعر:
)
ته‌بی شێعرم له‌ دڵه‌ سازی غه‌ریب 
نییه‌ ئارامی به‌ هه‌توان و ته‌بیب
نییه‌ هه‌مڕازی شه‌وی ده‌یجوورم 
کزه‌ نایه‌ له‌ دڵی ماهوورم
ده‌ بناڵێنه‌ له‌گه‌ڵ فریادم 
بڵێ ڕه‌نجی دڵه‌که‌ی فه‌رهادم
ئه‌مه‌گی یاری قه‌دیم جێی خاڵی 
نییه‌ تا سه‌ر بکه‌مه‌ سه‌ر باڵی
چپه‌یه‌ک گوێ بگرێ بۆ ڕازم 
دڵه‌که‌ی ڕازی بکا دڵخوازم
به‌ شنه‌ی نازه‌وه‌ بملاوێنێ 
به‌ بزه‌ی شیرینه‌وه‌ بمدوێنێ
به‌سه‌ری په‌نجه‌ که‌مێ بمشێلێ 
نه‌فه‌سێک سۆزی قه‌تار و لێ‌لێ
که‌ ببیسم له‌ ده‌می ڕێبوارێ 
وه‌ده‌زانم که‌ نه‌مامم جارێ.

)
قەندیل دەڵێ من سەر بە تەمم قەندیلم
تا خێڵی کوڕانم دەگەنێ هەر دیلم
زۆر هەوری دەبابەم بە سەر دا هەڵدەتەقێ
زۆر تیری نەیاران لە دڵم هەڵدەچەقێ
زۆر دەکشێ  بەسەرما سێبەری داڵاشان
زۆر دەڕژێ بەسەرما پەڵە خوێنی لاشان
زۆر شەو بە برینداری لەخەو هەستاوم
هەر بەرزە قەڵایی کوردم و راوەستاوم
...
ئەو جۆگەلە ئاوەیی کە لەمن رادەخوشێ
رۆڵەیی گەلە وەک سوجدە لەبۆیی رادەکشێ
کاتێ سەری زاماری لە کۆشی خۆمە
شەو تاکو بەیان بۆ کوڕی خۆم لۆ لۆمە
هۆ دوندی کەلی خانی ڕنووپۆشی بە سام
یادم کە لە ژێر هەوری دەبابان عەبەسام
دڵ کەوتووە و هێـــزم نیە بیلاوێنم
سەد رۆستەمە کوژراوە لە سەر داوێنم
من باوکم  و دڵ بەخەم و ئاواره
چوار خێڵی کوڕانی بێبەشم لێ دیارە
نەورۆزی رەهایی و هەڕەتی هاتی من
رۆڵەم دەوێ کە بنووسێ بە سەرهاتی من.

جمع‌آوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

ـــــــمنابعــــــ
- ویکی‌پدیا فارسی
- «ناصر آقابرا شاعر مهابادی درگذشت»، خبرگزاری کردپرس، سرویس آذربایجان غربی، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹.
- «شاعر و نویسنده روشندل مهابادی درگذشت»، خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۷ فروردین ۱۳۹۹.
- دانشنامه دانش‌گستر، به کوشش محمدعلی سادات و دیگران، تهران، ۱۳۸۹، ج۱۶، ص۳۴۹.
- «ژاکاو مهابادی در گفت‌وگو با کردپرس»، به کوشش تانیا شعفی، خبرگزاری کردپرس، شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸.
- سایت دفتر فرهنگ معلولین، http://www.handicapcenter.com/2020/04/26/26
سایت خبری- https://rojpress.wordpress.com/2011/08/07/%E2%80%8Cqendil-nasir-agabira/

بازیچه

- بازیچه:


نه تو کودک بودی،،،
-- نه دل من؛
            اسباب بازی!
                              _♡_
آه!
چگونه مرا
به بازی گرفتی؟!
              

#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور_در_هاشور

مجموعه اشعار هاشور ۱۲ لیلا طیبی

مجموعه هاشور ۱۲ #لیلا_طیبی(رها) 


۱- مرگ پنجره:


اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛

[در این شهر سیمانی،]

ﺍﻣﺎ،،،

--ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجره‌ها،

ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


۲- تهیدست:


گرچه خالی است،

  -- دستانم،

اما،

در اوج تهیدستی،

پُر است،

    از "نبودنت"،،،

      --جیب تنهایی‌ام!



#لیلا_طیبی (رها)

#هاشور

مجنون بی‌لیلا

- مجنون بی‌لیلا:


 از گورستان قلب من که می گذری

کمی آرام، گام بردار

سالهاست آنجا

مجنونی آرمیده است

که آغوش هیچ لیلایی

               آرام‌اش نکرده بود.



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور

شکوفه‌های لبخندت

- شکوفه‌های لبخندت:


لبخند که می‌زنی،

(فرقی نمی‌کند)`

چارفصل، بهار می‌شودوُ،

شکوفه می‌دهد آنگاه

گلدانِ تبسمِ دهانت!

                              ❤️

آکنده‌ست فضای خانه، 

از عِطرِ سیب و،

گلابِ قمصرِ کاشان!

                 



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور_در_هاشور