زندهیاد، "جمیله سادات (زهرا) کرامتی" شاعر خراسانی، صفحه آرا و طراح روزنامه شهر آرا، از اعضای فعال و جوان انجمن شعر امین، مسئول برگزاری شعر طنز نارنجک حوزه هنری، انجمن شعر آفتابگردان و مسئول برگزاری شب شعر قیام قاسم بود.
خانم "آزیتا قهرمان"، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی، ساکن استکهلم سوئد، زادهی ۱۴ فروردین ماه ۱۳۴۱ خورشیدی در مشهد است.
بانو "رزا جمالی" شاعر، نمایشنامهنویس، منتقد ادبی و مترجم ایرانی، زادهی ۲۸ آبان ۱۳۵۶ خورشیدی در تبریز است. دوران خردسالیاش را در گیلان گذراند، کودکی را در کرمان و اهواز و اصفهان و مدرسهی راهنمایی و دبیرستان را در شهر تهران به پایان رساند بعد از آن به دانشگاه هنر رفت و در دوران کارشناسی در دانشکدهی سینما و تئاتر ادبیات نمایشی خواند و بعدها مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران گرفت.
❆ آمدنت:
آمدنت
بر هیچ کوچه ای
عیان نیست
به سرت نزند
بی خبر از کوچه ی ما بگذری
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_کوتاه
#هاشور
بانو "منصوره محمدی" شاعر لرستانی، زادهی دومین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۴ خورشیدی، در روستای حکومتی بخش پاپی خرمآباد است.
ایشان وقتی به دنیا آمد؛ دچار معلولیت شدید چشمی بود، در اسفند ۱۳۸۳ چشم راستش ضربه خورد و کامل تخلیه شد، چشم چپاش هم بینایی ندارد. وی در سال ۱۳۸۷ با دنیای نابینایان آشنا و خط بریل را یاد گرفت.
مجموعه اشعار سپید او با نام «سایههای دور» در سال ۱۳۹۹ از سوی انتشارات آنان منتشر شد. همچنین کتاب «زندان کاغذی» که اکثر اشعار آن رباعی و چهارپاره هست؛ در دست انتشار است.
به غیر از شعر، در رشتههای تئاتر، بازیگری و صنایع دستی فعالیت دارد، یک تلهفیلم کار کرده، به همراه دو مستند (کولهپشتی) و یک فیلم سینمایی (دختری شبیه درخت). مستند "کولهپشتی" با بازی او، به عنوان بهترین مستند جهان اربعین شناخته شده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
نه چینی بند زده شبیه قبلش میشود
نه من اگر برگردی
شبیه زنی خواهم شد که پیش از رفتنت بود
عشق میآید و زنده میکند
میرود و میمیراند
این تمام ماجرای ماست
من قصهی زنان جهانم
قصهی تکراری
که به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه میشود.
(۲)
گوشهایم را میگیرم
چشمهایم را میبندم
اما هنوز، سرم پر است از صدای پاهای تو
که هی میروی و دور میشوی
بیتو از چشم زندگی افتادم
مثل برگهای پاییزی
این روزها شبیه درخت خشک و پیر توی حیاطم
بهار و تابستان فرقی به حالم نمیکند
تو که بیایی
زمستان هم که باشد، شکوفه میدهم...
(۳)
خدا دور دستها را ساخت
تا غم نزدیکها ما را از پا در نیاورد
همیشه آنکه نیست
از آنکه هست
به رویای تو نزدیکتر است
من پشت پنجره جهان ایستادهام
خیره به دور دستها
با این امید
که شاید
یکی از آن سایههای دور تو باشی.
(۴)
ای شاهد غمهای من
ای شب تیره تو بگو
غیر کمی رویای پوچ
از من چه مانده بعد او
از من بجز مشتی جنون
با چند فصل خاطره
یک سایه در دستان باد
رقصان، پشت پنجره
یک جفت چشم خون چکان
یک بغض سختُ بیامان
سهم من از این عشق بود
ای شب تیره تو بدان
مردی اگر پرسید ز من
از تو شبی نامو نشان
تنها بگو تا به ابد
دیده به راه او بمان.
