انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

مجمموعه اشعار عاشقانه‌های جنگ

 ❆ عاشق:

او سرم را نشانه گرفته بود

و من قلبش را

خدا می داند

کدام یک از ما

عاشق تر بود

 


❆ جنگ و صلح:

بند پوتین هایم را تو بستی

و بند دلم وا رفت

جنگ دلیل خوبی برای جدایی نیست

من که با داشتن تو

صلح را کسب کرده بودم

 


❆ نفس های تو:

جنگ تمام شد

دوری تمام شد

یک پای تو تمام شد

اما درد های جای ترکش هایت

تمامی نداشت

کپسول اکسیژن عیب ندارد

خدا کند 

نفس های تو تمام نشود

 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

عزیز بیرانوند

عزیز بیرانوند

پدر دوبیتی لکی



عزیز بازوند بیرانوند مشهور به سالک (زادهٔ ۱۳۲۱ در روستای دره بیداد در دامنه شمالی کوه گرّین در بروجرد) شاعر دوبیتی سرا و نویسنده لک زبان ایرانی است. عمده شهرت وی به سبب دوبیتی‌های لکی اوست. وی نخستین شاعری است که غزل، دوبیتی و مثنوی را وارد شعر لکی کرده، از این رو او را پدر دوبیتی لکی نیز لقب می‌دهند.

در کودکی از دایی ارجمندش ملا شیخ عالی که خطی خوش داشت کسب فیض نمود.

در ۹ آذر ۱۳۹۶ مراسم تجلیلی در خرم‌آباد برای ایشان و «یوسفعلی میر شکاک» دیگر شاعر برجسته لرستانی، در میان عدم حضور «میر شکاک» و استقبال مردم برگزار شد.

مرحومه مهتاب بیرانوند دختر ایشان به بانوی غزل لرستان مشهور بود.

تاکنون مجموعه‌های گرین غم (۱۳۸۴) - آو و آگر (۱۳۹۳) - فرهادِ سی بَخت و ایلنامه از ایشان چاپ و منتشر شده است.



نمونه شعر: 


"گرین غم"

“گرّینِ” خم مِنِم، یخچالِ سردم؛

سنگینه چوی “دماون” بار دردِم؛

مگر “اَلوَن” بِنِنْ ئر سر “شُتُرکوی”؛

گِ شاید هُم‌ترازی بو وَ گردِم.


کی یِم ؟ عاشق تبارِ دل فروشی

گِ ئی هر موی‌رگم دردی مجوشی؛

یَ ئی شعله‌دله، آگر زوانِم؛

کسی چوی مِ دوبیتی خو نِموشی؛


تو ئی دنیا! فری‌یه رنج و دردت؛

کی‌یِت بازی نی‌یا و تخته‌نردت؟

تو هُم‌بازی کُشین و حقه‌بازین؛

بِری مورین بِری‌تر هانه گَردِت…




به کوشش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)


منابع:


- رضایی، علی (۱۳۸۷). ادیبان و سخن سرایان لرستان. خرم‌آباد: افلاک. ص. ۴۱. شابک ۹۶۴-۸۱۲۰-۹۷-۸.

- Kurdane.com

- https://mehrnews.com/xKndg

آرزو


درخت نارنج،

          داخل حیاط...

پدر پیرم روی تخت،

مادرم کنارش،،،

              --در قاب!


 بغضی به مهمانی گلویم آمده است

در این میان

یک چیز کم است،

                 -- تو!!!


 کاش میان این خانه،

                     --قدم می‌زدی!

 

 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

خسرو فرشیدورد

خسرو فرشیدورد

خان‌زاده ی محجور


خسرو فرشیدورد یا میرخسرو فرشیدورد(ثقةالاسلامی) [زادهٔ آبان ۱۳۰۸ در ملایر - درگذشتهٔ ۹ دی ۱۳۸۸ در تهران] شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی که دارای دیدگاه‌های ویژه در عرصهٔ دستور زبان بود.

به زبان‌های عربی و فرانسوی تسلط داشت و با زبان‌های انگلیسی، پهلوی، اوستایی و فارسی باستان آشنایی کافی داشت. تخصص اصلی خسرو فرشیدورد، دستور زبان و نگارش فارسی بود و در نقد ادبی و سبک‌شناسی نیز  صاحب‌نظر بود. همچنین سال‌ها عضو گروه پژوهشی لغت‌نامه دهخدا بود. او شعر نیز می‌سرود. قالبِ اغلب شعرهای وی غزل (با مضامین عاشقانه و اجتماعی) بود.

پدرش خان یکی از توابع ملایر بود. تحصیلات خود را تا پایان دورهٔ دبیرستان در زادگاهش انجام داد، از دبیرستان‌ البرز تهران‌ دیپلم‌ گرفت‌. در سال‌های‌ ۱۳۲۹ و ۱۳۳۸، لیسانس‌ و فوق‌لیسانس‌ ادبیات‌ فارسی‌ را از دانشگاه‌ تهران‌ دریافت‌ کرد و سپس‌ در سال‌ ۱۳۴۰ از همانجا فوق‌لیسانس‌ علوم‌ اجتماعی‌ گرفت‌.

در سال ۱۳۴۲ با ارائهٔ پایان‌نامهٔ دکتری خود با عنوان «قید در زبان فارسی و مقایسهٔ آن با قیود عربی و فرانسه و انگلیسی» (با استاد راهنمایی محمد معین) درجهٔ دکتری در زبان و ادبیات فارسی گرفت.

از ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵ عضو سازمان‌ لغت‌نامه‌ دهخدا بود و در تنظیم‌ حرف‌ «واو» با آن‌ سازمان‌ همکاری‌ داشت‌.

از سال ۱۳۴۳ به تدریس در دانشگاه اصفهان مشغول شد. 

از سال ۱۳۴۷ در دانشگاه تهران به تدریس در رشتهٔ دستور زبان فارسی و نقد شعر و متون فارسی پرداخت و تا هنگام بازنشستگی استاد دانشگاه تهران بود.

او بی‌پروا بود و گاهی به کارهایی که در نظام جمهوری اسلامی ایران انجام می‌شد معترض بود و به همین دلیل از  تدریس در مقطع کارشناسی منع شد. پس از بازنشستگی از دانشگاه تهران، مدتی را با بستگانش زندگی کرد و پس از آن به سرای سالمندان نیکان منتقل شد.

فرشیدورد در طول زندگی زناشویی هرگز صاحب فرزندی نشد و بعد از جدا شدن از همسر خود، دیگر ازدواج نکرد. 

دکتر خسرو فرشیدورد روز چهارشنبه ۹ دی ۱۳۸۸ در «سرای سالمندان نیکان» تهران در سکوت خبری درگذشت و در بهشت زهرای تهران در قطعهٔ ۲۵۶، ردیف ۹۴، شماره ۳۷۷ به خاک سپرده شد.



تألیفات:

فرشیدورد علاوه بر بیش از ۲۰۰ مقاله، ۱۶ عنوان کتاب در زمان حیات خود چاپ و منتشر کرد و همچنین دو  مجموعه شعر با عنوانهای حماسه انقلاب و صلای عشق (با مقدمه‌ای در معرفی شعر فارسی امروز) برجای مانده‌است. مشهورترین کتاب‌های او:

- ج‍مله و تحول آن در زبان فارسی

- دستور مختصر تاریخی زبان فارسی

- دستور مفصل امروز بر پایه زبانش‍ناسی ج‍دید

- دستوری برای واژه‌سازی: ترکیب و اشتقاق در زبان فارسی، ترکیب و تحول آن در زبان فارسی

- تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تاکنون

- عربی در فارسی

- مسئلهٔ درست و غلط، نگارش و پژوهش در زبان فارسی

فعل و گروه فعلی و تحول آن در زبان فارسی (پژوهشی در دستور تاریخیِ زبان فارسی)


نمونه شعر:

(۱)

عشق من! خاطره ی عشق من از یاد مبر

یادم ای لاله ی شعر و سخن از یاد مبر

آن گل یاس سپیدی که به دستم دادی

ای گل یاس سپید چمن از یاد مبر

خاطرات خوش این عشق جنون آسا را

مبر ای بوی خوش یاسمن از یاد مبر

چون ببوسد لب مهتاب گل روی تو را

بوسه ام ای گل مهتاب تن از یاد مبر

چون پر نرم نسیمی بنوازد رویت

نغمه ی نرم غزل های من از یاد مبر

داغ اشکی که ز داغ تو به رخسار زدم

چون زنی خنده به هر انجمن از یاد مبر

اولین غنچه ی عشق تو به من خندان شد

اولین عشق خود ای سیم تن از یاد مبر

یاد باد آن که مرا یار عزیزت خواندی

یاد این یار عزیز کهن از یاد مبر

از غمت سوخته ام با ستمت ساخته ام

این همه سوختن و ساختن از یاد مبر

عالم و هر چه در او هست ببر از یادت

لیک دل دادن وعاشق شدن از یاد مبر.

(۲)

این خانه قشنگ است ولی خانهٔ من نیست

این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختر چشم‌ آبی گیسویْ‌ طلایی

طناز و سیه‌چشم چو معشوقهٔ من نیست

آن کشور نو، آن وطن دانش و صنعت

هرگز به دل‌انگیزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

لطفی‌ست که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان

موجی‌ست که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گُل‌های دلاویز شمیران

عطری‌ست که در نافهٔ آهوی ختن نیست

آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران

هرجا که روم هیچ‌ کجا خانهٔ من نیست

آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلایی‌ست

دردی‌ست که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهرِ که خوانم غزل سعدی و حافظ

در شهر غریبی که در او فهمِ سخن نیست؟

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران

بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران

لندن به دلاویزیِ شیراز کهن نیست

هرچند که سرسبز بُوَد دامنهٔ آلپ

چون دامن البرز پُر از چین‌ و شکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند

این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهر عظیم است ولی شهرِ غریب است

این خانه قشنگ است ولی خانهٔ من نیست.



جمع آوری و نگارش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


منابع

- «زندگی‌نامه خسرو فرشیدورد (۱۳۰۸–۱۳۸۸)». همشهری آنلاین. ۲۹ دی ۱۳۸۸.

- خبرگزاری ایسنا. ۸ دی ۱۳۹۲.

- خبرگزاری کتاب ایران.

- ترکی، محمدرضا (۱۴ بهمن ۱۳۸۸). «مرگ چنان خواجه نه کاری ست خرد…». فصل فاصله.

بی‌قه‌رار

- بی‌قه‌رار:


بی‌قه‌راره‌م من، جور محکوم پای دار

ئه‌سرین جور واران، وه چۊ تیده خوار

دل ره‌ش، جامه ره‌ش، وه دسی دلدار

جور عزیز مِردیم، یه‌ی سه‌ر ئه‌زادار


∞ برگردان:

همچون محکوم منتظر اعدام در پای دار، بیقرارم

اشک‌هایم چون باران از چشم‌هایم سرازیرند

دلم گرفته و رخت عزا پوشیدم از دست عشقم

مانند کسی که عزیزی را از دست داده، دائم ناراحتم.



