آقای "رضا علیپور" شاعر آوانگارد، نویسنده و روزنامهنگار کردستانی زادهی سال ۱۳۵۶ خورشیدی، در شهر سقز، دبیر پیشین بخش کُردی هفتهنامههای سیروان و روژههلات در کردستان بوده است.
آقای "آرش آقایی بازگیر" متخلص به "کشکان" شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی لرستانی، زادهی سال ۱۳۶۵ خورشیدی، در پلدختر است.
خانم "مریم رضایی" شاعر کرمانشاهی، زادهی مهر ماه ۱۳۶۳ خورشیدی در اسلامآباد غرب است.
بانو "شهین راکی" شاعر خوزستانی، زادهی سوم اسفند ماه ۱۳۳۴ خورشیدی، در مسجدسلیمان است.
بانو "شهین راکی" شاعر خوزستانی، زادهی سوم اسفند ماه ۱۳۳۴ خورشیدی، در مسجدسلیمان است.
آقای "سید صادق خاموشی" فرزند "سید خداداد خاموشی"، زادهی اسفند ماه ۱۳۶۹ خورشیدی، در شهرستان اسلامآباد غرب است.
بانو "نگار جمشیدنژاد" شاعر ایرانی، زادهی ۱۵ دی ماه ۱۳۵۴ خودشیدی در تهران است.
استاد زندهیاد "مسعود احمدی"، شاعر و ویراستار ایرانی، در دهم مرداد ۱۳۲۲ خورشیدی، در کرمان دیده به جهان گشود.
آقای "علیرضا فراهانی" شاعر توانخواه ایرانی، زادهی سال ۱۳۶۱ خورشیدی بود، که در روز پنجشنبه ۱۷ فروردین ماه ۱۴۰۲ به علت نارسایی قلبی درگذشت.
استاد "فرخ تمیمی" شاعر و مترجم ایرانی، فرزند "میرزا محمدخان طالقانی"، در ۱۱ بهمن ماه سال ۱۳۱۲ خورشیدی در شهر نیشابور دیده به جهان گشود.
آقای "یون فوسه" به عنوان بزرگترین نمایشنامهنویس معاصر نروژی و یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان زنده دنیا شناخته شده است، که توانست در سال ۲۰۲۳ میلادی، به عنوان صد و شانزدهمین برنده نوبل ادبیات، این مهم را به دست بیاورد.
وی این جایزه را «برای نمایشنامهها و نثرهای بدیعش که صدای ناگفتنی را میدهد» به دست آورد.
آکادمی سوئدی نوبل در جریان اعلام این نویسنده به عنوان برنده نوبل ادبیات امسال، از کتابهای «دیگر نام»، «من چیز دیگری است» و «نام جدید» که در فاصله سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱ منتشر شدند به عنوان دستاوردهای بزرگ فوسه یاد کرده است.
همچنین "آندرس اولسون" رئیس کمیته نوبل در قالب بیانیهای ضمن مقایسه فوسه با نویسندگانی همچون "ساموئل بکت"، "توماس برنهارت" و "گئورگ تراکل"، این نویسنده نروژی را به عنوان فردی توصیف کرده که پیوندهای زبانی و جغرافیایی را با تکنیکهای هنری مدرنیستی ترکیب میکند.
او کارنامهی ادبی قابل توجهی از جمله ۴۰ نمایشنامه، چندین رمان، شعر، مجموعه مقاله، کتاب کودک و ترجمه دارد، و یکی از پر اجراترین نمایشنامهنویسان اروپا محسوب میشود.
یون فوسه در سال ۱۹۵۹ میلادی، در غرب نروژ به دنیا آمد، دوران کودکی را در ساحل دریا قد کشید و بالید و در برگن به مدرسه و دانشگاه رفت و جامعه شناسی و فلسفه خواند.
منتقدان صاحب نام و محققان بسیاری درباره یون و آثارش کتاب ها و رساله های زیادی نوشته اند، آن چنان که حجم آنها از آثار خود یون افزون تر است.
