بانو "راضیه رضائی" شاعر سیستان و بلوچستانی، زادهی سال ۱۳۶۵ خورشیدی، در زاهدان است.
▪چند شعر کوتاه از #لیلا_طیبی (رها)
(۱)
روزگارم،،،
به قدمت کلاغهای تاریخ سیاه است؛
شاید مترسکی هستم
نگهبان کویر لوت!
آه،،،
به بطلان میگذرانم
دو روز عمر را
به کدامین فصل سپردهای
قدومت را!
(۲)
آی باران! باران جان!
نه نمازمان را پاسخ دادی و،
نه دعایمان مستجاب شد.
بیا...
که لبِ تشنهی زمین،
زخم برداشته است!
(۳)
دست سبزت،
--ید بیضای موسا وُ،
--لبت چشمهی آب حیات.
ای مسیحای کفر و دین!
میڪُشی و
زنده میسازی یهودایت را:
---چرا...؟
#لیلا_طیبی (رها)
بانو "منصوره محمدی" شاعر لرستانی، زادهی دومین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۴ خورشیدی، در روستای حکومتی بخش پاپی خرمآباد است.
ایشان وقتی به دنیا آمد؛ دچار معلولیت شدید چشمی بود، در اسفند ۱۳۸۳ چشم راستش ضربه خورد و کامل تخلیه شد، چشم چپاش هم بینایی ندارد. وی در سال ۱۳۸۷ با دنیای نابینایان آشنا و خط بریل را یاد گرفت.
مجموعه اشعار سپید او با نام «سایههای دور» در سال ۱۳۹۹ از سوی انتشارات آنان منتشر شد. همچنین کتاب «زندان کاغذی» که اکثر اشعار آن رباعی و چهارپاره هست؛ در دست انتشار است.
به غیر از شعر، در رشتههای تئاتر، بازیگری و صنایع دستی فعالیت دارد، یک تلهفیلم کار کرده، به همراه دو مستند (کولهپشتی) و یک فیلم سینمایی (دختری شبیه درخت). مستند "کولهپشتی" با بازی او، به عنوان بهترین مستند جهان اربعین شناخته شده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
نه چینی بند زده شبیه قبلش میشود
نه من اگر برگردی
شبیه زنی خواهم شد که پیش از رفتنت بود
عشق میآید و زنده میکند
میرود و میمیراند
این تمام ماجرای ماست
من قصهی زنان جهانم
قصهی تکراری
که به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه میشود.
(۲)
گوشهایم را میگیرم
چشمهایم را میبندم
اما هنوز، سرم پر است از صدای پاهای تو
که هی میروی و دور میشوی
بیتو از چشم زندگی افتادم
مثل برگهای پاییزی
این روزها شبیه درخت خشک و پیر توی حیاطم
بهار و تابستان فرقی به حالم نمیکند
تو که بیایی
زمستان هم که باشد، شکوفه میدهم...
(۳)
خدا دور دستها را ساخت
تا غم نزدیکها ما را از پا در نیاورد
همیشه آنکه نیست
از آنکه هست
به رویای تو نزدیکتر است
من پشت پنجره جهان ایستادهام
خیره به دور دستها
با این امید
که شاید
یکی از آن سایههای دور تو باشی.
(۴)
ای شاهد غمهای من
ای شب تیره تو بگو
غیر کمی رویای پوچ
از من چه مانده بعد او
از من بجز مشتی جنون
با چند فصل خاطره
یک سایه در دستان باد
رقصان، پشت پنجره
یک جفت چشم خون چکان
یک بغض سختُ بیامان
سهم من از این عشق بود
ای شب تیره تو بدان
مردی اگر پرسید ز من
از تو شبی نامو نشان
تنها بگو تا به ابد
دیده به راه او بمان.
(۵)
من اولین باران پاییزی
من اولین بغض خدا بودم
یک اتفاق تلخِ دائم که
عمری به لعنت مبتلا بودم
افتادم از چشم فلک روزی
تقویم شومم رنج و ماتم شد
آن شاعری که قامتش یک آن
در زیر بار عاشقی خم شد
دنیا پر از اندوه پاییز است
وقتی که دلتنگ کسی باشی
عاشق شدن مفهوم زندان است
وقتی که در چنگ کسی باشی
دنیا چه دارد جز غم و حسرت
وقتی گرفتار خودت باشی
وقتی که دیگر اعتمادی نیست
باید خودت یار خودت باشی
اصلا به دنیا پشت خواهم کرد
از هر چه دارم چشم میپوشم
یک بمب ضامن دار را یکروز
ول میکنم آخر در آغوشم.
(۶)
هنام کو تا دواره جو بئیرم
بیا تا که سرو سامو بئیرم
مه هر شو وا غمِ تو هومنشینم
بمو تا که گری میمو بئیرم
نرو دردت وِ جونِ آرزویام
مه اورم که میهام بارو بئیرم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
- گفتگوی نگارنده با شاعر.
