- یار:
«در بغضِ هوا، نفس کشیدن سخت است»
دوری از یار و او را ندیدن سخت است
من دل در گرو تو نهاده ام یار
در هجر تو یار جامه دریدن سخت است.
- معجزه ی روسری ات:
روسری باز کردی ولوله آغاز شده
سرِ هر کوی و برزن همه آواز شده
به گمانم تو رسول معجزه گری
به اشاره ات گبر با شیعی دمساز شده
- دلبر:
تا که بر میداری از سر روسری
میشوی زیباتر از هر چه پری
میکنی عشوه با لبخندِ قشنگ
اینچنین است از من، تو دل می بری.
- دربدر میکده ها:
«از من غزلی مانده و از تو اثری نیست»
چندیست که رفتی و دیگر از تو خبری نیست
عمریست که من دربدر میکده هایم اما
افسوس که تو ای یار به می، میل و نظری نیست
- ای عزیز:
«شهر دل را با قدم هایت منور کن، ای عزیز»
عشق من را با نگاهت شعله ور تر کن ای عزیز
زندگی با تو برایم حکم باغ پر گلی است
عاشقی های بی پایانم را باور کن ای عزیز
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مانند ساعت کوکی میمانی
به تو امیدی نیست
یا خواب میمانی
یا سر وقت زنگ نخواهی خورد
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
عنوان مجموعه اشعار : سپید
شاعر : سعید فلاحی
عنوان شعر اول : دنیا اگر تو را نداشت
دنیا اگر تو را نداشت
چگونه می شد خندید؟
آفتاب کسل طلوع میکرد!
پرنده در قفس میمرد
و جنگل همیشه در مه جا میماند
دنیا اگر تو را نداشت
گلی نبود
چشمه ای نمیجوشید
و آواز قناریها را
هیچکس جدی نمیگرفت.
دنیا اگر تو را نداشت
عطرها بو نداشتند!
گلفروشها پژمرده میشدند
و خاک، کتابها را میخورد!
دنیا اگر تو را نداشت
"فاصله" غمگین نبود
هیچکس دلتنگ نمیشد
و سخت میشد، دلِ من
سرد میشد، دستهایم
و بوسه و آغوش
فراموشم!
دنیا اگر تو را نداشت...
دنیا جهنم میشد
آدمها را افسرده میدیدی!
نسلها منقرض
و درد و زخم و تنهایی
همه را از پای در میآورد.
عنوان شعر دوم : حق با چشمهای توست
حق با چشمهای توست
و لبهای گس ات
و نگاهت که مزین است به غم
حق با چشمهای توست
تو با آن مربای لبخندت
و شکوه زیبای تخت جمشیدی ات
در غربتی تلخ
در آغوش مادر
حق با چشم های توست
اما در این شهر سیمانی
رویا، وهم و خیال
به کار نمی آید
زیر برف یادت،
تنی را گرم نمی کند
و دستان مهربانت
چتری خوب برای روزهای بارانی نیست
حق با چشم های توست
اما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیست
اختیار و انتخاب بر باد شد
و از گلویمان
جز اندوه نمیبارد
حق با چشم های توست
اما اکنون
در این زمستانِ لال
حرفی
حقی
چاره ای نمی ماند.
عنوان شعر سوم : بغض
غمگینم
اما عکس هایم، هنوز لبخند میزنند...
و این شعر
سندی است از دلتنگی هایم
در این شب های بی پایان
ماه من!
بانوی مهربانم
تو را با تمام خویش،
دوست دارم
تو تنها مضمونِ
عاشقانه های جهان هستی
ای دلیل بهارهای هر ساله
ای سبزِ پر طراوت
ای آب، آفتاب، ای خاک!
زندگی،
لای انگشت هایِ تو پیچیده
و پرندگان عاشق،
بر شانه های تو آواز میخوانند
اما افسوس
اینجا،
هیچ چیز از آن من نیست
جز نبودنت!
حیف دلتنگی زبان ندارد
تا بگوید تو را،
دوری ات چه ها بر سرم آورده
و کاش تو شاعر بودی
شعر می خواندی!