فوسه نخستینبار در سال ۱۹۹۹ میلادی به دنبال اجرای نمایشنامه «کسی میآید» در پاریس به شهرت رسید. او پیش از نوشتن نخستین نمایشنامهاش، ۱۵ سال رمان، داستان و شعر برای کودکان نوشته است. وی به درخواست یک کارگردان جوان نروژی کای یونسن، در سال ۱۹۹۴ نمایشنامه «و ما هرگز از هم جدا نمیشویم» را نوشت. سال ۱۹۹۶ برای «کسی میآید» موفق به دریافت جایزه ایبسن شد.
او زبان تئاتری را در اواخر قرن بیستم متحول کرد و نگاهی نو به آن بخشید. ویژگی منحصر به فرد در آثار فوسه، زبان و فرم روایی اوست. او در نمایشنامههایش از شیوهای شاعرانه استفاده میکند، او کلمات را به صورت پلکانی و متقاطع مینویسد، تقریبا شبیه شعر نو، که همین ویژگی او را از بین دیگر نمایشنامهنویسان هم عصرش متمایز میکند.
آثار عظیم او که به زبان نروژی نینورسک نوشته شده و ژانرهای گوناگونی را در بر میگیرد، شامل انبوهی از نمایشنامه، رمان، مجموعه شعر، مقاله، کتاب کودکان و ترجمه است.
اغلب آثار فوسه در ایران، با ترجمه "محمد حامد" در نشر نیلا منتشر شده است، نشر شباهنگ و نی هم آثاری از او منتشر کردند.
از آثاری که از این نویسنده در ایران ترجمه و منتشر شده است میتوان به دختر با بارانی زرد، کسی میآید، مجموعههای نمایشی سگهای مرده و صورتهای مرگ، دخترک روی مبل و زمستان، و هرگز جدا نمیشویم، شب آوازهایش را میخواند، اسم، دیدار، سایهها، بیدار و خواب، آنجا، بنفش، ساکالا و آزادی اشاره کرد.
▪نمونهی شعر:
(۱)
[A human being is here by Jon Fosse]
…
A human being is here
and then disappears
in a wind
that vanishes
inwards
and meets the rock’s movements
and becomes meaning
in always new unity
of what is
and what is not
in a silence
where wind
becomes wind
where meaning
becomes meaning
in lost movement
of everything that has been
and at once is
from an origin
where the sound carried the meaning
before the word divided itself
and since then never left us
But it is
in all past and it is in all future
and it is
in something
that doesn’t exist
in its vanishing border
between what has been
and what shall come
It is infinite and without distance
in the same movement
It clears up
and disappears
and remains
while it disappears
And it lights up
its darkness
while it speaks
of its silence
It is nowhere
It is everywhere
It is near
It is far
and body and soul meet
there as one
and it is small
and as big
as everything that is
as small as no thing
and where all wisdom is
and no thing knows
in its innermost self
where nothing is divided
and everything is at once itself and everything else
in the divided
which is not divided
in endless boundary The way I let it disappear
in obvious presence
in vanishing motion
and walk around in the day
where tree is tree
where rock is rock
where wind is wind
and where words are an incomprehensible unity
of everything that has been
of everything that disappears
and thus remains
as conciliatory words
◇ برگردان فارسی:
[یک انسان اینجاست]
یک انسان اینجاست
و سپس غیب میشود
در درون خود
همراه با باد ناپیدایی که میوزد
و ملاقات میکند با تکانههای صخره
و در میآید به شکل معنا
در وحدتی همیشه تازه
در سکوت محض
از آنچه هست و آنچه نیست
جایی که باد
باد میگردد
جایی که معنا
معنا مییابد
در حرکتی بیاختیار