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


مجموعه اشعار چکه ۰۴


- تشنگی:

تشنه ام

به جرعه ای از شراب نگاهت.

 

- هیزم:

مشتی هیزم

نوادگان درخت

 

- پاییز درخت:

باران برگ ها 

حاصل دوستی درخت و پاییز

 

- مترسک پیر:

مترسک پیر

شادی کلاغ‌ها 

 

- برگ درخت:

برگ‌های پاییزی

اشک درختان

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#شعر_چکه

#چکه_کوتاه_ترین_شعر_ایرانی

@mikhanehkolop3

https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag

مجموعه شعر ۰۹


- فقر:

به عدد و ارقام توجه نکن!

فقیرترین مرد جهانم،

وقتی تو را نداشته باشم.

 

- پاییز شد...

لیلایم! 

پاییز که شد،

تو، انار روی درخت را  

بچین و بیاور 


می‌خواهم شبهای دراز پاییز را 

با عطر دستان تو 

به صبح برسانم،

انار بهانه است!.

 

- دوست داشتن:

زمستان باشد یا پاییز

اگرچه در بهار جوانه می زنند

اما باور کن!

چهار فصل سال شکوفه می‌دهند، 

اگر به جان درخت‌ها بیفتد

دوست داشتن.

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#شعر_کوتاه

 


کامران عالیان

کامران عالیان


کامران عالیان زاده ی ۱۳۵۵ آبادان، شاعر (غزل‌سرا)، مترجم (عربی، انگلیسی)، منتقد ادبی و پژوهشگر (ادبیات مدرن و کلاسیک جهان) و کارمند شرکت نفت بود. در سال ۱۳۹۵ پس از درگذشت استاد محمد شیدا بنا بر وصیت ایشان ریاست انجمن ادبی شیدا به او واگذار شد. 


عالیان در دوران کودکی مبتلا به بیماری حاد تنفسی شد و این رنج در طول سال‌ها زندگی همچنان با او همراه بود و با آن دست و پنجه نرم می‌کرد. تا اینکه روز ۱۹ فروردین ۱۳۹۹ بر اثر شدت بیماری در سن ۴۴ درگذشت.


از آثار منتشره شده او می‌توان به «ماه بی‌فروغ» گزیده‌ی اشعار آلفرد تنیسون و آثار در دست چاپ یعنی یک مجموعه غزل و چند مجموعه ترجمه اشاره کرد.



- نمونهٔ اشعار:


- غنچه ی باغ ستاره ها:

خط می‌کشد به روی تمام ترانه‌هام

شاید نمی‌رسند به او عاشقانه‌هام

آنقدر عاشق است که بالا نمی‌رود

خط نگاه ساده‌اش از حدّ شانه‌هام

هر بار در حضور وی، انکار می‌کنند

اندیشه‌ی وجود مرا هم نشانه‌هام

وقتی که می‌نشیند و لبخندهای نرم

می‌بافد از کلاف زمخت بهانه‌هام

پیداست با وجود نجیبش چه می‌کنند

شک‌هام و اشک‌هام و چراهام و چانه‌هام

شمعی که روی بستر من، شعله‌های او

پوشیده در ملافه‌ی سرد شبانه‌هام

آیا به دست باد نخواهد سپرد اگر

جا ماند پاره کاغذی از موریانه‌هام؟




- شعر و هنر:

دیگر همین یکبار شاید در برت باشد

مردی که میشد جای نصف دیگرت باشد

مردی که روزی عهد شد تا نیمه شب‌ها هم

هر وقت گفتی سایه‌ی پشت سرت باشد

نگذاشتی روشن بماند آفتاب اما

تا آسمان آبی‌ترین نیلوفرت باشد

در چشم تو جدی نبود این احتمال تلخ

تا حرف‌های ساده‌ی من باورت باشد

کافی‌ست چشم از من بپوشی احتیاجی نیست

در سینه‌ی داغم نشان خنجرت باشد

ای ساحل نامهربان این آبی مایوس

جرات ندارد بعد از این هم بسترت باشد

هر چند دیر... اما همین تصمیم تکراری

این بار بگذار انتخاب آخرت باشد

آن وقت از نو زندگی کن خاطراتت را

شاید هنوز این شعر لای دفترت باشد.




- آفرینش آدم:

در چشم‌های خیس تو عالم، شروع شد

صبح آمد و شکوفه و شبنم، شروع شد

بر صفحهٔ نگاه تو زادند واژه‌هام

و این غزل، به‌ نام تو محکم، شروع شد

این قصه از بر آمدن یک رز سفید

بر شاخه‌های ظهر جهنم، شروع شد

ماه از خیال ساکت دریاچه، پا گرفت

ابر از غبار خاطرهٔ نم، شروع شد

تصویر توی آینه، یک عمر، سر نداشت

با عشق تو، تکامل من هم، شروع شد

با دست‌های گرم تو، خون در رگم دوید

از دنده، آفرینش آدم، شروع شد

این شعر را فقط به تو تقدیم می‌کنم

چون هرچه شعر با تو برایم، شروع شد.




جمع‌آوری و نگارش: 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

مهدی اخوان لنگرودی

مهدی اخوان لنگرودی

شاعر گل یخ

محمد مهدی اخوان اقدم با نام هنری، مهدی اخوان لنگرودی در ۵ مهر ماه سال ۱۳۲۴ در شهر لنگرود در استان گیلان به دنیا آمد. وی دوران کودکی، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در لنگرود گذرانید.

دوران نوجوانی مهدی اخوان که فرزند یکی از کارخانه داران چای در استان گیلان بود، مصادف با جنگ جهانی دوم و حمله روس‌ها به ایران بود و او در خاطراتش در این ارتباط می نویسد: « من و برادرم احمد آخرین های پدر و مادرم بودیم که روس ها یکباره ریختند شمال و خون و خونریزی که با بالن هایشان (هواپیما) لنگرود را بمباران می کردند و ما را که هنوز نهال نوپایی بودیم، برداشتند و بردند که پناه به کوه های لیلا کوه گرفتیم تا از بمب های طیاره های روس در امان باشیم».

او از نوجوانی به مطالعه ادبیات کهن بویژه شعر علاقمند بود و از اسطوره های شعر نو ایران همچون نیما و شاملو تأثیر پذیرفت و بتدریج، به ادبیات مدرن هدایت شد؛ «یک هفته با شاملو» کتابی به قلم اخوان لنگرودی درباره احمد شاملوست.

با ورود به رشته جامعه شناسی دانشگاه ملی، توانایی وی در سرایش ترانه و آشنایی وی با کوروش یغمایی، شکل گیری یکی از ماندگار ترین ترانه های آلترناتیو راک ایران، گل یخ در مقام ترانه سرا رقم خورد. در سال ۱۳۵۱ از دانشگاه ملی ایران در رشته جامعه‌شناسی فارغ‌التحصیل و برای اخذ مدرک دکتری راهی وین شد.

نخستین دفتر شعرش با عنوان سپیدار در سال ۱۳۴۵ با مقدمهٔ محمود پاینده لنگرودی چاپ شد. از دیگر آثار شعری وی می‌توان به چوب و عاج ۱۳۶۹، آبنوس بر آتش ۱۳۷۰، خانه ۱۳۷۵، سالیا ۱۳۷۸، گل یخ (برگزیده اشعار) ۱۳۷۸ اشاره کرد.


از داستان‌ها و رمان‌های اخوان لنگرودی می‌توان آنوبیس ۱۳۷۴، درمان ۱۳۷۵، پنجشنبه سبز ۱۳۷۵، ارباب پسر ۱۳۷۷، در خم آهن ۱۳۷۹، الا تی تی ۱۳۷۸ و توسکا ۱۳۹۲ را نام برد.


سایر آثار: یک هفته با شاملو ۱۳۷۳، خدا غم را آفرید، نصرت را آفرید ۱۳۸۰، از کافه نادری تا کافه فیروز ۱۳۹۲، ای دل بمیر یا بخوان (ترجمه اشعار خوان رامون خمینس)۱۳۷۳، ببار اینجا بر دلم (گفتگوی بهزاد موسایی با مهدی اخوان لنگرودی) ۱۳۸۴


سرانجام او در سن ۷۵سالگی پس از یک ماه دیت و پنجه نرم کردن با عارضه ی مغزی در ۵ خرداد ۱۳۹۹ در بیمارستانی در وین پایتخت اتریش از دنیا رفت و کنار برادرش در اتریش به خاک سپرده شد. او شاعر «گل یخ» ترانه معروف بود که هنوز هم ماندگار است.

مژگان رودبارانی همسر ایشان بود.



- نمونه ی اشعار:

(۱)

دری از آب

پنجره ای از نسیم

و آسمانی از عقیق و لاجورد

در «خانه»

کنارت ایستاده ام

دیگر چه کم دارم

نازنین!...



(۲)

ماه

پشت پرده های ابر

                         می گرید.

آه...

         چه تنهاست

                         ماه!



(۳)

اگر تو نمانی

درخت کوچک گیلاس این خانه

                                   که تو آن را کاشته ای

                                                شکوفه نخواهد داد

این لحظه های تلخ

                   فقط با عسل چشم های تو شیرین می شود

می خواهم

            بر دست هایت

                             مروارید چشم هایت را ببوسم

بمان!

تا درخت کوچک گیلاس «خانه»

                              بشکفد.



(۴)

درون من هیچ چیزی سخن نمی گوید

تا تو آن را بشنوی

درون من

         تنها رویش سنگی است

که زندگی در آن

                  از شب تاریک تر است.

درون من

          کاش چیزی رویت می شد

تا تو

       با چشم هایت

                        در آن پا می گذاشتی

و با دست هایت

                   آن را می شنیدی...



(۵)

در هوای خانه

چشم انتظار توام

تا بیایی

ضربه ای بر در بنوازی

پنجره ها را بگشایی

و مرا از شوق بگذرانی

و دست هایم را

مهمان دست هایت

در هوای خانه...



(۶)

گام هایت را با من یکی کن!

بر زمین تلخ

             هیچ چیز نمی روید

و آنچه ما را به هم می رساند

                                     تنهایی است...

دست هایم منتظرند

صدایم کن!

صدایم کن!

آواز موج ها را 

                 در دهانت می ریزم

گام هایت را با من یکی کن

بر زمین تلخ...



(۷)

به خانه ات می آیم

نامم را بر کاغذی می نویسم

بر در می آویزم

به فکر می روم

در برای همیشه

بسته است

نامم

در میان دست هایم مچاله می شود!



جمع‌آوری: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

اندوه تو

#اندوه_تو:


یک شب دیر

یک شب تیره و دور

ناگهان،

از پنجره

      اندوه تو را باد آورد!

 گشت،

      لبم از لبخند،،،

              -- خاموش!!