@Mansooreh_mohammadi
https://www.instagram.com/p/CFkgaIOHjwa/?igshid=c21tlrg852m2
www.yaftenews.ir/interview/art-culture/37230-artist8.html
هر شب حوالی یادت
--بساط میکنم!
گاهی بیا وُ
عشقی،
لبخندی،،
چیزی،،،
بخر !
کبوتری غمگینام،
محصورِ میلههای قفس...
که هر شب،
رویای شیرین پرواز میبینم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#انجمن_شعروادب_رها (میخانه)
https://t.me/mikhanehkolop3
اسدالله ولوالجی
«اسدالله ولوالجی»، شاعر و نویسنده معروف و تحلیلگر مسائل سیاسی افغانستان است. او در سال ۱۳۳۳ خورشیدی در ولسوالی رستاق ولایت تخار در یک خانوادهی ازبک چشم به جهان گشود. او دورهی ابتدایی را در ولسوالیهای رستاق و دشت قلعهی ولایت تخار و مکتب ابتدایی بیبی مهرو در کابل به اتمام رساند. سپس وارد مکتب حربی شد و در سال ۱۳۵۳، پس از فراغت از مکتب حربی شامل پوهنتون حربی شد و در سال ۱۳۵۵ از آنجا فارغالتحصیل شد.
پس از کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ ولوالجی در حکومتهای نور محمد ترکی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل و نجیبالله، چندین بار زندانی شد. چهار عضو خانوادهٔ ولوالجی در سال ۱۳۹۹ بر اثر انفجار یک مین مغناطیسی در ولسوالی پغمان کابل کشته شدند. این چهار نفر عبارت بودند از همسر، دختر، برادرزاده و همسر برادرزاده او.
او به زبانهای دری و ازبکی کتاب و شعر میسرود و بیش ۳۰ عنوان کتاب پیرامون موضوعات مختلف چون تاریخ، فرهنگ، ادبیات و ژورنالیزم از خود برجاگذاشته است.
او در ششم شهریور ۱۴۰۰ درگذشت.
▪︎کتابشناسی:
- قطاع الطریقان، آدم ربایان و آقابلیها.
- از اعلیحضرت محمد ظاهر شاه تا استاد برهانالدین.
- ترک صفتی یا ترک فریبی؟
- وزیر محمد گل مومند و کارکردهای او.
- ژورنالیزم مبری از توهین، تحقیر و عقدهگشایی.
- طالبان از کجا آمدند و تا کجا خواهند رفت؟ (مجموعه مقالات)
- نگرشی پیرامون جرگه و قبایل پشتون (مجموعه مقالات)
- انگلیس مآبی، روسی بودن یا آمریکایی شدن؟
- نام باستانی سرزمین ما توران است.
- فانوس بر درگاه شب (مجموعه شعر)
- مهر و مصحف (مجموعه شعر)
- با تو بهار میرسد (مجموعه شعر)
- سپیدههای سرزده (مجموعه شعر)
- روسها از چه مجرای تاریخی وارد افغانستان شدند؟
- در صفحات شمال افغانستان چه میگذشت؟
- آیا قوای نظامی اتحاد شوروی از افغانستان خارج ساخته شد؟
- صفحات شمال افغانستان در فاصله بین طرح و تحقق برنامه خروج ارتش اتحاد شوروی.
- مرور بر مشخصات جامعه افغانی.
- آغاز و تداوم اختلافات میان احمد شاه مسعود و جنرال دوستم.
- خروج جنرال دوستم و سقوط دکتور نجیب الله.
- لویه جرگه اضطراری بخش اول، جلد اول.
- دموکراسی و جامعه مدنی در افغانستان.
- پارلمان، دموکراسی و آزادی.
- پیشینه طرز حکومت، اداره و انتخابات در افغانستان (بخش اول)
- معاهده دیورند و پیامدهای آن.
- اینجا ایران شرقی نیست.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[برای آلتین دخترش]
آلتین تو کجا سفر نمودى
از جادهی دل گذر نمودى
جانم تو چرا شتاب کردى
ناسوده دلم کباب کردى
اى نخل غروب و آرزویم
اى بلبل ناز قصه گویم
اى دار و ندار زندهگیام
اى تازه بهار زندهگیام
اى قامت سبز فخر و دینم
اى سرو رسا و نازنینم
اسرار دلت نگفته رفتى
دُرِّ سخنت نسفته رفتى
اى دختر صاف و سادهاى من
اى صید به خون فتادهاى من
بىتو که شب سیاه دارم
نه صبح و نه نور ماه دارم
بدبختترین پدر منام من
خون گشته دل و جگر، منام من
دانم که دیگر ز خنده دورم
بىدیدن تو نِگر که کورم
خواهم که روم به سویت اى جان
تا بوسه زنم به رویت اى جان.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)