(۵)
من اولین باران پاییزی
من اولین بغض خدا بودم
یک اتفاق تلخِ دائم که
عمری به لعنت مبتلا بودم
افتادم از چشم فلک روزی
تقویم شومم رنج و ماتم شد
آن شاعری که قامتش یک آن
در زیر بار عاشقی خم شد
دنیا پر از اندوه پاییز است
وقتی که دلتنگ کسی باشی
عاشق شدن مفهوم زندان است
وقتی که در چنگ کسی باشی
دنیا چه دارد جز غم و حسرت
وقتی گرفتار خودت باشی
وقتی که دیگر اعتمادی نیست
باید خودت یار خودت باشی
اصلا به دنیا پشت خواهم کرد
از هر چه دارم چشم میپوشم
یک بمب ضامن دار را یکروز
ول میکنم آخر در آغوشم.
(۶)
هنام کو تا دواره جو بئیرم
بیا تا که سرو سامو بئیرم
مه هر شو وا غمِ تو هومنشینم
بمو تا که گری میمو بئیرم
نرو دردت وِ جونِ آرزویام
مه اورم که میهام بارو بئیرم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
- گفتگوی نگارنده با شاعر.
@Mansooreh_mohammadi
https://www.instagram.com/p/CFkgaIOHjwa/?igshid=c21tlrg852m2
www.yaftenews.ir/interview/art-culture/37230-artist8.html
#هاشور ۱۴۵
در تقدیر صنوبرها
مرگ نیست؛
به روایتِ نیمکتها
گوش کنیم،
که عشق را میفهمند!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
هر شب حوالی یادت
--بساط میکنم!
گاهی بیا وُ
عشقی،
لبخندی،،
چیزی،،،
بخر !
زندهیاد "اسماعیل رها" شاعر ایرانی در دوم اسفند ماه ۱۳۱۰ خورشیدی، در تهران به دنیا آمد. او در دانشگاه افسری تحصیل کرد و با این حال در شعرهایش هرگز نشانی از نظامیگری و خشونت حس نمیشد و هرگز کسی از شعرهایش نمیتوانست شغل او را حدس بزند.
در سال ۱۳۳۴، دوستانش آثارش را جمعآوری و بدون اطلاع او، نخستین مجموعه شعرش را با عنوان "خوشهی تلخ " چاپ کردند. همچنین در همان سال به علت درگیری با ضد اطلاعات اجازه چاپ و خواندن شعر از او سلب میشود به همین دلیل به مدت ده سال شعر نوشتن و شعرخوانی را کنار میگذارد و در سال ۱۳۴۴ به تشویق دوستانش در شیراز سرودن شعر را از سر میگیرد.
ویژگی آثار این شاعر کم حاشیه و طبیعت گرا، نوعی عدم صراحت و پرهیز از آرمانگرایی و طرح مسایل در لفافه بود و به همین خاطر خاطرش اشعارش در فضای پر التهاب فرهنگی طنینی آن چنان که باید نداشت.
"رضا براهنی" در کتاب "نسل بیسن" در نقد مجموعه شعر "شعر به دقیقه اکنون" به شعرهای اسماعیل رها ایرادهایی گرفته بود.
اسماعیل رها روز پنجشنبه ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۶، بر اثر کهولت سن درگذشت و روز جمعه ۳۱ شهریور، به خاک سپرده شد.
▪︎کتابشناسی:
- خوشه تلخ.
- لب تلخی و فنجان.
- کوتاه، مانا، بلند.
- طلایهای بر پاییز.
- طلایه و باران.
- بیراهه خورشید (شعر بلند)
- جرقهای در باد (شعر کوتاه)
همچنین سه جلد کتاب نیز آماده چاپ دارد که چاپ نشده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
نام تو را نوشتم
بر سنگ قصهای
گلسنگها
فریاد میزدند: صبوری
دیدم ترک، به پشت ترک سنگ را شکافت.
(۲)
دیدار را
پلکی زدیم
اما به سینهام
یادش ز عمر نوح نشان دارد.
(۳)
ز میلههای قفس
هزار باغ معلق اگر کنی آویز
پرندگان حصاری هنوز دلتنگاند
مکش به طاق قفس بال
که مرغکان
بشکافند آسمان از شوق.
(۴)
ذهن درخت نام تو را میخواست
ناخن مرا نبود
لختی با برگهای سبز
نام تو را به زمزمه بنشستم
دیری است مرغکان بهاری
نام تو را به هلهله پرواز میدهند.
(۵)
در من زنی به ریشه نشسته
یک غنچه مانده است
تا بشکفد به شاخه
فراموشی...
(۶)
بیگانه نیست
ما را تبر به باغ صنوبر
در این دیار تلخ
زخم تبر به باغ جوان زود میرسد.