 عطر یادت؛

      ای گل،،،

          -- آئینه باغ دلم را پر کرد!

 قفس گلویم شد؛

       از آواز قناری پُر!

بر دهانم امّا؛

      زده شد،

      قفل خاموشی دیگر!

 ناگهان مهر دمید!

        شعلهٔ نور وزید!

آسمان از صدایم پر شد!

لبریز از شعر شد!!!


 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


سیروس مشفقی

سیروس مشفقی

شاعر روستا


سیروس مشفقی مشهور به شاعر روستا (زاده یکم فروردین ۱۳۲۲ در پل سفید – درگذشته ۱۰ خرداد ۱۳۹۹۹ در تهران) شاعر و فعال فرهنگی و ادبی، از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران و فارغ‌التحصیل رشته سینما و تلویزیون بود.

او در سال ۱۳۵۱ به عنوان شاعر جوان سال، جایزه فروغ فرخزاد را از فریدون فرخزاد دریافت کرد.

احمدرضا احمدی شاعر مشهور موج نو دربارهٔ شهرت فراگیر مشفقی در مصاحبه با فصلنامه گوهران گفته‌است: «... آن موقع شعر سیاسی و سیروس مشفقی مُد بود. توی سر من می‌زدند. هیچ‌کس من را تحویل نمی‌گرفت… .»ف

سرانجام او که به دلیل مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری بود، در ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ در سن ۷۷سالگی در بیمارستان فیروزگر تهران از دنیا رفت.



- آثار و تألیفات:


۱- پشت چپرهای زمستانی؛ شماره کتابشناسی ملی: ۲‎۰‎۴‎۹‎۸‎۳‎۴، بی جا، بی نا، ۶۸ صفحه، ۱۳۴۶.

۲- پائیز: شعرهای تازه؛ شماره کتابشناسی ملی: ۱۲۰۳۵۵۱، تهران، نشر پاچنگ، ۸۰ صفحه، ۱۳۴۸. (این کتاب در سالهای بعد، مجوز انتشار مجدد دریافت نکرد)

۳- نعره جوان؛ شماره کتابشناسی ملی: ۲۰۵۱۰۶۴، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۹.

۴- شبیخون؛ شماره کتابشناسی ملی: ۶۱۳۶۰، تهران، انتشارات رواق، ۱۳۵۷.

۵- عشق معنی می‌کند حرف مرا (مجموعه شعرها از ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۸)؛ تهران، نشر نوشه، ۱۳۸۱.

۶- فیلم کوتاه شکفتن بعنوان پایان‌نامه کارشناسی دانشکده هنرهای دراماتیک دانشکده فیلم و تلویزیون با درجه خوب.

۷- مجموعه نگاتیو از عکس بنام گاریچی های میدان اعدام.



- نمونه ی شعر:


(۱)

با چشمهای تو

آن چشمهای مهربان پاک

من سالهای سال

عشق و امید و آرزو را - در دل و جان - پرورش دادم

با چشم های تو، به گشت باغ ها رفتم

با چشم های تو، سیر چشمه ها کردم

اکنون درین ایام، ایام پیری

از نفس افتادگی، سردی

هم با همان چشمان پاک روزها و روزگارانم

هم با همان امید

هم با همان خورشید

هم با همان عشق

این گرمی و این حال

این جان شیدا، این چنین احوال

پیروزی، عشق است در من

پیروز باشی عشق

در سینه من هر روز، هر زمان

در سوز باشی عشق


(۲)

عشق معنی می کند حرف مرا

تا کجا باشی باین غم آشنا

ما با وج آسمان ها تاختیم

لیک روح عشق را نشناختیم

چون نشستی سال و روزی در گذشت

عشق از ره آمد و از سر گذشت

گر چه این حرف همان افسون شده است

آن پریشان روز جان در خون شده است

باز حرف و نکته ای از درد ماست

او که اینگونه به حسرت آشناست

با زبان مثنوی احوال گفت

جز بیان سر نی دری نسفت

در بیابان خلوتی با خویش داشت

در جنون و عقل راهی می گذاشت...


(۳)

من آن مزمور دیرین را دوباره با تو خواهم خواند.

و در صحن همان مسجد

و در دهلیز آن دیر کهن

دوباره با تو از سر ی که در این خاک مدفونست

رمزی تازه خواهم گفت.

بدان این مظلمه هرگز ز رفتن در نمی ماند

بدان این اژدها در اوج تابستان

از آن خمر کهن پیمانه ای مردافکن و دردانه نوشیده است.

بهر افسون ز رفتن در  نمی ماند...


(۴) 

ترا مثل مهتاب‌ها دوست دارم

ترا مثل شبنم

ترا مثل غم

ترا مثل آرامش خواب‌ها دوست دارم

ترا مثل امیدها در فراسوی نومیدی و مرگ

ترا مثل باران که می‌بارد و سبزی روشنی می‌تراود بدشت و کویر

ترا مثل خورشیدها دوست دارم

ترا مثل باران … ترا مثل یزدان و جانان

ترا مثل شبنم… ترا مثل غم

ترا مثل نو گشتن روزها مثل هر روز نو

ترا مثل تو ... مثل تو … متل تو … مثل تو … مثل تو...



جمع‌آوری و نگارش:

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)



آدرس وبلاگ رسمی سیروس مشفقی:

https://c-moshfeghi.persianblog.ir

جا مانده

♡ جا مانده:


پایی در میدان مین

جا ماند و

لنگه پوتینی بر دستم.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#هاشور

اعتکاف

❆ اعتکاف:


برای دیدنت،

معتکف پنجره ام!

قسم به ضریح پنجره

آمدنت را

اجابت بفرما.

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#شعر_هاشور

داستان مینیمال - کت و شلوار

مجری تلویزیون با ژست همیشگی‌اش، شروع به سخن راندن کرد: «و توجه شما را گزارشی از اعتصاب کارگران نساجی بروجرد در پی عدم پرداخت هفت ماه حقوقشان جلب میکنم».

و تلویزیون گزارش را پخش کرد.

پشت صحنه، یکی از عوامل از مجری پرسید: «مبارک باشه! کت و شلوار نو خریدی؟!»

- «آره دوخت ایتالیاس! پارچه اش پشمِ نیوزیلنده و آسترش ابریشم ترکیه... حدود دو و نیم برام آب خورده!»


 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

ژیلا حسینی

ژیلا حسینی

فروغ کوردستان


                               

ژیلا حسینی شاعر، نویسنده، محقق و گوینده رادیو، در ۳۱ شهریور سال ۱۳۴۳ در شهر سقز، در شرق کردستان بدنیا آمد. اهالی شعر و ادب در کردستان به او لقب "فروغ کوردستان" را داده‌اند.

ژیلا حسینی شباهت های خاصی در زندگی و شعر با فروغ فرخزاد داشت. او نیز چون فروغ در خانواده ای سنتی با قواعد دست و پاگیر به دنیا آمده بود. در سن کم ازدواج کرده و در ۳۲ سالگی همانند فروغ در حادثهٔ اتومبیل، تسلیم مرگ شد.

خانواده‌ی او خانواده‌‌ای مذهبی و اهل علم و ادب بودند. مرحوم شیخ عبدالقادر جد پدرش خطاط و شاعر بوده است. پدر ژیلا نیز، مرحوم شیخ مهران حسینی قاضی دادگستری و فردی روشنفکر بوده است.

در پانزده سالگی با پسر عموی پدرش به نام وفا حسینی ازدواج کرد و این ازدواج پس از پنج سال به جدایی کشید و ثمره این ازدواج او دختری است به نام بهار زهره.

هفت سال پس از متارکه برای بار دوم ژیلا زندگی مشترکی را در سنندج تجربه میکند و با شاهرخ نوسودی ازدواج میکند. ثمره این ازدواج او پسری بنام رامین و دختری بنام ژینا بود.

ژیلا در ششم مهرماه ۱۳۷۵ در سن ۳۲ سالگی در حالی که برای دیدار استاد شیرکو بیکس، عازم تهران بود در اثر واژگون شدن ماشینشان در محور سنندج-دهگلان ساعت ۷:۳۰ صبح با دختر ده ماهه‌اش، فوت کرد.


- زندگی هنری و آثار ژیلا:


او دو دوره اساسی را در شعر خود سپری کرده است.

دوره اول که او هنوز زبان خاص خود را نیافته و در چرخه دگردیسی زبان شاخص شعر خود را نیافته است. شعر او موزون، همراه با تمایلات رمانتیکی و اغلب رنج‌ها و مصیبت‌های زن روزگار خود است.

اما در دوره دوم او ناشکیبا و با نگاهی انتقادی به جنگ سنت‌ها و قواعد مردانه روی‌می‌آورد و علیه زبان مردانه در ادبیات به‌نوعی قیام متوسل می‌شود.

اولین دست نوشته ژیلا داستان "برباد رفته" است که به زبان فارسی نگاشته شده است. و چون ژیلا بعدها خود تمایلی به چاپ آن نداشت از چاپ آن خودداری شده است.

اولین سرودن ها و نگارش‌های ژیلا به زبان فارسی بود و این ادامه داشت تا سالهای "۱۳۶۳" و "۱۳۶۴" که ژیلا در بخش کردی رادیو سنندج در برنامه، ئیمه و گویگره‌کان، (ما و شنوندگان) شروع به فعالیت نمود و این فعالیت ژیلا را به سمت و سوی نگارش و سرودن کردی سوق داد. 


- آثار به چاپ رسیدهٔ او به شرح زیر است:

۱- دفتر شعر(کردی) به نام گه‌شه‌ی ئه‌وین(شادی عشق)، چاپ اول سنندج، ۱۳۷۴.

۲- دفتر شعر(کردی) به نام قه‌لای راز(قلعه راز)، چاپ اول تهران، ۱۳۷۷. - این کتاب در سه قسمت چاپ گردید:

بخش اول : باقیمانده اشعار کردی ژیلا،

بخش دوم : برگزیده‌ای از داستانهای کوتاه کردی او ،

و آخرین بخش این کتاب مجموعه اشعار فارسی ژیلا است که خود عنوان باران را برای این مجموعه برگزیده بود.


- آثار ناتمام و چاپ نشده:

۱- مجموعه شعری برای کودکان

۲- ترجمه چند شعر از فروغ فرخزاد به زبان کردی

۳- ترجمه مجموعه شعری از بیژن جلالی به زبان کردی با نام "روزنه‌ها "

۴- ترجمه داستان کوتاه "طلب مغفرت" از صادق هدایت به کردی. (چاپ شده در مجله رامان هه‌ولیر کوردستان)

۵- نگارش داستان "بر باد رفته" به زبان فارسی که تا کنون به چاپ نرسیده است.

۶- ترجمه رمان دزیره از فارسی به کردی (ناتمام).

۷- مقالات متعدد.