از همه آن چیزهایی که بوده است
و به یکباره است
از یک منشأ
جایی که صدا، معنا را با خود میبرد
پیش از آنکه کلمه خودش را بشکند و تقسیم کند
و دیگر از آن پس
هیچگاه ما را ترک نخواهد
اما، آن در تمام گذشته و در تمام آینده جاری است
و آشکار است
در چیزی که نیست
چیزی در مرز محو شدن
میان آنچه بوده
و آنچه خواهد شد
آن نامتناهی و بدون فاصله است
در همان حرکت پاک و
محو میشود
و آنجا میماند
در حالی که ناپدید میگردد
روشن میگردد
تاریکیاش
در حالی که سخن میگوید
از سکوتش
هیچ جا نیست
همه جا هست
نزدیک است
دور است
و جسم و روح
به هم میآمیزند
و یکی میشوند
و کوچک است
تا اندازهایی بزرگ
بسان هر چیزی که هست
به کوچکی هیچ چیز
و همه حکمت در آنجا است
و هیچ نمیداند در درون خود
جایی که هیچ چیز تقسیم نمیشود
و همه چیز به یکباره
خودش میگردد
و هر چیز دیگری در آن
تقسیم شده
که تقسیم نمیشود
در مرز بیپایان
طوری که اجازه دادم
ناپدید گردد
در حضور آشکار
در حرکت ناپدیداری
حالا بیا و
در روشنا قدم بزن
در جایی که درخت درخت است
جایی که صخره صخره است
جایی که باد باد است
و جایی که کلمات
در یک وحدت گنگ (نامفهوم) هستند
از همه چیزهایی که پیش از این بوده است
از هر چیزی که ناپدید میشود و همچنان باقی خواهد ماند
به شکل کلماتی آشتی دهنده.
▪ترجمه: #سعید_جهانپولاد
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
استاد "محمود رسولآبادی" شاعر، فرهنگی و عکاس کرد، در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در پاوه چشم به جهان گشود.
وی در سال ۱۳۳۷ به استخدام ادارهی فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و علاوه بر آن در زمینهی عکاسی نیز با ثبت وقایع و رویدادهای فرهنگی و اجتماعی و … به فعالیت پرداخت.
مجموعه اشعار او با نام "تاریکخانه" در ۱۲۱ صفحه چاپ انتشارات ئارۆ پاوه، در برگیرنده موضوعاتی همچون دوستی سرزمین مادری، مناجات، تصوف، یادی از حلبجه و یادی دوستان و اقوام و … میباشد که به زبان فارسی و هورامی سروده شده است.
▪︎نمونهی شعر:
[بێزار جه ژیان]
دیسان ئاماوه وههارێ جه نۆ
ڕهنگین کهردهوه سارا و کهش و کۆ
دهدری بێدهرمان دیسان دیویا
ئهساس شادٚیم یهکسهر شیویا
من که ڕۆی ئهزەڵ ههر نامورادٚ بیم
دایم ڕهنجه ڕۆ وێنهی فهرادٚ بیم
تهنیا چهند ڕوژێ شادٚی دیم وه چهم
ئهویچ جای وێش دا به پهژاره و به خهم
پهی چێش چارەی من مشیۆ سیاو بۆ؟
جهرگی لەتلەتم دایم کهواو بۆ
نه ڕوژم مهعلووم نه شهو دیار بۆ
دڵهم پەڕ جه خهم چهم پەڕ غوبار بۆ
یاڕهب بهنووری موستهفا قهسهم
به مهقامی بهرز ئهولیا قهسهم
ڕهحمێ بکهر پێم بینای بان سهر
بهنا به خاتر سالاری مهحشهر
عهتا کهر پهنهم مهرگێ به ئاسان
عاشق به مهرگم بێزار جه ژیان
کێ وههارش ههن دوور جه دڵدارش
دوور جه دڵسۆزێ دیدٚه خومارش
تا کهی چهمهڕای ئامای یاران بوو؟
چوون زهمینی وشک تهژنهی واران بوو
تا کهی ئهسرینی دیدٚهم جاری بۆ؟
تا کهی دهردی دڵ نادیاری بۆ؟
تا کهی چوون پاییز گهڵا ڕێزان بۆ؟
چوار فهسڵی پاییز پهرێم خهزان بۆ؟
تا کهی ڕوژانم چوون شهوی تار بۆ؟
زندگی جهلام چوون ژهحری مار بۆ
تا کهی جاری بۆ هوونی دڵ نه چهم؟
تا کهی بکێشوو باری دهرد و خهم؟
تا کهی زامی دڵ ههردهم کاری بۆ؟
هووناوی دهروون نه چهم جاری بۆ
تا کهی باری خەم بکێشوو به کۆڵ
مهجنوونوار گێڵوو سارا و هەرد و چوڵ
کهسداری بێ کهس تهنیا و تاکی وێم
ناموراد ناشاد جگەر چاکی وێم.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
آقای "یوسف محمدی" شاعر کرمانشاهی، زادهی نوروز ۱۳۶۱ خورشیدی، در کرمانشاه است.