(۷)
سیبی
در انتظار آمدن حوا
در زیر چتر ابر
خمیازه میکشد.
(۸)
چشمان تو
فنجان قهوهایست که مینوشم
یک شب از آن نگاه تو را تلخ.
شاید
خط بلند عشق
پیچیده و شکسته نباشد
در فال قهوهام.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
www.asriran.com
www.delneveshtehpoet.blogfa.com
www.rain135.blogfa.com
www.poem135.blogfa.com
کشندهتر از گلوله
نبودن توست!
وقتی،
تمام روزهای سال را
به انتظار نشستم وُ
نمیآیی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
مهربانو "زهرا رستمی زرینآبادی" شاعر لرستانی، زادهی یکم فروردین ماه ۱۳۶۹ خورشیدی در شهرستان رومشکان است. وی در زادگاهش، رشد و نمو یافت و تحصیلاتش را تا کارشناسی آموزش ابتدایی ادامه داد.
ایشان از اعضای فعال و رسمی انجمن ادبی چرداخ شهرستان رومشکان است و لقب غزل بانوی رومشکان را دارا است. همچنین وی نخستین بانوی رومشکانی است که به چاپ و انتشار اشعارش اهتمام ورزیده است.
ایشان در سال ۱۴۰۰، برگزیدهی نخستین جشنوارهی هنر و ادبیات امید استان لرستان در بخش دانشجویان، شد.
▪︎کتابشناسی:
- دورهمی قلمها (کتاب مشترک)
- نغمههای پالیز (کتاب مشترک)
- آرزوهای بیطلوع (مجموعه غزل و نثر مستقل)
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[خوش چهره]
ای یار بلند قامت و خوش چهره و اندام
خوش باد صبایی که بیارد ز تو پیغام
ای سر به فراز آفاق کشیده
بیهوده مگردان تو مرا در بر ایام
گر میل وصال تو به ما نیست چه باشد
از من ز تو خوش گفتم لیک از تو به دشنام
آن خون دل ماست که جوشد ز لبانت
آتش زند آنکس که بگیرد ز لبت کام
با ما ننشینی و چنان نیست که دانی
آخر برسد عمر گرانمایه به فرجام.
(۲)
[پرستار]
نامش پرستارست و هر کس را پرستاری کند
هر بیکس و بیچارهای را دائما یاری کند
جانش گذارد در کف دستان بیمنت ولی
شب تا سحر بیمار را باید پرستاری کند
از خواب شیرین میزند تا تلخ نباشد کام ما
عمر گرانش را فدای درد و بیماری کند
در جانفشانیها نباشد هیچکس امثال او
تا که برای حفظ جان مردمش کاری کند
اینها فرشته گشتهاند اندر جلد آدمی
با هر مریض بیکسی احساس غمخواری کند
در خدمت این جامعه حافظ جانها بودهاند
بیآنکه بشناسد کسی با هر که همکاری کند.
(۳)
[وصال میل سرد تو]
خوشا آن کام شیرینی که میگیرم ز لبهایت
که رخم دل دوا گردد به بوی زلف پیدایت
من از درد درون خود نهانی آتشی دارم
میان این همه یاران؛ نگار مهوشی دارم
من از جور فلک گریم و میداند که من چونم
خدایا این چنین تا کی اسیر چرخ گردونم
من از بخت سیاه خود ندارم نکتهای گفته
و آهی که نمیداند خدای من کجا رفته
منم چون شیر در بندی به حال خویش میمویم
و دور از هستی و مستی سخن با خویش میگویم
منم و نالهی شبها و او در هایهوی خود
دلا تا کی ننوشم من خنک آب از سبوی خود
تو آن سنگی که سنگینی کند دردش درون من
چگونه تو نمیخوانی غزلهای جنون من
خدا داند به پلک من تو همچون خواب سنگینی
در آغوشم بیا که تو همان خواب شیرینی
همه از دیگران نالند من خویشان هم خونم
گمان تو هم از خویشی که میسوزد غمت بالم
همه از آن شبی گویند که تو دیگر نمیآیی
بیا هم درد و درمانم که تو مجنون و شیدایی
من از زخم تن از دوری ندارم غم در جانی
و میدانم تو آن عشقی که با من نیک میمانی
خیالم روز و شب گشته وصال میل سرد تو
بیا آغوش خود بگشا که باشم هم نورد تو
خزان دوری رویت نبینم چون تو در جانی
که تا تو چون منی داری به دور از میل بارانی.