۸- سرودن اشعار کوردی برای کودکان




نمونهٔ اشعار:


- سه تار:

دل تنگم چه تاریک است

آنگاه که پنجه های عشق ورزی

سوز تار اشتیاقش را می لرزاند

در آن هنگام،

یاد دوری ات

دل رنجورش را می لرزاند

می نوازد آواز غم

شعری نو را می سراید.



- شاید:

از آینه بپرس

از شانه ام

از متکایم

و از شب چراغ دل افسرده

که روز و شب چند بار

انار قلبم را می فشارد مهربانی تو

و عصاره ی عشق سرخ تو

گناه من را رنگ می کند

چند بار جمله عشق من، دوستت دارم

خاموش

می لرزاند لب های من را ؟!




- وقتی خوابت را می بینم:

خواب ترا می بینم

دستم را گرفته ای و در طوفان تعجبم

مرا با خود به کناری می کشانی

اما فردا

تو طوفانی.


تو در خوابم

قامتت را بلند کرده

دست می کشی

از باغستان همسایه

سیبی را دزدکی در دستانم می گذاری

من می ترسم

در خواب

تو باغبان پر از خشمی و

من سیبم را از تو پنهان می کنم.


 در همه ی شب ها تو قهرمان خواب هایی

تو ستاره و قله و آسمانی

زیبا و پر خنده و مهربانی

برای فردا...؟



- چاوله‌چاوت ناترووکێنم:

نیگام چۆله‌که‌ی ترساوی بێ لانه‌یه‌

هه‌ربه‌ته‌نیا

له‌نێدارستانی چڕی نیگای تۆدا

ئارام ئه‌گرێ

سه‌یرم بکه‌

چاوله‌چاوم مه‌ترووکێنه‌ هه‌تاکوو شه‌و

چونکه‌ چاوم

چه‌ندماندووبی

چه‌ندبێزارودڵشکاوو وسه‌دپاره‌بێ

هه‌رشه‌ودابێ

چیرۆکێکی تازه‌ی پێیه‌و

مه‌له‌کانی دارستانی نیگات

به‌ئارامی ئه‌کاته‌خه‌و.



به همت: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

بلاهت

بلاهت!

(برای رومینا اشرفی)



داسی هولناک وُ گُنگ

کابوسی شد که،

            به کمین گل رفت ...

و سَر زد 

در صبحی تازه دمیده

غنچه ای نو شکفته را!!!


آه...

به کدامین گناه؟!

مگر عاشقی  

در اندرونی ی سیاهت

                 جُرم بود؟!

در تاریکخانه ی ذهنی پلید

--کارتُنک بسته از جهل!


گلبوته ای معصوم

وجودش را،      

      به شقاوت داس سپرد...

داسی که

قرار بود

گندم های مزرعه را بچیند!

 

آه...

اعجازِ باغی سر سبز

در زمهریرِ زمستان 

              چال شد!

  

ای ناباغبانِ ابله

حاصل باغت را

چرا پَر پَر کردی؟ 

گردنت بشکند!


نفرین بر تو ای کابوسِ مرگ!

تو،،،

    پدر،

       نیستی!



#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

سواره ایلخانی زاده

سواره ایلخانی‌زاده

پدر شعر نوی کوردی کردستان



سواره ایلخانی‌زاده فرزند احمد آغای ایلخانی‌زاده متخلص به کاک سواره (زادهٔ ۱۳۱۶ در ترجان - درگذشتهٔ ۱۳۵۴ در تهران) شاعر، نویسنده، فعال سیاسی و گویندهٔ بخش کُردی رادیو تهران بود.

سواره ایلخانی‌زاده در سال ۱۳۱۶ در روستای تُرجان، که آن زمان بخشی از شهرستان بوکان بود به دنیا آمد. زمانی که  او تنها دو سال داشت، خانواده اش از روستای ترجان به روستای قره‌گویز یکی دیگر از توابع همین شهرستان نقل مکان می‌کنند. دهستان ترجان در واقع همان بخش کوچک از منطقهٔ مکریان است که زمانی از توابع این منطقه و بوکان بود که در تقسیمات سیاسی سال ۱۳۴۴ دورهٔ پهلوی از استان آذربایجان غربی به استان کردستان، شهرستان سقز الحاق شده‌ است.

سواره در سال ۱۳۴۱ مدرک دیپلم را در شهر تبریز می‌گیرد و برای تحصیلات تکمیلی در رشته حقوق قضایی به تهران می‌رود و در سال ۱۳۴۷ موفق به اتمام تحصیلات خود می‌شود. 

سواره ایلخانی زاده در فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی با همراهی "ناصر یمین مردوخی کردستانی" حضور پیدا می‌کرد و ضمن سرودن شعرهای ملی‌گرایانه به فعالیت‌های سیاسی هم می‌پرداخت. به دلایلی در سال ۱۳۴۳ به مدت ۶ ماه در زندان قزل‌قلعه تهران زندانی می‌شود.

در سال ۱۳۴۶ در قسمت کردی رادیو تهران مشغول به کار می‌شود و  در زنجیره برنامه‌های ادبی-اجتماعی ضمن نقدهای ادبی، داستان‌های کوتاهی را نیز ارائه می‌کند، اما در سال ۱۳۵۴ در حالی که کمتر از ۳۸ سال داشت بر اثر حادثهٔ تصادف در تهران درگذشت. پس از فوت، پیکر سواره ایلخانی‌زاده را به روستای حمامیان بوکان می‌آورند و در گورستان مخصوص خانواده ایلخانی‌زاده‌ها دفن می‌کنند.

"سواره" با یک دختر آذری ازدواج می‌کند و حاصل این ازدواج پسری به نام "بابک" شد.

به باور برخی از شاعران و نویسندگان کُرد سواره ایلخانی‌زاده پدر شعر نوی کُردی در کردستان ایران شناخته می‌شود و از او به عنوان شاعری نوگرا یاد می‌شود، اما در قالب شعر کلاسیک نیز آثاری ناب نیز از سواره به جا مانده‌ است که «پیره هه‌ڵۆ»، یکی از آن‌ها است.

سواره‌ ایلخانی زاده‌ اولین کسی بود که‌ در کردستان ایران پا به‌ عرصه‌ی شعر نو کردی گذاشت و به‌ نحوی می توان گفت که‌ بانی و بنیان گذار شعر نو در کردستان ایران است. البته‌ نباید این واقعیت را فراموش کرد که‌ سواره‌ بر روی فضا و بستری آماده‌ وارد میدان شد چرا که‌ کلیت شعر کردی در ذات خود مدتها پیش از سواره‌ ، توسط عبد الله‌ بگ (گوران ) در کردستان عراق دچار تغیر و تحول عمیق و بنیادی شده‌ بود و تقریبا می توان ادعا نمود که‌ شعر نو کردی به‌ طور کلی از لحاظ محتوایی و ساختاری کانالیزه‌ و فرموله‌ شده‌ بود چرا که‌ گوران پیروان درخشانی به‌ دنبال خود داشت همچون: شیرکو بی‌کس، لطیف هلمت، رفیق صابر، عبدالله‌ په‌شیو، انور قادر محمد و… که‌ جهان‌بینی شعری هر کدام از این شاعران اگر نه‌ تمام و کامل اما بخش بزرگی از انعکاس و تبلور نیازهای تازه‌ی جامعه‌ کردستان بود و در کردستان ایران نیز شاعران نئو کلاسیک همچون عبد الرحمن شرفکندی(هه‌ژار)، محمد شیخ‌الاسلامی(هێمن)، قانع و… محتوا و جوهره‌ی شعر کردی را از قالبهای سنتی، راکد و همچنین بیماری دیوان سالاری شعری نجات داده‌ بودند و شعر را وارد لایه‌ها و عرصه‌های مختلف اجتماعی نموده‌ بودند. اما با وجود این توصیفات نباید اهمیت و نقش محوریت و کاریزماتیک سواره‌ ایلخانی زاده‌ را در این بخش از جغرافیای کردستان(ایران) نادیده‌ گرفت. چرا که‌ سواره‌ با شناختی عمیق از بن مایه‌های ادب کلاسیک کردی از یک طرف و آگاهی از تغیر و تحولات در شعر جهان، بخصوص شعر همسایه‌ها(بلاخص شعر فارسی) از طرف دیگر، چنان دستگاه منظم و منسجم شعری را پایه‌ گذاری کرد و چنان افق‌های تازه‌ را در شعر کردی در کردستان ایران گستراند که‌ حتی نقش استاد(گوران) را اگر نه‌ کم اهمیت اما کم رنگ ساخت.

باید دانست که، مقام و جایگاه "سواره" را درشعر کردی ایران با شاعرانی چون "نیما یوشیج" در ادبیات فارسی و "نازک الملائکه" در ادبیات عرب مقایسه می کنند.

در اواخر سال ۱۳۹۳ خورشیدی، مجموعه آثار “سواره ایلخانی زاده” با نام «شه‌نگه سوار» به همت “عمر ایلخانی” برادر بزرگ “سواره ایلخانی زاده” جمع آوری و با ویرایش”صلاح الدین آشتی” و توسط انتشارات “غه‌زه لنووس” در شهر سلیمانیه اقلیم کردستان عراق منتشر شد. این کتاب در سه بخش “تاپۆ وبوومه لێڵ”، “شێعره کوردییه‌کان” و “اشعار فارسی” منتشر شده است.



- نمونه شعر کُردی:

یکی از اشعار بسیار معروف سواره «پیره هه‌ڵۆ» نام دارد البته در کنار این شعر، شعر «شار» نیز شهرت فراوانی دارد. «پیره هه‌لو» از یکی از اشعار الکساندر پوشکین شاعر و نویسندهٔ روسی سبک رومانتیسیسم الهام گرفته شده که سواره آن را بازسرایی کرده‌ است. فریدون خانلری اثری فارسی به نام عقاب در همین معنا و مفهوم دارد. ولی در کوردی دو اثر با این خصوصیات وجود دارد که یکی اثر ماموستا هژار موکریانی و دیگری اثر سواره به نام "پیر هه‌لو" (عقاب پیر) است.

داستان در مورد عقابی پیر است که توانایی شکار جوانی رو از دست داده و تقریبا از دنیا دست شسته است ولی یک چیز برای او سوال است که چرا آن زاغ که به سن از پدر او نیز بزرگتر است چه طور این چنین جوان مانده است. به پیشش می‌رود تا آن راز را بفهمد و از او سوال میکند. زاغ مردار خواری و راضی بودن به پست زندگی کردن را راز عمر زیاد خود میداند و آن را به عقاب توصیه میکند. ولی در نهایت عقاب مرگ را بر چنین زندگی‌ای ترجیح میدهد:

...

ئێسته‌ بـۆ وا  ڕه‌بـه‌ن  و  دامـاوم؟

من هه‌ڵـۆ چــاو له‌  ده‌می  قاڵاوم!