استاد زندهیاد "عبدالکریم تمنا هروی"، شاعر معاصر افغانستانی، زادهی سال ۱۳۱۹ خورشیدی در روستای سروستان واقع در جنوب شرق شهر هرات بود.
بانو "مرجان آزرم نوایی" فرزند "محمد" و خانم "اشرفالسادت غفوری نیاکی" (هر دو از دبیران بازنشسته آمل) شاعر مازندرانی، زادهی هشتم دیماه ۱۳۵۷ خورشیدی در شهر آمل است.
استاد "عبدالکریم ایزدپناه"، شاعر بوشهری، زادهی یکم مهر ماه ۱۳۴۱ خورشیدی، در سعدآباد است.
بانوی روشندل "آیدا مجیدآبادی" شاعر، مترجم و قهرمان شنای بانوان نابینای ایران، زادهی یک مرداد ۱۳۶۹ خورشیدی (۲۳ جولای ۱۹۹۰ میلادی) و ساکن ارومیه است.
آقای "سروش جعفرقلی" شاعر ایلامی، زادهی سال ۱۳۷۱ خورشیدی در شهر ایوانغرب است.
آقای "سروش جعفرقلی" شاعر ایلامی، زادهی سال ۱۳۷۱ خورشیدی در شهر ایوانغرب است.
آقای "حمید تیموریفرد" شاعر مازندرانی، زادهی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در شهرستان نوشهر است.
بانو "فروغ بختیاریان"، شاعر کرمانشاهی، زادهی ۲۸ دی ماه ۱۳۶۷ خورشیدی، در شهر کرمانشاه، است.
زندهیاد "بهمن کرمالهی" در ۲۶ بهمنماه سال ۱۳۵۲ در محلهی گرداب سنگی (میدان تختی) شهر خرمآباد دیده به جهان گشود.
بانو "هیژان کمال" (به کُردی: هێژان کەماڵ) با نام کامل "هیژان کمال کمال" شاعر کُرد، زادهی ۱۱ آوریل ۱۹۸۴ میلادی در اقلیم کردستان است.
(۱)
خودا دهزانی تو
جهند له دلی دایکم ئهجی
کاتی میهرهبانی ئاو
بو زهوی باس ئهکا.
◇
خدا آگاه است،
که تو چهقدر شبیه مادرم میشوی،
که از مهربانیهای آب
برای زمین نجوا میکنی.
(۲)
تۆ بەڵینی هاتنت بدە
تا دەرگاکەم
بۆ هەمیشە کراوە بێ.
◇
تو مژدهی آمدنت را بده،
تا در خانهی من
برای همیشه باز بماند.
شعر: #هیژان_کمال
برگردان: #زانا_کوردستانی
آقای "رسول یونان" متولد ۱۳۴۸ شاعر، ترانهسرا، نویسنده، نمایشنامهنویس و مترجم ایرانی، زادهی سال ۱۳۴۸ خورشیدی، در دهکدهای کنار دریاچهی ارومیه است.
