چتر،
به چکارم میآید؟
***
باران،،،
از چشمهایم میبارد!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#انجمن_شعروادب_رها (میخانه)
https://t.me/mikhanehkolop3
سه شعر سپید کوتاه (هاشور) از #لیلا_طیبی (رها)
(۱)
فلاکت داشت
حالِ کارگرِ سیاه...
...
میان ثروتی بیپایان
در معدن الماس!
ــــــــــــــــــــــــ
(۲)
آسمان که دلش میگیرد،
--ابری میشود
نمیدانم
چرا من،
هوای گریه دارم!
ـــــــــــــــــــــــ
(۳)
برو!
ماندن بیفایدهست،،،
اگرچه؛
دلِ رفتن
نداری!
#لیلا_طیبی (رها)
دیروزهای رفته وُ
امروزهای کسل
و فرداهای در راه مانده،
همگی متفقالقول،
غم هجرانت را لبریز اند!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#انجمن_شعروادب_رها (میخانه)
https://t.me/mikhanehkolop3
کبوتری غمگینام،
محصورِ میلههای قفس...
که هر شب،
رویای شیرین پرواز میبینم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#انجمن_شعروادب_رها (میخانه)
https://t.me/mikhanehkolop3
اُستاد "مرتضی ملکشاهی" فرزند کربلایی مراد، با تخلص شعری "اسیر کُرد" شاعر و معلم لرستانی، زادهی سال ۱۳۴۳ خورشیدی در خرمآباد در میان خانوادهای اصالتا کُرد، است.
ایشان دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش، در ناحیهی ۲ شهر خرمآباد، محقق و پژوهشگر آثار حضرت مولانا جلالالدین (مولای روم) مخصوصا کتاب عظیم مثنوی معنوی، معروف به قرآن پارسیان، نیز هستند.
▪︎کتابشناسی:
- مثنوی در مثنوی (برگرفته از اثر عرفانی مثنوی حضرت مولانا)
- تلنگر (مجموعه اشعار آیینی، اجتماعی و انتقادی)
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[کتاب]
کیست پرسد از کتاب آن دوست خوب تو چرا واماندهای صبح تا غروب؟
تو که میگویی سخن از هر دری تو هدایت میکنی هر نوع سری
تو که داری از درون اندرزها یاد دادی قصهی گودرزها
پهلوان ارداشتیم نامش ز توست هم شه و شهنامه پیغامش ز توست
ذهن ما خاموش بود، هوشیار شد روح ما درخواب بود، بیدار شد
سودمندی ای کتاب، صاف و روان بیریا، صادق، و یاری مهربان
از چه رو بیکس شدی بیسرپرست ارزشت تخفیف گرفت، پایین نشست
یا که بدتر، گرد و خاکی بس ظریف صورت ماهت نمایان شد، شریف
بیتوجهی به نامت غصه است آفت فرهنگ ما این نکته است
من چه گویم از بلند قامتت ای بنازم بر توان و همتت
شرمسارم بر وجودت ای کتاب نارفیقم، ناشناس و دیریاب
آنچه گفتم، یک تلنگر، درد دل وصف سرو نازنین را من خجل
صحبت از نام تو و فریاد من مثنوی میخواهد آن هفتاد من.
(۲)
[گلایهای نه از روی مهر]
من از فرهنگیاڹ شاد بودم ز قید زندگی آزاد بودم
چو از شغلم شدم من بازنشسته مهیا گشتم و آباد بودم
برای علم و دانش در تلاشم گدای نکته ها،صیاد بودم
سرودم ساده ی آن مثنوی را سراسر مولوی را یاد بودم
به خود گفتم که شعرم بی بدیل است ولیکن بیخودی استاد بودم
ز شهر و این دیار فضل و دانش ز دست مردمان فریاد بودم
چشیدم من مصیبت ها که انگار یکی غمگین مادر زاد بودم
ندیدم هیچ خیری از زمانه که از این روزگار، بیداد بودم
من از فرهنگیان، دلگیرم اکنون که خود فرهنگی و ناشاد بودم
چو گفتم آن حکایتها پر از پند شنیدم خالی و پر باد بودم
نگفتند این اثر آرام جان است برای عشق او فرهاد بودم
بهل کن مرتضی؛ کی چاره سازست؟ برو گردو فروشی!، داد بودم
ز برخی این «اسیری» خسته گشته یکی نه بلکه تا هفتاد بودم
خدایا لطف خود جاری بگردان فقط با یاد تو دلشاد بودم.
[مصرع دوم بیت اول، تضمیتی از یکی از شعرای گمنام است.]