ساکـــه  ئه‌و کاره  وه‌هــا ساکاره

مه‌رگــه‌  میوانی گـه‌دا  و خونکاره

هـه‌وری  ئاسمان  ‌بێ خه‌ڵاتم باشه

یا له‌شم  خاشـــه‌  بکێشــن باشه

گوتی وا ژینی درێژ پێشکه‌شی خۆت

گۆشتی مرداره‌وه بوو هه‌ر به‌شی خۆت

ژینی کورت  و به‌ هـه‌ڵۆیی مــردن

نه‌ک په‌نا بۆ قـه‌لی ڕووڕه‌ش بـردن

لای هـه‌ڵۆی  به‌رزه‌فڕی به‌رزه‌مـژی

چۆن بژی خوشه نه‌ وه‌ک چه‌نده‌ بژی.


یکی دیگر از شعرهای زیبا و رمانتیک و در عین حال پر سر و صدای سواره شعر «شهر» ایشان است. در این شعر نوستالوژیک شاعر سرخورده از محیط خشک و عبوس شهری آرزوی بازگشت به محیط ده را در سر می‌پروراند. از شهر و سردی و بی مهری و رنگ و نیرنگ شهری ها و به تعبیر جورج زیمل «توداری» زندگی شهری خسته است و راه رهایی از این مشکلات را در بازگشت به روستا  -که البته  به نوعی بازگشت به سنت ها نیز هست- می بیند.  

گولم دلم پره له ده‌رد و کول

ده‌ لیم بروم له شاره‌ که‌ ت

له شاره چاو له به‌ ر چرای نیئون شه‌ واره که‌ ت

ده‌ لیم به جامی ئاوی کانیاوی دییه‌ که‌ م

عیلاجی که‌ م کولی دلی پرم

له ده‌ ردی ئینتزاره‌ که‌ ت

ده‌ لیم بروم له شاره‌ که‌ ت

له شاره چاو له به‌ ر چرای نیئون شه‌ واره که‌ ت


وه ‌ره‌ ز بوو گیانی من له شارو هاره‌ هاری ‌ئه‌ و

له روژی چلکنی نه‌ خوش وتاو و یاوی شه‌ و

برومه دی که مانگه‌ شه ‌و‌‌‌ بزیته ناو بزه‌ م

چلون بژیم له شاره‌ که‌ ت که پربه‌ دل دژی گزه‌ م

گولم دلم پره له ده‌ رد و کول

ده‌ لیم بروم له شاره‌ که‌ ت


له شاره ‌که ت که ره‌ مزی ئاسن و مه‌ ناره ‌یه

مه‌ لی ئه‌ وین غه‌ واره ‌یه

ئه‌ وه ‌ی‌‌ که داره تیله مه‌ زهه ‌ر‌ی قه ناره‌یه


ژیان شه‌ واره‌یه


گولم ! هه‌ ریمی زونگ و زه‌ل‌

چلون ده‌ بیته جاره گول

گولم دلم پره له ده‌ رد و کول

ده‌لیم بروم له شاره‌ که‌ت…



- نمونه شعر فارسی:

- جوی سبزینه:

من در آن معبد پاکیزهٔ صبح

من در آن خانهٔ اسفنجی سبز

کَفَش از سبزهٔ نورسته

سقفش از آبی دور

باد و بوی گل و نجوای هزاران برگ

من در آن فُصحت نور

گفته‌ بودم که ترا دارم دوست

خانه‌ام وسعت یک چشم‌انداز

و تراونده در آن بوی تن تُرد بهار

در دلم حسرت جاری گشتن

روی یک شط بزرگ

دل تو عصمت یک غنچه، به هنگام شکفتن در باد

من در آن خانهٔ مهتاب

من در آن نورآباد

گفته‌بودم که ترا دارم دوست

دست من نسیمی که به زلفان تو می‌زد

عطر مهجور هزاران گل کوهستانی

و طبیعت همه در حنجرهٔ من می‌خواند

ای ز سرچشمهٔ چشمت جاری

جوی سبزینه

ای مرا آئینه

گفته‌ام من که ترا دارم دوست

باد چالاک و سبک‌روح

می‌ربود از لبم تردست

باد، کوه و گل و سبزه

رود با زمزمه‌اش جاوید

همه با هم سرمست

همه تکرار همی‌کردند

جوی سبزینه

ای مرا آئینه

گفته‌ام من که ترا دارم دوست.



- سواره از دیدگاه نویسندگان و شاعران:


شیرکو بیکس شاعر معروف کُرد در گفتگوی خود با مجله سروه که در شماره ۶۸۸ این مجله منتشر شد، در  خصوص سواره می‌گوید: "سواره ایلخانی زاده در شعر نو کُردی در ایران راهی تازه را در پیش گرفته‌است و به نظر من مهم‌ترین ویژگی شعر سواره در این است که بازگوکننده سخنان دگیران نبود، سایه این و آن نبود و تنها خودش بود".


مسعود بیننده منتقد ادبی در خصوص شعر شار سواره  چنین نوشته: سواره ایلخانی‌زاده فعالیت نوگرایانه خود را در عرصهٔ شعر کردی در فضای ادبی ایران که تجربهٔ نوگرایی را از طریق شاعرانی چون نیما یوشیج و دیگران از  سرگذرانده بود آغاز کرد. سواره نیز همچون نالی محصول دوران گسست بود، گسستی که با روند تمرکز گرای رضاخانی  در ایران شکل گرفته و باعث شده بود بخشی از آرزوهای شاعرانی چون سواره، یعنی شهری شدن جامعهٔ کردستان در افول جمهوری مهاباد نقش برآب شود. سواره این  واقعیت اساسی را درک نموده بود که هرگونه نوگرایی نیازمند تجربهٔ مدرنیته و تعمیق روند شهرنشینی در کردستان است لذا در نتیجهٔ شکست فرایند شهری شدن در چارچوب پروژهٔ سیاسی اتونومی، تلاش نمود این فقدان مرتبط با عرصهٔ جهان واقعی را در قالب پروژهٔ نوگرایی ادبی و در عرصهٔ زیست جهان متن جبران نماید. سواره با تجربهٔ زندگی شهری در پایتخت ایران در دههٔ ۴۰ و ۵۰ شمسی، شعر «شار» را که بارزترین تجربه خود از نمادها و عناصر مدرنیته شهری است به شکل خارق‌العاده‌ای بازگو می‌نماید.



جمع‌آوری و نگارش: 

سعید فلاحی (زانـا کـوردستـانی)



ـــــــــمنابعـــــــــ


- خه‌وه به‌ردینه(خواب سنگی). سواره ایلخانی‌زاده.

- سایت آوای کُردی.

- آژانس خبری-تحلیلی زریان.

- سایت نشریه فرهنگی اجتماعی اقتصادی جام کوردی.

- دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا.

- سایت ساحت نگاه.

- سایت پیام بوکان.

- سایت صدای بوکان

- www.cloop.com/clup/post/show/clupname/suware/topicid 

دارو

یک راهنمای جامع برای آشنایی با داروها


خلیل الله خلیلی

خلیل‌الله خلیلی

شاعر ملی افغانستان


خلیل‌الله خلیلی معروف به استاد خلیلی در سال ۱۲۸۶ در باغ جهان‌آرای شهر کابلِ افغانستان دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسین‌خان مستوفی ‌المالک از بزرگان منطقه کوهستان در شمال کابل و وزیر مالیه دوره امیرحبیب‌الله خان امیر افغانستان بود.

خلیل‌الله خردسال بود که پدر و مادرش را از دست داد و مجبور شد، درس را نیمه‌تمام رها کند. او در هفت سالگی، مادر و در یازده سالگی پدرش را از دست داد. خلیل‌الله سال‌ها در کابل، کوهستان و بلخ زندگی کرد و در مناصب مهم بسیاری در سازمان‌های دولتی داخل و خارج افغانستان کار کرد.

با این‌که استادخلیل‌الله زندگی پر مشقت و دشوار داشت، تنها شانزده ساله بود که در مکتب میربچه کوت به شغل معلمی پرداخت و به دلیل توانایی بسیار در وزارت مالیه منشی مخصوص شد و بعدها مستوفی ولایت مزار شریف شد. سیزده سال در دفتر صدارت کار کرد. او به دلیل باورها و فعالیت‌های سیاسی‌اش چهار سال از عمر خود را در این دوره در تبعید و حبس سپری کرد و پس از خلاصی از حبس به معاونت دانشگاه (پوهنتون) کابل منصوب شد. علاوه بر این استاد خلیلی بعدها به مناصب متعدد دیگری نیز از جمله رئیس مستقل مطبوعات افغانستان و مشاور مطبوعاتی محمدظاهر شاه و همین‌طور نماینده در پارلمان و برای مدتی سفیر افغانستان در عراق و عربستان شد.


پس از سرنگونی حکومت محمدداود خان مدتی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از آن البته در سال‌های پایانی عمر اش به کشور پاکستان آمد.

استاد خلیل‌الله خلیلی یکی از بزرگ‌ترین شاعران  کلاسیک‌سرای افغانستان است که در زمینه پژوهش‌های ادبی و تاریخی نیز آثار بسیاری دارد. از آثار پژوهشی او می‌توان به «آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نی‌نامه» و «عیاری از خراسان» اشاره کرد.

در بین آثار پژوهشی استاد خلیل‌الله خلیلی، «هرات» از شهرت ویژه برخوردار است که در سه جلد منتشر شده است و در آن شرح حال شاعران، دانشمندان و هنرمندان هرات آمده است.

«سلطنت غزنویان» کتابی است که به ظهور و صعود و سقوط سلطنت غزنویان می‌پردازد و علاوه بر این از تمامی شاعرانی که در این دوره زندگی می‌کرده‌اند شعرهایی آورده می‌شود. کتاب «عیاری از خراسان» شرح زندگانی امیرحبیب‌الله کلکانی و دوره حاکمیت او است.

استادخلیل‌الله خلیلی در مورد زندگانی ادبی میرزا عبدالقادر بیدل کتابی با عنوان «فیض اقدس» نوشته است که بسیار مورد استناد بیدل پژوهان قرار می‌گیرد. استاد خلیل‌الله خلیلی در مورد مولانا بلخ نیز سه کتاب نوشته است که برای مولانا پژوهان بسیار مفید بوده است؛ «از بلخ تا قونیه»، «نی‌‌نامه» و «درویش چرخان» نام سه اثری است که خلیلی در این زمینه به رشته تحریر درآورده است.

باید یادآور شد که استاد خلیلی به زبان عربی نیز آثاری نوشته و منتشر کرده است که یکی از این آثار درباره سفر جهان‌گرد عرب، ابن بطوطه به افغانستان امروزی است. این کتاب در بغداد به چاپ رسیده است. از اشعار استاد خلیل‌الله خلیلی می‌توان به مرثیه‌هایی اشاره کرد که در مرگ سخن‌وران دوستان و دیگران سروده است. او اشعار نیکویی در رثای بدیع‌الزمان فروزان‌فر، استاد بیتاب، علامه سلجوقی، سرمد، ملک‌الشعرای بهار، سرور گویا، عزیز الرحمن فتحی، شهزاده نادر و … سروده است.