میدانی؟
شعر به قافیه نیست
بغض است انباشه،
درون گلو!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
نقد این شعر از : مجتبا صادقی
خدایش بیامرزاد دوست نازنین هنوز و همیشهام، غلامرضا، تصویرهایی در شعرهایش داشت که هرگز نمیشد از آنها لذت نبرد، در واقع اجرای بینظیری از نوشتار استادانهی متن و خلق تصویر ارائه میکرد، به قدری استادانه که حتا مخاطب معمولی را هم به شگفتی وامیداشت، مثلا این تصویر؛ «و من گوزنی/ که میخواست قطار را با شاخهایش/ نگه دارد» غلامرضا «بروسان» با همین تصاویر، مورد تحسین جامعه ادبی بود و هست، یادش روشن باد که هم در شعر و هم در دوستی، بیمانند بود.
معتقدم اگر تعداد تصویرهایی که یک شعر ارائه میکند، بیش از انگشتان یک دست باشد، دیگر نمیشود آن شعر را شعر گفت بلکه انگار یک کتاب مصور دست گرفتهای، یک کتاب کمیک استریپ که شعر را در آن تصویر کردهاند. در «صور خیال» علامه شفیعی کدکنی پیرامون تصویرگرایی شاعران فرموده است؛ مرحلهای از شاعری، هنگام تثبیت تصاویر شعری و دور شدن از تجربه ها ی حسی است. در این دوره چند گونه کوشش شعری وجود دارد: نخست توجه بیش از پیش به تصویرهای انتزاعی و تجریدی و دیگر توجه به مسایل قراردادی و استفاده از علوم در خلق تصویرها و دیگر اینکه دورهی مضمون سازی است و از نظر شکل تصویر، صور خیال خلاصه و فشرده می شود و تشبیهات جای خود را به استعاره می دهند.
با این جملات تشریحی به شرح شعرهای جناب «سعید فلاحی» میرویم که سه شعرشان را پیش رو دارم، شعرهایی که هر کدام را به کتابی مصور میتوان تشبیه کرد ، این که شاعر تمام تلاشش را معطوف به توصیف کند، و از کلام صرفا در جهت نشان دادن مناظری عاشقانه و شبه عاشقانه سود ببرد، جای تانی دارد، گمانم گمکردهی تمام تصاویری که جناب شاعر بر آنها تاکید دارد، خیال باشد، و نیز به گفتهی جناب کدکنی، خبری از مضمونسازی در این همه صورتبندی نیست، تصاویری که در شعرها آمده عمدتا فاقد درک بصری هستند و این یعنی انتزاع بر اجتماع غالب است، یعنی برای شعر شدن، آنقدرها تلاش نشده که برای تصویرسازی. به تعدد تصاویر هر سه شعر نگاه کنید؛
یک/
آفتاب کسل طلوع میکرد!
پرنده در قفس میمرد
و جنگل همیشه در مه جا میماند
#
گلفروشها پژمرده میشدند
و خاک، کتابها را میخورد!
#
دلِ من
سرد میشد، دستهایم
و بوسه و آغوش
فراموشم!
دو/
نگاهت که مزین است به غم
حق با چشمهای توست
تو با آن مربای لبخندت
و شکوه زیبای تخت جمشیدی ات
در غربتی تلخ
در آغوش مادر
حق با چشم های توست
#
زیر برف یادت،
تنی را گرم نمی کند
و دستان مهربانت
چتری خوب برای روزهای بارانی نیست
#
از گلویمان
جز اندوه نمیبارد
سه/
عکس هایم، هنوز لبخند میزنند
#
ای دلیل بهارهای هر ساله
ای سبزِ پر طراوت
ای آب، آفتاب، ای خاک!