(۴)
[جان من را بستان]
خوش باش که ما هم خدایی داریم
در خیال تلخ خود شور و نوایی داریم
چون بگوئیم و بخندیم جهان جز این نیست
در گلستان ادب نیز هوایی داریم
چشم تو نیز به رخساری چون من روشن باد
که به محنت گه دنیا خدایی داریم
جان من؛ لب بر لب یار بنه که نوشت باد
به تو بد نگذرد چون نیک سرایی داریم
لامروت؛ درد و رنج و غم را یکجا دادهای!!!
ما ز پیمانهی لبریز عبایی داریم
نا امیدی به سرای دل ما راهش نیست
به هر زخم نمک خوردهای دوایی داریم
سفرت رو؛ به سلامت بروی که نوشت باد
ما ز میخانهی خود نیز همایی داریم
جان من را بستان یا رب اگر خوش این است
ما که چون جان، ز تن به میل جدایی داریم.
(۵)
[بصیرت]
رهبرم، راه من از روضهی رضوانی توست
موج تکبیر و اذان؛ واژهی روحانی توست
گلشن از رنج خزان با دل بیمار چه کرد
که دل آرامی من، گفتهی بارانی توست
روح اقدس که دمد همچو صبا واله و مست
گوشهای از کرم شوکت ربانی توست
مهر لبیک، زنم ساده روم کوی بسیج
مست و مجنون شدن از جرعهی عرفانی توست
نه دی با همه از روح خدا میگویم
که بصیرت سخن سادهی سبحانی توست
گوشه چشمی نظری کن ز کرامات وجود
که ولایت به همه؛ مطلق یزدانی توست
روز میثاق است و من جان را نثارت میکنم
زینت ایران زمین گلزار ایمانی توست
زرینا چون عسس نتوانیاش مدح و ثنا
چفیه بر گردن همی آیت مهمانی توست.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
- گفتگوی نگارنده با شاعر.
- رومشکان نیوز.
سه شعر سپید کوتاه (هاشور) از فاطمه عسگرپور
(۱)
دل است دیگر؛
گاهی پروانهام میکند وُ،
دور تو میگردم.
(۲)
سالهائی درازست،
شعرهایم میبارند...
***
موهایم سپید شدهاند.!
(۳)
نیمه شب میبوسد
شیشهی پنجرهی احساسم را
رویای تو...
***
-یادت مهتابیست!
#فاطمه_عسگرپور
استاد "ایرج صفشکن" نویسنده و شاعر ایرانی، زادهی سال ۱۳۲۶ خورشیدی، در اصفهان و فارغالتحصیل دوره دکترای داروسازی است. ایشان تحصیلات خود را در دانشکده داروسازی دانشگاه اصفهان ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ دکترای داروسازی گرفت.
▪︎کتابشناسی:
- نبض اتفاق - ۱۳۷۴
- صلیب مهیا
- صبح هیاهو
- قاب برهنه
- رأس ساعت گل
- مرا به خاطره باد مسپار
- شکل سکوت
- واژههای معاف
- لبان اعتراف
- سطر آخر
- برداشت تنها
- پنجرههای پنهان
- شکوفههای خوشپوش
- دخترانهترین شب ماه
▪︎نمونه شعر:
(۱)
ما قافیه در قافیه سر باختهایم
از هر سرِ بیتن بدنی ساختهایم
دیدیم که سر به سر همه اندامیم
از خاصیتِ خویش تو را بافتهایم.
(۲)
از من سخنی شنید و، پرواز گرفت
میدید مرا ولی دلش باز گرفت
دیدم دَمِ صبح سایهام میرقصید
وقتی به دو بال دستهی ساز گرفت.
(۳)
در پرده یکی نقش هویدا شده بود
یک غنچه درونِ آینه وا شده بود
در زیرِ نگاهِ تیزِ شبنم دیدم
یک ماه کنارِ پرده پیدا شده بود.
(۴)
میخوانیم و
تلمبار میشویم گوشهای
چون گوشواری
رها شده از یاد
میدانیم و
نمیداند
حجرهای غریب
که به خواندن کتابی
دریغ میشود
و جا میماند تنها
نگاهِ رهگذر و نقطهای سیاه
پس چه میماند
گلی چیده شده از نگاه او
آنگاه پر پر شده
در نگاهی دیگر.