مجموعه اشعار این شاعر بزرگ بارها در ایران و افغانستان و برخی از کشوهای غربی انتشار یافته است که مورد استقبال فراوان نیز قرار گرفته است. عبدالحی خراسانی کسی است که کلیات آثار خلیلی را گردآوری و منتشر کرده است. او در مورد آثار استاد خلیل‌الله خلیلی چنین می‌گوید: «زندگی استاد خلیل‎الله خلیلی را می‌توان در سه مرحله کلی دید؛ مرگ والدین و آوارگی، شهرت و منزلت و خلاقیت ادبی و غربت و خلاقیت شعری.»

استاد خلیلی در مجموع ۶۲ اثر منظوم و منثور در بخش‌های مختلف سیاست و فلسفه و ادب و عرفان دارد. دکتر عبدالغفور روان‌فرهادی پژوهشگر و نویسنده افغان و نماینده پیشین افغانستان در سازمان ملل که در عرصه تاریخ و نقد ادبی فردی صاحب‌نظر و شناخته‌شده است در صدمین سالگرد تولد استاد خلیل‌الله خلیلی قدرت بیان استاد خلیلی را کم‌نظیر توصیف می‌کند.

استاد خلیلی در میان اهل فرهنگ و حلقه‌های ادبی در ایران اعتبار فراوانی دارد. رضازاده‌ شفق، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، لطفعلی صورت‌گر بر دیوان اشعار خلیلی مطالب درخور و مناسبی نوشته‌اند. 


استاد خلیلی را شاعر ملی افغانستان لقب داده‌اند؛ عنوانی که به راستی برازنده این شاعر بزرگ است. محمد کاظم کاظمی، شاعر و نویسنده در مورد لقب شاعر ملیِ خلیلی چنین می‌گوید: «البته عبارت “شاعر ملی‌”، به معنای قوی‌ترین شاعر از همه جهات و با همه معیارها نیست‌، همچنان که سرود ملی کشورها نیز الزاماً قوی‌ترین سرود کشور نیست‌. آنچه در اینجا مهم است‌، جامعیت محتوایی و تناسب این شعر، با مسایل ملی کشور است‌. با این وصف‌، به نظر می‌رسد که تجلیل سالیانه این شاعر برجسته زبان فارسی از سوی اهل قلم این کشور ضروری است و نیز رسمیت‌بخشیدن به روز درگذشت او با عنوانی خاص در سالنامه رسمی افغانستان کاری پسندیده و نیکو خواهد بود.» 


استاد خلیل‌الله خلیلی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۶ شمسی در شهر اسلام‌آباد کشور پاکستان درگذشت. جسد وی پس از ۲۵ سال به کابل منتقل شد و با احترام و در یک مراسم رسمی در محوطه دانشگاه کابل و در کنار آرامگاه سید جمال‌الدین افغان به خاک سپرده شد.



♦ نمونه‌هایی از اشعار:


(۱)

کشتند بشر را که سیاست این است

کردند جهان تبه که حکمت این است

در کسوت خیرخواهی نوع بشر

زادند چه فتنه‌ها که مهارت این است.



 (۲)

بداغ نامرادی سوختم ای اشک طوفانی

به تنگ آمد دلم زین زندگی ای مرگ جولانی

در این مکتب نمیدانم چه رمز مهملم یا رب

که نی معنی شدم، نی نامه و نی زیب عنوانی

از این آزادگی بهتر بود صد ره به چشم من

صدای شیون زنجیر و قید کنج زندانی

به هر وضعیکه گردون گشت کام من نشد حاصل

مگر این شام غم را مرگ سازد صبح پایانی

جوانی سلب گشت و حیف کآمال جوانی هم

یکایک محو شد مانند اعلام پریشانی 

ز یک جو منت این ناکسان بردن بود بهتر 

که بشکافم بمشکل صخره سنگی را بمژگانی

گناهم چیست، گردونم چرا آزرده میدارد

ازین کاسه گدا دیگر چه جستم جز لب نانی


 

(۳)

ناله به دل شد گره، راه نیستان کجاست؟

سینه به‌ من شد قفس، طرف بیابان کجاست؟

در تف این بادیه، سوخت سراپا تنم

مزرعم آتش گرفت، نم‌نم باران کجاست؟

خوب و بد زندگی، بر سر هم ریختند

تا کند از هم جدا، بازوی دهقان کجاست؟

در تَف این بادیه، سوخت سراپا تنم

مزرعم آتش گرفت، نم‌نم باران کجاست؟

اشک در آبم نشاند، آه به بادم سپرد

عقل به بندم فکند، رخنه‌ٔ زندان کجاست؟... 


 

(۴)

راه خود رو که دیگران رفتند

نه چنان رو که دیگران رفتند

به تو دادند چون نگاه نوین

جستجو کن بجو راه نوین

آنچه رفتند رفتگان در سال  

شوند اکنون به یک سحر پامال 

گر کمی سر به خود فرود آریم

راه دشوار پیش رود داریم 

طی این راه مرد میخواهد 

عقل گردون نورد میخواهد...

راه دور است پیش باید رفت 

لیک با پای خویش باید رفت 

گر نه این ره به خود بری پایان 

میبرندت کشان‌کشان دگران 

میبرند آ نچنان که خواهانند 

می‌کنند آنچه در پی آنند... 

رفت عصری که گفت شیخ اجل 

رهبر رهروان به علم و عمل 

سعدی افتاده است و آزاده 

کس نیاید به جنگ افـتاده 

در جهانی که ما زنیم قدم 

مرگ و افتادگی بود توام 

کرکسان زمانه بیدارند 

هر چه افتاده زود بردارند 

هرکه افتاده پایمال شود 

معرض ذلت و زوال شود.



(۵)

قلم در پنجهٔ من نخلِ سرما خرده را ماند 

دوات از خشک مغزی‌ها دهانِ مرده را ماند 

نه پیوندی به دیروزی نه امیدی به فردائی

دل بی حاصل من شهر طوفان برده را ماند

تکانی هم نخورد از آهِ آتشبارِِ مظلومان

دلِ سختِ ستمگر سنگِ پیکان خورده را ماند

گل عشقم که بود از نوبهار آرزو خندان

کنون در پای جانان غنچهٔ پژمرده را ماند

سر بیدرد کز شتور تمنا نیستش بهره

بشاخ زندگانی میتتوة افسرده را ماند

ز بس در هر چه دیدم داشت رنگِ رنج و آزاری

جهان در چشم من یکسر دل آزرده را ماند.



جمع‌آوری و نگارش: سعید فلاحی(زانا کوردستانی)

خانا قبادی

خانا قبادی
شاعر تکفیر شده


خانا قبادی (۱۷۰۰–۱۷۷۲ درنه/ باجلان/ ثلاث باباجانی) شاعر نامدار کُرد در سدهٔ هجدهم بود، وی به زبان‌های فارسی، ترکی و عربی آشنایی و تسلط داشته است.
بیشتر اشعار خانا قبادی به گویش هورامی سرایده شده  است. مهم‌ترین اثر خانا قبادی «شیرین و خسرو» نام دارد. قبادی تسلط کاملی بر ادبیات و زبان فارسی داشت.
خانای قبادی هیچ عنادی با زبان فارسی نداشته است و آن را زبانی شیرین می نامد؛ اما بر این مسئله نیز واقف است که زبان کردی هم از ویژگی ها و استعدادهای خاص خود برخوردار است و در مقابل عظمت ادبیات فارسی دچار تزلزل اندیشه نمی گردد.

هه‌رچه‌ن مه‌واچان  فارسی شه‌که‌ره‌ن
کوردی جه‌ شه‌که‌ر به‌ڵ شیرین ته‌ره‌ن
یه‌قینه‌ن جه‌ ده‌ور دونیای پڕ ئه‌ندێش
هه‌رکه‌س  دڵشاده‌ن  وه‌  زوان  وێـش

خانا از نوادگان قباد بیگ قبادی ایل قبادی جاف حاکم درنه و درتنگ در دۆڵی ده‌ره در ثلاث باباجانی بوده است. وی از شاعران گۆرانی یا ماچۆیی زبان و یکی از عالمان و  مترجمان منحصر به فرد در زمان خود بوده است. از چگونگی زندگی خانا در دوران کودکی و جوانی اش اطلاعات زیادی وجود ندارد، اما آن چنان‌که از نوشته‌هایش پیداست او نابغه و متفکری متجدد بود.

توجه و پژوهش در برخی از اشعار وی تا حدی ابهامات زندگی او را برطرف کرده اند.
خانا در نامه ای که به صورت شعر برای میرزا شفیع کلیایی فرستاده است می نویسد:

په‌ی سه‌نه‌ی سـاڵم، په‌ی سه‌نه‌ی ساڵم
دیـام  وه‌  تاریــخ په‌ی  سه‌نه‌ی  ساڵم
په‌نجا و چـوار بیم  هه‌ره‌س  وه‌ ماڵم
پیری وه‌ بێ  ده‌نــگ بــێ  وه‌  زه‌واڵم

خانا در این بیت علاوه بر اینکه در مورد پیری خودش می گوید، در مصراع اول بیت دوم می گوید که سنش به 54 سال رسیده است و خانا این شعر را در سال 1152 نوشته است. اما خانا در نیمه های شعر « په‌ی سه‌نه‌ی ساڵم » می‌گوید:

قامه‌ت ڕێک و ڕاست، وه‌سه‌ر نه‌ی ڕه‌وان
پیری چه‌فتی که‌رد  وه‌ک چه‌فتی که‌وان
پیر و که‌فته‌کار قامه‌ت قه‌واغم
شه‌ریک  مه‌ینه‌ت ڕه‌فیق  ئاخم

اگر کلمه «قه‌واغم» را بر اساس ترتیب حروف ابجد بررسی کنیم سال 1152 به دست می آید که در ادامه طرز محاسبه آن آمده است: 
ق + ه‌ + و+ ا + غ + م
100 + 5 + 6 + 1 + 1000 + 40
اگر این مسئله درست باشد، خانا می بایست در سال 1098 هجری قمری متولد شده باشد و ذکر تاریخ های دیگر عنوان سال تولد خانا اشتباه است.
عالمانی همچون سید طاهر هاشمی، مارف خزنه دار و علاءالدین سجادی و ... در مورد زندگی خانا اسناد و مدارک معتبری برای نوشته هایشان ارائه نکرده اند اما بر اساس نامه ای که خانا برای میرزا شفیع کلیایی نوشته است، مشخص می شود که خانا نامه را در چه سنی نوشته است و سن او نیز مشخص می شود. یکی از خصوصیات منحصر به فرد خانا این است که در داستانهایش شماره ابیات، سال نوشتن و اسم خود را چندین بار آورده است و در معدودی از آثارش در مورد خود، پدر و طایفه اش نیز سخن به میان آورده است.