زندگی،
لای انگشت هایِ تو پیچیده
#
پرندگان عاشق،
بر شانه های تو آواز میخوانند
تصاویری که متاسفانه یک وجه مشترک دارند، هیچکدام دل را نمیلرزاند، هیچیک ناب و بکر نیستند، گمان میکنم تاثیر شاعر از دیگران، در این خصیصه بیشتر از سایر تقلیدهاست، از دیگر معایب کارها، تکرار ناشیانهی یک ترجیع گفتاریست، در شعر نخست این ترجیع، از شدت بازگفتن، نوعی ابتذال روایی را باعث شده «دنیا اگر تو را نداشت» نه تنها باعث فرمسازی و قوام گرفتن شعر نشده (خاصیت تکرار در شعر، فرم بخشیدن است) بلکه سبب به سخره غلتیدن متن نیز، شده است، در شعر دوم نیز ترجیع، آزار دهنده است «حق با چشمهای توست» با دلایلی که برشمرده میشود، همگرایی و همپوشانی معنایی و حتا کلماتیک ندارد، این تکرار نیز به دلیل عدم فضاسازی ذهنی، متن را به چالهای برای پریدن مخاطب تبدیل کرده و تکراری که مثلا در شعر «پنج عصر، لورکا» موجب جار زدن و چالش مخاطب و درگیری عاطفی با لحظهی اعدام در «ساعت پنج عصر» میشود. در این شعرها اما به راستقامتی آن شعر، علیرغم تکرارهای مدام یک جمله، نشده و فراوان دوری و دیری بین این دو شعر ایجاد کرده است.
«زانا کردستانی» عزیز، مداومت در سرودن و بهرهگیری از عنصر زبان به جای تصویر، به مراتب میتواند شخصیت شعری شما را ارج ببخشد و فضل باریتعالی امیدوارم پشت و پناه شما و واژههای از این به بعدتان باشد، رنجتان اندک و گنجتان افزون باد
با سپاس و احترام
ارادتمند، مجتبا صادقی
شیراز / آذر ۹۸
منتقد : مجتبا صادقی
شاعر، نویسنده و روزنامه نگار/ برنده کنگرهها، نشستها و جشنوارههای مختلف ادبی از 1375 تا هنوز/ داوری بیش از پنجاه مسابقه و رقابت ادبی، از دانشآموزی و دانشجوبی تا آزاد/ تالیف مقالات و نقدهای متعدد در مطبوعات/ و....
■ به جایم نمی آورد زندگی هنوز
روی دست دنیا مانده ام انگار!
ای زندگانی از تو بیزارم بیزار.
■ در طول عاشقی
همیشه تو مرد باش؛
منحصر به فرد باش!
■ عشق، دریایی است عمیق
پر از بوسه است
هوس، کوسه است.
■ ما هی زندگی کردیم،
اما نفهمیدیم،
کی زندگی کردیم؟!
■ وعده ی دیدار رسید
تا که چشمم به رخ یار افتاد،
ساعت قلب من از کار افتاد!.
■ گرچه از باغ، براند خدا مرا،
در هوایت حوا پست نشدم
بوسه هایت که چشیدم، مست نشدم.
■ بازی را بیا که به هم بزنیم،
من عاشق بشوم و تو دلبر بشوی
زیر باران کمی قدم بزنیم!.
#سه_گانی
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
@ZanaKORDistani63
@mikhanehkolop3
http://mikhanehkolop3.blogfa.com
کاش تو شادم کنی؛
هر شب با بوسه ای،
از غم آزادم کنی.
عشق یعنی گفتگو،
شب تا سحر با خدا؛
غرق باشی در دعا.
شکرت خدا! در این زندگانی،
لطف لیلاست شامل حالم،
داده با عشق پر و بالم.
دانی که خرداد چرا زیباست؟
زیرا در این ماه؛
میلاد لیلاست.
ماه از روی تو، نور گرفت
و خورشید به روی تو دلالت دارد!
صبح، بی خنده تو کسالت دارد.
#سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)
#سه_گانی
تهران
زنی است هوسانگیز
که به ورطهٔ نابودی میکشاند
عاشقانش را
و هر غروب
با زیبایی اش
مسحور میکند
میرباید دلِ
از عابران غریبه،
و چون به بر کشید
میزند خنجر درد،
بر پشت تک تک عشاقاش...
تهران
زنی است هوس انگیز
که پوشیده،
زیباترین لباس هایش را
اما بر تن دارد
زخمِ چرک و کثافت ها
تهران
زنی است هوسانگیز
تهران
زنی است
از جنون لبریز...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کسرای پرویزی:
آن قوس تنت کسرای پرویزی است
خط دو لبت خطوط نیریزی است
چشمان تو یک غزل شراب آلود
گیسوی سیاهت فرش تبریزی است
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)