(۳)
[قاف عشق]
ای نشسته در افق، نیکوترین ای درخشان نام تو، ای گوهرین
ای ز ایمان پر، ز تقوا پر اثر ای به خالق وصل، به دنیا بینظر
ای که با خونت، گناهت نرمتر ای بهشتی، جایگاهت را نگر
ای که از رنج قیامت بر حذر از عذاب گور، راحت در گذر
خوب قرآن وصف کرده در خطاب در مقامت، نکتهها دارد کتاب
اینکه در پیش خدا روزی خورند اینکه الآن زندهاند و سربلند
کیست گوید؟ حاج قاسم مرده است رفته است پیش خدا، او زنده است
عند ربی یرزقون یرزقون اینکه پاک است قطره خونش قطره خون
جایگاهت در بهشت است در بهشت وادخلی جنت، عبادی را نوشت
ای که نامت، شد گواه مسلمین آن که با خوبان حق شد همنشین
او که در اوج کمال از ما برید او که در پیش خدا شد رو سپید
او که در راه خدا کشته شده او که در خون خود آغشته شده
ای که جان دادی برای وطنت دست و پایت کو، جدا از بدنت
مردن اینان درخشانتر بود بستگان را او، شفاعتگر بود
بیکفن بیغسل، او پرواز کرد بیسؤال و بیجواب آغاز کرد
درب جنت، در ورودت باز باز کشتگان راه حق بس سرفراز
او دفاع کرد از حریم و از حرم یک کلامی گفت، من مفتخرم
هیچ میدانی چه میگفت آن شهید؟ این ندا از آسمان ها سر رسید:
حفظ دین و مذهب و اسلام ناب حفظ دست آورد پاک انقلاب
ذکر آرمان و مرامت ای امام رو به آیین ولایت در نظام
ای مسلمان ای که مهدی باوری ای به روز سخت یارو یاوری
اهل ایمان اجرشان مستحکم است آنکه با آل محمد(ص) همدم است
رفتهاند آنها شهید مردهاند نفس خود همراه دشمن کشتهاند
حاج قاسم گفت من در زیر خاک زنده گر بودم هنوزم سینه چاک
حال بشنو ای تو مسؤول عزیز التیام مادران اشکریز
هر که در راه حقیقت گام برداشت اجر او مثل شهید است، پر بهاست
عاشقم اینگونه مردن،ای "اسیر" رو طلب کن،سخت باشد این مسیر
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
منابع
- مصاحبهی نگارنده با شاعر.
- پیج اینستاگرامی شاعر.
بانو "ارمغان سیدین" شاعر ایرانی، زادهی سال ۱۳۶۰ خورشیدی در تهران است. ادامه مطلب ...
دهان گل را میبویم،
جیب افرا را میکاوم
عقاید آقاقی را میپرسم؛
آه،،،
عجیبست،
همه و همه
--به قداست تو؛
معترفاند!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
سه شعر سپید کوتاه (هاشور) از #لیلا_طیبی (رها)
(۱)
وقتی،
کنارم نیستی؛
هر ثانیه کش پیدا میکند
به قدرِ یک قرن!
درکم میکنی؟!
(۲)
اتاقی تاریک وُ
حجمی از تنهایی
با خود درگیرم
از سقف
جز یاد تو
چه چیز میتواند پایین بیاید؟!
(۳)
میروی؟!
--مرا هم با خودت ببر...
من بی تو،،،
از خودم،
بیزارم!
#لیلا_طیبی (رها)
کاش میدانستی
این خانه بیتو
قبرستانیست
که هر شب
میان آن دفن میشوم.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
بانو "فاطمه معظمیگودرزی" فرزند "حسین" و مادرش "کبری"، متخلص به "تیام" شاعر، نویسنده، گوینده، مجری و از فعالان عرصهی فرهنگ و هنر لرستانی، زادهی سال ۱۳۵۴ خورشیدی در روستای گلچهران بروجرد است که پس از ازدواج به تهران رفت و اکنون ساکن کرج است.
استاد "امجد ویسی"، معلم و شاعر کردستانی، در یکم مهر ماه ۱۳۵۵ خورشیدی، در روستای شیخ وجیم سنندج دیده به جهان گشود.
پاییز که میشود
دستِ بارانی
خیالم را میگیرد،
نگاهم را به تاراج میبرد!
که بلرزم
برگ
برگ.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
استاد "خالد بایزیدی"، شاعر، نویسنده و مترجم کورد است. ادامه مطلب ...
بارانِ دلتنگیهاست وُ،
--خیسم از نبودنت!
...
هیچ سقفی بر سرم،
دستت نمیشود.!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
حمید ایزدپناه
پدر غزل لری
حمید ایزدپناه (زادهٔ ۲۶ آبان ۱۳۱۲ در خرمآباد — درگذشتهٔ ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ در پاریس) فرزند مرحوم میرزا قاسم ایزدپناه (ساکی)، فارغ التحصیل دانشکده الهیات، مدرس، نویسنده، شاعر و پژوهشگر تاریخ و موسیقی لرستان است. تخلص وی صفای لرستانی بود.
او نخستین مدیرکل اداره فرهنگ و هنر لرستان بود و در دوره ایشان موزه مردم شناسی و آثار باستانی لرستان بصورت رسمی در مکان قلعه فلکافلاک راه اندازی شد. تالیف نخستین کتابهای باستانشناسی علمی درباره لرستان و تدوین نخستین لغت نامه لری و لکی و با نوشتن این دو کتاب «فرهنگ لری و لکی» در حفظ زبانهای اوستایی و پارسی باستان که زادگاهشان جنوب غرب ایران و در میان جغرافیای مردم لر است کوشید.