قبادی در مسائل و حوزه‌های دینی استاد بوده است و همچنین در حوزه‌های کلام و فقه و عرفان صاحب نظر و رای بوده است، از متون و اشعار و آیات نوشته شده در آثار خانا پیداست که او حافظ قرآن بوده است. علیرغم مخالفت ها و ممانعت های عالمان دینی آن دوران، خانا برای تفهیم بیشتر و عمیق تر قرآن، اقدام به ترجمه این کتاب آسمانی به زبان کردی نموده است، که البته هیچ اثری از این کتاب پیدا نشده و کتاب به کلی از بین رفته است. واضح است که اقدامی اینچنین جسورانه از سوی خانای قبادی عاقبتی غیر از تکفیر خانا را در بر نداشته است. به همین دلیل و برای حفظ جانش به امارت بابان (سلیمانیه) می رود و تا سال 1772 میلادی که دار فانی را وداع می گوید، در سلیمانیه زیسته است.

از آثار خانا می توان به شیرین و خسرو، یوسف و زلیخا، لیلا و مجنون، اسکندرنامه، هفت بند خانا، سلطان ابراهیم و نوش آفرین و دیوان وی اشاره کرد.


- نمونهٔ شعر:

- من چه‌نی تۆما:

من چــــــــه‌نی تۆما، بۆ چه‌نی عـــام
تۆ، تۆتۆ ی جه‌رگــم جیا که‌ر  جه‌هام

تـۆ تـۆ، به‌نــد وه‌به‌نـد بگێڵه‌ش پێـدا
گـه‌ر تۆ دیت تۆیێ غه‌یر جه‌ تۆ تێدا

ئه‌وسا وێت ئاسا باوه‌ره‌ش وه‌بـــه‌ر
وه‌مه‌ودای ئه‌ڵماس پاره‌ پاره‌ش که‌ر


جمع اوری و نگارش:
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)


ـــــمنابعـــــ

- دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا.
- سایت خبرگزاری کردپرس.
- پورتال خبری جوانرود هه وال.
- شعرای نامدار کرد، فخرالدین آمیدیان، نشر انا، سنندج.

لیلا طیبی - نوازش‌هایت

- نواز‌ش‌هایت:


بارانِ،

   نوازش دست‌هایت را

بر گیسوانم ببار - تا،،،

 بهار بیایدوُ،

موهایم بویِ بابونه بگیرد!

 

#لیلا_طیبی (رهـا)

#هاشور

نقدی بر سه سروده از بانو نگاه سهرابی در، نقد و بررسی شبانه‌های نقد ماهنامه سخن

نقدی بر سه سروده از بانو نگاه سهرابی در، نقد و بررسی شبانه‌های نقد ماهنامه سخن

چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹


#سروده نخست


"بازتاب تصویر تو" 

واج واج واژه هایت 

نگاهم نگاهی می اندازد به مژگانت 

نگاهت و مسخ واژنگاهش 

تری تمنای تن در آغوشت و واژه هایت 

آخ واژنگاهش

حوالی سه و خرده ای از صبح است .

واژنگاهش، مادرت ، واژنگاهش 

میلاد مولود گاهشش منطبق بر زایش خداوندی. 

جوانه، جواهر ، روییدنی 

میکند تبلور 

سر رسید زایشت از واژنگاهش .

یا ذوالجلال، 

گاه زمانه دوباره زاییدت 

در فرق دریده مژهایم .


_ونگ نوازده در لای واژنگاهش_


#سروده دوم

#اروتیسم_در_ادبیات

/قونسنس/


غسل بده زنی را در آغوشت

که "میم"مالکیت عزیز را

بر لب هایت بوسه زده

و

ندانم کاری را با ناف حیوان نا زاییده اش

بر تن خویش بریده 

تا رد سفیدی غلط گیر دامنش را  نیآلوید ...

غسل بده او را در جماع با تنت

که نزدیکی تو 

مثل حفاظ شاخ گوزنی زیباست‌.

غسل بده او را با دم اطهرت 

که 

تند باد نفست هم بوسه است‌ از برایش...

قسم تعمید را وصله ی تنش کن ، آغوشت را  حلقه ی جانش 

و چون نوزادی پس از زایش 

غسلش بده

اینبار در عمق آغوشت.


#سروده سوم


‍ " آزادی"

مفهوم آزادی 

در دندان  کلاغ های بالای برج 

به" چَرا " میرود.

تاکسی با قوس میدان کژ میشود

و هم زمان 

رادیو زمزمه "رستگاری در شاوشنک " میگذارد

مادامی که برگردان مقنعه زیر چانه ی دختری را میخاراند ، پیکی موتوری

با سود چهار درصد طرح ترافیک می فروشد .

اسپندی بر آتش،

چشم بلا را در دستان یک خیابانی 

از این شهر به دور میکند‌

و پلیس به افزایش قرمزی چراغ  چهار راه فکر میکند .

کودکی 

فرق "دخل" و "خرج" را در ذهن، تحلیل میکند‌.


_برج میلاد آسانسوری سریع دارد

و آزادی گالری تعطیل!_

این را دانشجویی که انگشتش لای کتاب "زیبایی شناسی "

گیر کرده است ، میگوید و سوار بر پیک موتوری 

که خودش پیک حامل آن است ،

صدایش را در دور میدان  می کشاند...

تاکسی با صدای رستگاری در شاوشنک

به ایستگاه آخر میرسد. 

یک نفر پول خرد ندارد 

و مابقی اطلاع از افزایش نرخ کرایه ، راننده هم اعصاب.


کلاغ ها آزادی به دندان

در چَرا ی خانه ی قمری ها

خود را بستری معاشقه ای یک روزه می کنند 

و پرچم های میدان در جایشان میلغزند و


همه چیز در دور میدان همانگونه که هست باقی  میماند ‌.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



درود و ادب و احترام

به دوست نادیده‌ام سرکار خانم نگاه سهرابی درود می‌گویم و خوشحالم که چامه های زیبای ایشان را مطالعه کروم. 

خواندن شعرهای بانو سهرابی در ابتدای امر کمی برایم سردرگمی آورد... اما به مرور با آنها انس گرفتم. شاید به این دلیل بود که حقیر با این سبک و سیاق ادبی چندان ارتباط نداشتم و ندارم.

اشعار مهربانو سهرابی در دسته بندی ادبیات اروتیک یا ادبیات شهوانی قرار می گیرد؛ علی الخصوص دو شعر اول ایشان. ادبیات اروتیک ادبیاتی است که در بر گیرنده ی شعر، متون، داستان‌ها و گزارش‌های حقیقی و مجازی روابط جنسی انسان است.

از این قبیل کلمات: (واژنگاه - آمیزش - زایش و...)

شعر اروتیک نوعی شعر هجو که در آن با لحن بی‌پروا و گستاخانه، به  مسایل جنسی و توصیف آلت‌های تناسلی پرداخته می‌شود. مستهجن‌گویی، مُجُون، و خلاعت عذرا از دیگر اصطلاحات مترادف این نوع شعر است.

در ادبیات فارسی از کهن شعر شهوانی رواج داشته، به‌طوری‌که ازرقی به دستور طغان‌شاه، کتاب الفیه و شلفیهرا با تصاویری از نحوه ارتباط جنسی مرد و زن سرود. الفیه، به آلت تناسلی مرد و شلفیه به آلت تناسلی زن اشاره می‌کند. از شاعران زبان فارسی که دارای آثاری با محتوای هزل دارند می‌توان از حکاک مرغزی، دهقان علی شطرنجی، طیان ژاژخای، حکیم کوشکی، حکیم شمس اعرج بخاری، مهستی گنجوی، سوزنی سمرقندی خاقانی، انوری، پوربها جامی، سراج قمری، و عبید زاکانی را نام برد.

از ادبیات بکار برده شده در هفت پیکر نیز به عنوان شاهکار ادبیات شهوانی و همچنین اثری اخلاقی یاد شده‌است.

همچنین در آثار فروغ فرخزاد عاشقانه‌هایی هست که  بی‌پروا و بی‌پرده به بیان احساسات شهوانی می‌پردازد.

فارغ از چیستی ادبیات اروتیک به نقدی اصلی اشعار شاعر محترم می پردازیم:

شما استعداد بالایی دارید و نشانه اش مثلا آن سطری است که گفته اید: «برج میلاد آسانسوری سریع دارد

و آزادی گالری تعطیل». بسیار عالی گفته اید و خصوصأ اینکه زبان یعنی انتخاب واژه ها بسیار عالی و استادانه است. کشف هایی بدیع و نو در این اشعار وجود دارد که می توانید آن را در یک شعر کوتاه هم بیان کنید و حیف است که این قبیل تماشاهای شاعرانه شما، لابلای یک شعر بلند گم شود و هدر برود. 

شعر، متولد حقیقت است. میلادی که امکان طولانی‌تر کردن عمر جاودانگی آن را فراهم می سازد. بسیاری از سرنوشت‌ها، قصه‌ها، واقعیات تاریخی، عشق‌ها و انسان‌ها به کمک شعر، از گذشتگان به آیندگان رسیده‌اند و اسباب آشنایی انسان ها را با گذشته ممکن کرده‌اند. سه متن ارسالی دوست ادیب و فرزانه ام، با چنین پیش‌فرضی خلق شده‌اند. شاعر به واقعیات پیش روی خویش دقت دوچندانی داشته است و با هنرمندی و خلاقیت بسیاری از پدیده‌های پیش‌ چشم مخاطب را به متن ادبی تبدیل کرده است.


پیکی موتوری

با سود چهار درصد طرح ترافیک می فروشد .

اسپندی بر آتش،

چشم بلا را در دستان یک خیابانی 

از این شهر به دور میکند‌...


خواندن این چند خط چه اندازه واقعیت های امروزمان را برای شما خواننده آشکار کرد و همین است که شاعر با هنرمندی خاص یک واقعیت ملموس روزمره را به اثری ادبی و ژرف تبدیل ساخته است.

می‌توانیم بگوییم که شاعر در کشف معنا و مراجعات ذهنی تجربیات قابل توجهی داشته است و اگر این اتفاق در چرخه‌ی سال های نخست شاعری بانو سهرابی باشد قابل ستایش و تحسین است. برای تقویت این استعداد و بهبود خلق ادبی بر مبنای ظرفیت‌های شکلی باید شاعر سطح مواجهه و اصطکاک ذهنی خود را افزایش دهد. باید ببینم این شکل از شعر چه مولفه‌هایی اختصاصی برای خود دارد که باید آن‌ها را رعایت کنیم و چه امکاناتی باید به امکانات تجربه شده‌ی شعر های موج نو بیفزاییم. 

یکی از مهم ترین برجستگی‌هایی که این اشعار دلرد؛ این است که اصالت زبانی خاص در این متن دیده می شود. منظور از اصالت زبانی این است که ما به واقع می دانیم شاعر از چه زبانی استفاده کرده است. یعنی شاعر تکلیف خود را با زبان مشخص کرده است و یک جا زبان محاوه نمی شود و جای دیگر عامیانه و زبان شعری شاعر یک دست و هماهنگ است. برای درک بهتر حرفم مثالی می زنم.

به این کلمات دقت کنید:

تن - آغوش - واژنگاه - مادر - زایش - مولود


در این چند کلمه چه می بینید؟! چه برداشتی دارید؟

کلماتی هماهنگ و مرتبط که یک سری فعل و انفعالات جنسی را مطرح که منجر به میلادی خواهد شد.


شعر های بانو سهرابی ارزشمند و قابل تحسین اند. ارزش چند بار خواندن را دارد. اما توصیه ای اکید دارم که نسبت به چکش کاری دوباره ی اشعارشان اقدام عاجل کنند. شعرهای شاعر همانند درختی است با شاخ و برگ بسیار گه شاعر از طریق آرایه های ادبی به هرس آن خواهد پرداخت تا شکل(بزرگی و کوچکی) و فرم(نوع درخت) و محتوا(کیفیت میوه) را بسازد.


امید است مجددأ شعرهای زیبای شاعر فرهیخته را ببینم و بخوانم و لذت ببرم.


با تقدیم احترام

#سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)

۷ خورداد ۱۳۹۹ - ارومیه


حشمت منصوری جمشیدی

حشمت منصوری


استاد حشمت‌الله منصوری جمشیدی از شاعران برجسته و توانمند کُردی‌سُرا در تاریخ ۱۰ دی ماه سال ۱۳۱۵ در ایلام به دنیا آمد. او فرزند رستم و از طایفهٔ بزرگ کورد و تیرهٔ تشمال دوستعلیوند بود. کامران و کیانوش دو پسر ایشان نیز از شعرای معاصر ایلام هستند.

تحصیلات خود را در مقاطع تحصیلی تا دیپلم در ایلام گذراند و در سال ۱۳۳۷ به دانشسرای تربیت‌ معلم رفت. پس از فارغ‌ التحصیلی به خدمت آموزش‌ و پرورش درآمد و از سال ۱۳۳۸ در دورترین نقاط استان ایلام به تعلیم و تربیت روستاییان مشغول شد تا اینکه در سال ۱۳۷۳ از خدمت آموزش‌ و پرورش بازنشسته شد.

او نامی آشنا در حوزه شعر کردی ایلامی است که دغدغه اصلی این شاعر انعکاس مسائل اجتماعی و محیط پیرامون در قالب مثنوی بوده است. ایشان در سرودن شعر به زبان‌های کوردی، لری و فارسی طبعی و زیبا و روان داشت و اشعار کردی او مورد توجه بسیاری از مردم ایلام واقع شده است.

از وی دو مجموعه اشعار، "به‌یان ده ئاسوو" به معنای طلوعی در افق و "ده‌لیل و دلبه‌ر" چاپ و منتشر شده است. همچنین در سال ۱۳۸۸ کتابی شامل دو مثنوی بلند بالای "دلبر" و مثنوی "والیه" از ایشان به سعی و اهتمام آقای محمد جلیل بهادری چاپ و منتشر شد. استاد علاوه بر ذوق بی‌نظیر شعری و ادبی در دیگر زمینه‌های هنری چون نقاشی رنگ روغن، سیاه قلم و مینیاتور و مجسمه‌سازی فعالیت داشته است.

مثنوی از او تحت عنوان "لفانگ" که داستانی در مورد دو دختر دو قلو به نام‌های "گلچهره و حیران" هست که یکی دارای سیمایی زیبا و دیگری فاقد زیبایی چهره است، از زیباترین و پر مخاطب‌ترین اشعار ایشان بود.

سرانجام استاد حشمت منصوری جمشیدی در شنبه دوم فروردین سال ۱۳۹۹ در سن ۸۴ سالگی درگذشت.


- برشی از منظومه­ٔ عاشقانه دلبر:


یه­‌ێ شه­‌و جا خسۊم ده‌وه­ر ئه‌یوانه

رشانۊم جرعه­‌ێ ده‌ته­‌ێ لیوانه

جه­‌م بۊمنه­‌و یه­‌ک سێ چوار دێوانه

مِ بۊم و خێاڵ و مانگ و په­‌ێمانه

وتم وه خیاڵ تون ئێ ئێمامه

ده­‌رکه­‌ره­‌م ده ده­‌س ئێ نه­‌و­نه­‌مامه

خیاڵ وت وڵ که ئێ فکرِ خامه

بنووڕ وه­‌ێ هووره ده­‌ێ حه­‌ڵقه­‌ێ جامه

تمه­‌ز مِ ده ده­‌ورِ خوه­‌م بێ خه­‌وه­‌رم

دڵبه­‌ر ها ده‌کوڵ، ده‌بانِ سه­‌رم

مانگه­‌شه­‌و ده‌ژێر تاقِ ئه­‌ێوانه

عه­‌کسێ خسگه ده رۊ لێوانه

لێوانه یه­‌واش هاوردم ئه­‌و بان

جوورێ نه خوه­‌رێ ده­‌سه­‌یلم ته­‌کان

شه­‌راوه نووشیم هه­‌وه یه­‌ێ هچان

ده­‌نگ دڵبه­‌ر هات، وته­‌م: نووشِ گیان

وتم: قوربانت، یه­‌کِ تر نووشیم

وه ده­‌س پاچه که­‌رواسه­‌م  پووشیم

وه ئێحترامێ ده‌جا ئه­‌ڵپه­‌ڕیم

شه­‌راوه ده ‌رۊ ده­‌س و ده­‌م سڕیم

نه­‌سیم دچه­‌سپان خوه­‌ێ وه قامه­‌تێ

قامه­‌ت چِ قامه‌ت؟ چۊ قیامه­‌تێ

عه­‌ترێ دیاورد ده‌لار وله‌شێ

ئاێم حه­‌ز دکرد ده‌بوو خوه­‌شێ

مانگه لێزگرتۊ ده‌ژێرِ قاوێ

مانگِ ترخه‌فتۊگ ده‌پشتِ چاوێ

مه­ر مانی نه‌قاش راحه­‌ت بنیشێ

بتۊه­‌نێ ره­‌سم سیماێ بکیشێ

کی تۊه­‌نێ بکه­‌ێ نه­‌قڵ ئه­‌و شه­‌وه

وه­‌سف جه­‌ماڵ ئه­‌و خوداێ که­‌وه ...


جمع‌آوری: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

یحیی حسن

یحیی حسن

شاعر اسلام‌ستیز


یحیی‌حسن شاعر و منتقد اسلام، متولد ۱۹۹۵ در شهر آرهوس، دومین شهر بزرگ دانمارک، در خانواده‌ای فلسطینی به دنیا آمد. ظهور او در عرصه شعر دانمارک بیشتر شبیه به سقوط یکباره شهابی بود که هیچ‌کس انتظارش را نداشت.

در سال ۲۰۱۳ اولین مجموعه اشعار او به نام «Gyldendal» در مدت کوتاهی رکورد فروش را در تاریخ دانمارک شکست و به تیراژ ۱۲۰ هزار نسخه رسید. 

کتاب دوم او با نام «Gyldendal2» یک سال پس انتشار چنان موفق بوده که توانست این شاعر جوان را نامزد دریافت جایزه ادبی مهم نوردیک (جایزه ادبی شمال اروپا) کند.

ترجمه نروژی کتاب دوم یحیی‌حسن که تنها یک روز قبل از مرگش در اسلو منتشر شد انتظار می‌رود در نروژ نیز بسیار پرفروش باشد.

نقدهای ستایش‌آمیز منتقدان از اولین مجموعه شعرش، او را در مرکز خبر‌ها قرار داد. در همان سال کانال ۲ دانمارک مصاحبه‌ای با او انجام داد و او بدون پرده‌پوشی، از خشونت پدر و ریاکاری پذیرفته شده در جامعه حاشیه‌نشین مهاجران سخن گفت. 

یحیی حسن در این مصاحبه و مصاحبه‌های بی شماری که در روزنامه‌ها و دیگر وسایل ارتباط جمعی شرکت کرد بدون خودسانسوری و با صراحت و با کلماتی خشن، خشم خود را از ریاکاری و زاهدنمائی را بیان کرد. رک‌گویی او و انتقاد بی محابای او از فرهنگ حاکم در جامعه حاشیه‌نشینن مورد استقبال جامعه دانمارک قرار گرفت ولی با ترشروئی و خشم از طرف حاشیه‌نشینانی که در مورد آن‌ها دست به افشاگری زده بود روبرو شد. گروه‌های افراطی او را به خیانت متهم کردند و سیل تهدید‌ها و آزار‌ها به سوی او روان شد اما او کسی نبود که از مواضع خود عقب‌نشینی کند و با جدی شدن تهدیدات تحت حفاظت پلیس قرار گرفت. او در تیراندازی به یکی از همین مخالفان هم‌محلی‌اش، برای یک سال و نه ماه به زندان افتاد و بعد از آزادی مدت‌ها تحت درمان روانپزسک قرار گرفت.

یحیی‌حسن در اشعارش با واژه هایی تند، خشونت خانوادگی را به باد انتقاد می‌گیرد و تنفرش از مذهبی که با آن بزرگ شده را نیز نشان می‌دهد:


«من از فلاکت تو متنفرم.

از حجابت،

از ق-ر-آ-ن تو،

از پیام-بران بی‌سوادت،

از والدین و فرزندان زورگو

و از عبا-دات تو متنفرم.»

...

کاش مرا به حال خودم وا می‌گذاشتند.


روزنامه «پولیتیکن» چاپ دانمارک با یحیی حسن که در آن زمان هنوز یک چهره ناشناخته بود گفت و گویی انجام داد. او که در آن زمان فقط هیجده سال داشت گفت: «من از نسل پدرانم عصبانی هستم.»

در سال ۲۰۱۵، وی برای انتخابات مجلس دانمارک وارد یک حزب تازه تاسیس که توسط جوانان خوش فکر مسلمان تاسیس شده بود، ثبت نام کرد، اما این حزب نتوانست  واجد شرایط شود. در عوض، یحیی‌حسن او با ۹۴۴ رای برای ورود به مجلس ناکام ماند.(برای ورود نیاز به ۲۰۰۰۰ داشت.)

جسد «یحیی حسن» شاعر جوان و مشهور دانمارکی روز پنجشنبه ۳۰ آوریل ۲۰۲۰ برابر با ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ در خانه‌اش کشف شد. او که تنها ۲۴ سال سن داشت، از چند سال قبل مهمترین استعداد شعر دانمارک دانسته می‌شد. 

پلیس درباره مرگ او رسما اعلام کرد که هیچ نشانه مجرمانه‌ای در فوت این جوان شاعر نیافته است و با توجه به بیماری روانی و مصرف مواد مخدر، احتمال خودکشی او وجود دارد.


- اشعار:


دیگران با شوق در انتظار آمدن بابا نوئل بودند

اما من از او می‌ترسیدم

همانطور که از پدرم می‌ترسیدم!.



جمع‌آوری و نگارش:

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)