بانو "پری رحیم صالح" مشهور به "پری قرەداغی" شاعر، نویسنده و کارمند دولت اقلیم کردستان، زادهی ۱۱ مارس ۱۹۷۲ میلادی در محلهی چاوساغ سلیمانیه است.
بانو "گلی داودی" با تخلص "هیوا" شاعر سیستان و بلوچستانی، زادهی یک شهریور ماه ۱۳۶۰ خورشیدی، در شهر بمپور است.
آقای "مازیار نیستانی"، شاعر، نمایشنامهنویس، مترجم و منتقد ادبی، شهریور ۱۳۶۰ خورشیدی، در کرمان دیده به جهان گشود.
بانو "آواز سامان" شاعر کُرد، زادهی اربیل عراق است.
او از جمله شاعرانیست که شعرش در کتاب آنتولوژی شعر زنان کُرد که به زبان فرانسه چاپ و منتشر شده، گنجانده شده است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
حرفهایت،
مرا به زیر سایهی ایوان خانهی قدیمیمان میبرد
همان خانهای که پر از زنگار خاطرات است.
تو دیر کردی و وقتی آمدی
مرا در در آیینهی شکستهی اتاقت دیدی!.
میان برگهای دفتر کهنهی شعرهایت!
و کلماتت را دستهگلی کردی و
افشاندی بر زنانهگی من.
آن دم مشتاق سماع با تو بودم
رقص بر نوک پنجههای پایم
تا گرداگرد تو بچرخم
در آستانهی آن ایوان خانهی قدیمیمان!
چه روزهای خوبی بود
گرچه هر روزش بوی تنهایی میداد.
تو بیا بنگر
چه کسی سختیهای آن زن را پایان بخشید و
خاطرات تلخش را
در میان آن خانهی قدیمی جا گذاشت
موهای ریختهاش را بر شانههای پنجره نشانید!
بیشک پیش از آن هم قلب من
دست نیازت را خواهد گرفت
و دست رد بر قلب زخمی تو نخواهد زد.
آه...
که زخمهای دلم دیر التیام خواهند یافت
در این زمانه که تمامی لبها پوچ و شکستهاند...
دیگر برگرد! بازآ!
فقط تو میتوانی
در این جنگل، زنی را بفهمی و
عشق را بر سنگی بر افرازی...
(۲)
من و تو
ساکن دو ستارهی دور از هم هستیم
که هر لحظه چونان پروانه، دنبال هم میگردیم
در سرزمینی پر از ترس و فوبیا
در سرزمینی پر از زخم و خشونت
به دنبال جاهایی هستیم که هیچگاه به آنجا نمیرسیم.
(۳)
من از نگاههای تو پرستش را آموختم،
یاد گرفتم که از ترس اشکهای تو
خویش را در میان چشمهایت پنهان کنم.
اکنون، تو بهانهای برای من پیدا کن
تا باورهایم رنگ نبازند
منی که بیاختیار و ناخودآگاه
به تو پناه میآورم
منی که از خویش دست کشیدهام
در پناه پرستش تو...
من از دنیایی دیگر و
تو از سرزمینی دیگر
به هم میرسیم...
تو از دور
و منم نزدیک نزدیک قلب تو
یک زندگی عاشقانه را
در یک وجب جا بنا خواهیم کرد.
(۴)
ای یار...
بیصدا میخوانمت!
چون دلباختهی تو شدم،
روحم را هم به تو سپردم،
حالا، تا شب و روز سر جای خود باقی بمانند
پناه بده مرا!
که هیچ نمیفهمی از اشک و زاری من!!
تویی که آمدی و پای بر قلبم نهادی و تکه تکهاش کردی...
اما من توانستم
در میان آن همه نفرت و کینه باز دوستت بدارم.
شعر: #آواز_سامان
برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی