انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

داستان مینیمال - کفاش

کفش های چرم سیاه رنگ را از پای مرد بیرون کشید و شروع به واکس زدن کرد. مرد به سیگارِ برگ‌اش پک عمیقی زد و کفاش قطرات اشک گونه های از سرما یخ زده‌اش را گرم کرد؛ وقتی چشم‌اش به مارک کفش های مرد افتاد... کفش بلّا!

تا پارسال مرد کفاش یکی از کارگران کارخانهٔ کفش بلّا بود. اما بخاطر واردات بی رویه، ورشکست و تعطیل شد. او هم از کارخانه اخراج...

با حسرت کفش ها را جلوی پای مرد، جفت کرد و گفت: خدمت شما آقا!


 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

داستان مینیمال - کت و شلوار

مجری تلویزیون با ژست همیشگی‌اش، شروع به سخن راندن کرد: «و توجه شما را گزارشی از اعتصاب کارگران نساجی بروجرد در پی عدم پرداخت هفت ماه حقوقشان جلب میکنم».

و تلویزیون گزارش را پخش کرد.

پشت صحنه، یکی از عوامل از مجری پرسید: «مبارک باشه! کت و شلوار نو خریدی؟!»

- «آره دوخت ایتالیاس! پارچه اش پشمِ نیوزیلنده و آسترش ابریشم ترکیه... حدود دو و نیم برام آب خورده!»


 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

داستان مینیمال - ک مثل کارخانه

معلم شروع به درس دادن حرف «ک» کرد.

بر روی تخته سیاه، سر مشق بچه‌ها را نوشت:

«پدر کار می‌کند.»

«پدر در کارخانه کار می‌کند.»

احمد اشک در چشم‌هایش حلقه بست. به پنجرۀ کلاس خیره شد و با صدایی خفه گفت: «کارخانه تعطیل شد! پدر از کار بی کار شد»...

 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

داستان مینیمال - ساخت ایران


کارگاه چادر مسافرت دوزی راه انداخته بود و امیدوار بود که ماهانه ده‌ها چادر را بتواند به فروش برساند. اما در طول یک ماه از آغاز کارش هنوز حتی یک چادر را نتوانسته بود به فروش برساند.

هیچ فروشگاهی حاضر به پذیرش تولیدات او نبود تا اینکه یک روز صاحب فروشگاهی به او گفته بود: تو که لب مرز زندگی میکنی اگه بتونی برام چادرهای ایتالیایی بیاری، همه رو می‌خرم!

فردا وقتی وارد کارگاه کوچک‌اش شد، شروع به کندن مارک‌های  Made In Iran  کرد و مارک‌های itali را روی آنها دوخت.

تمام چادرهای مسافرتی تولید شده را همان رو بفروش رساند.

 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)