▪︎کتابشناسی:
- لرستان در گذرگاه تاریخ و زمان.
- آثار باستانی و تاریخی لرستان در ۳ جلد.
- شاهنامه لکی. (تدوین)
- فرهنگ لری.
- فرهنگ لکی.
- شاعران در اندوه ایران.
- داستانها و زبانزدهای لری و کتابشناسی مثلهای فارسی. (گردآوری)
- آهنگها و ترانههای لری. (گردآوری)
- کتیبههای لرستان.
▪︎نمونه اشعار:
(۱)
[بی یاد تو؟]
گرچه از تو آزردهام ای شهر و دیار
بی یاد تو ای شهر، مباد این دل زارم
از تو؟ نه، از این گردش دوران به فغانم
از خویش؟ نه، از انده ایران به حصارم
هر چند که باغ تو قفس گشته به جانم
دور از تو به جایی پر پرواز ندارم
هر جا که نشانی هست ز تو پر کشم آنجا
تا نام و نشانم را از نام تو دارم
گیرم که سفر کردم و از کوی تو رفتم.
(۲)
آنجا چه نوایی ز غم خویش برآرم
نوروز و بهارت را در خاک که جویم
دور از تو نشان نیست ز نوروز و بهارم
در غربت خویش همه با یاد خویشم
چون خواری غربت شکند در دل خارم
اینجا غم تو رونق شعر و سخن من
آنجا چه سرایم؟ نه سرایم نه قرارم
من نوحهسرای قفس پر غم خویشم
من قصهسرای شب این قوم و تبارم
زی باغ بهشتی، نپرم زین قفس خویش
خوش باشد بر دامن نام تو غبارم
در بستر خاک تو نهم سر، به امیدی
تا گل شوم از خاک تو و سر به در آرم
یا ساغر میگردم و اندر کف مستان
با نام تو لب بر لب ساقی بگذارم
تا نام تو از شعر «صفا» شور برآرد
بی یاد تو ای شهر مباد این دل زارم.
(۳)
[شب شکن]
کاش از پنجرهی خاطرهها میدیدی
گذر عمر و جهان گذرا میدیدی
چه کنم! سیل سرشکم ره دیدار ببست
کاش این سیل پر از چون و چرا میدیدی
کاش در آینه چشم نگه گم نشدی
تا سراپای دلم پر ز وفا میدیدی
تا تو رفتی دل من سایه به دنبال تو شد
کاش این سایهی از خویش جدا میدیدی
دل به پای تو چشمم به رهت مانده بیا
کاش بیداری شب سوز مرا میدیدی
گرچه بیداد شب بوم بلا دیدی کاش
شب شکن مرغ سحرخوان هما میدیدی
کاش در پردهی مهتابی پر نقش و خیال
نغمه خوانان شب شور و نوا میدیدی
عطر یاد تو بر این کلبه بقا میبخشد
کاش این بزم غریبانه ما میدیدی
عشق کو گوهر نام وطنم بر دل کند
کاش بر خاک درش نام صفا میدیدی.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
رحیم لقمانی
استاد رحیم لقمانی شاعر، مترجم، نویسنده و روزنامهنگار کردستانی در سال ۱۳۳۸ خورشیدی در روستای سرتکتلوی سرشیو سقز دیده به جهان گشود. وی دارای لیسانس ادبیات و دبیر مدارس شهرستان سنندج بود و سالها در کسوت معلمی در سقز و به ویژه سنندج به فرزندان این سامان خدمت کرد.
در حوزه روزنامهنگاری نیز در سال ۱۳۶۵ در مجله وزین و ادبی سروه خدمت کرده است و در نشریات کُردی داخل و خارج کشور آثارش در حوزه شعر، ترجمه و تحقیق به چاپ رسیده است.
رحیم لقمانی هم اکنون در سنندج زندگی میکند و دارای دو فرزند، هوزان (دکترای پزشکی) و سوزان (دانشجو) است.
▪︎کتابشناسی:
- زامستان (شعر کردی) - نشر لقمانی، رحیم - چاپ دوم - سال ۱۳۸۲.
- پشکوی هاوار (شعر کردی) نشر علمی کالج - چاپ اول سال ۱۳۹۲.
- فاشیزییم چییه (برگردان اثر یلماز گونای کارگردان و فیلمنامه نویس کُرد - داستان برای کودکان)
- شمشاڵ سێحراوی (برگردان مجموعه داستان برای کودکان) نشر علمی کالج - چاپ اول سال ۱۳۹۴.
- چوارینهکانی باباتاهیری ههمهدانی (برگردان دوبیتیهای باباطاهر عریان به کرُدی).
- برگردان کتاب مهارتهای فرزندپروری.
- زامستان و پشکوی هاوار (یک مجموعه مشترک)
- ئهفسانه و چیروکی کوردی - نشر خانی - چاپ اول سال ۱۳۹۹.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)