(۵)
میخواهم به کف دستی حتی
نامم را در نشان تو بجویم
صدایت را بر میدارم
و خورشید را تکه تکه میکنم و
میدوزم به سرانگشتی
که تو بر ژاکتم بافتهای،
حیران میشوی
شانهات میکنم
بغل در بغل و لالاییات را
میپوشانم بر تن عریان باغچه،
سبز میشوی
مینشینم و پرپر میشوم
حاشیهی باغچهای را که تو کاشتهای.
(۶)
که میگوید
بادها میمانند و
سپیدارها نه؟
پس انعکاس تو در من
چهگونه
آینهای میسازد
که از حضور خویش غافلم میکند
و تشنگی
برهان قاطع زبانی میشود
که به خصلت عصایی
در خود تعبیرم میکند
پس باید
چیزی در من نشسته باشد
وقتی تو
بر تارهای بستهی موهایت
فریاد میزنی:
من
آری من
شکل غریق خویشم
تا تو سپید بمانی.
(۷)
آدمی، سنگ تراشِ رویایی باید باشد
رها شده از دهان باد،
شاید هم که آدمی
خود باران باشد
وقتی
آسمان آبی را نگاه میکند
و کنارِ مهتابی
پر ستاره میشود.
(۸)
از خویش میپرسم و تو پاسخ میگویی
چیست کف دستانت کاین چنین عباراتی را
چشمک زنان جا میگذاری
و از هر که میپرسم پاسخی نمیآید؟
نزدیک نشو.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
www.iranketab.ir/profile/12424
www.fa.m.wikipedia.org/wiki
www.poempersian.ir
@adabiatjonoob
استاد "جبار شافعیزاده" شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی کردستانی، زادهی کامیاران است.
ایشان مشاور فیلمنامهی فیلم "چیدن سپیده دم" ساختهی "تیمور قادری" در سال ۱۳۸۸ بوده است.
▪︎افتخارات ادبی و هنری:
- دبیر جشنوارهی داستان شوناس - ۱۳۹۹.
- کتاب "سمفونی باد" ایشان، اثر شایستهی تقدیر در بخش داستان و برندهی جایزهی دومین دورهی کتاب سال کردستان شد. - ۱۳۹٨.
▪︎کتابشناسی:
- دیوار (این کتاب در زمینهی کودکان معلول نوشته شده و در سال ۱۳۸۲، به عنوان کتاب برتر کشور معرفی شد. کتاب "دیوار" به صورت داستان کوتاه در مورد زندگی کودکان معلول است که به صورت بریل، (کتاب گویا) و فیلمنامه برای ساخت تصاویر انیمیشن منتشر شده است.)
- رقص سایهها در باران (مجموعه داستان)
- سمفونی باد.
- ترجمهی کردی کتاب "هانا، قهرمان ما" اثر علیاصغر سعیدآبادی.
- ترجمهی کردی کتاب "هفت روز هفته دارم" نوشته احمدرضا احمدی.
- سنت فرهنگ واژگاننویسی برای کودکان از «نصاب الصبیان» ابونصر فراهی تا «نوبهارا بچوکان» احمد خانی - ناشر: کتابک.
و...
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[پرتقال در زنبیل خورشید]
دریاوار
ریختهای در پاییز
با ماهی کوچک غمگینی
از سرآغاز زمستان لبریز
پیراهنت
موج در موج مسافری
نشسته در ایستگاه بنفشه
چمدان اگر بگشاید
انار میروید از زمین
انگشتانت
ده حرف
از آخرین نامهی باد
که به درخت نرسید
لبخندت
پرتقالی در زنبیل خورشید
موهات
اضافهی استعاری
که نیافتاده است در تصویر.
(۲)
در حضور تو
دهانم پر از واژه میشود
من شعر میگویم
ترانه میخوانم
بیتو اما
تمام واژهها از من میگریزند
من برای عشق حتا واژه ندارم.
(۳)
داساش را برای کدام مزرعە
تیز کردهاست
ماە.
(۴)
[عکس دیگری در این آلبوم بگذارید]
دست بردە در دیگری
زنی
دست کشیدە از خود
خوابیده بر استوا
دست میکشد از خلیج
بیشناسنامه آفریقا
انداختە روی صورت
نمیرسد به آلبوم
از عکس میافتد برعکس
پلنگی از استوا
گریە میکند در عکس
روی پل
دنبال چە کسی چه کسی میگردد؟
تیک خورده ماتیک
رفتە از عکس پلنگ
خون بالا میزند از خلیج
آمبولانس دیرتر از حادثه رسیده
همیشه
لطفن این پل را بردارید از عکس
سر بە قطب بگذارد پلنگ
بگرید بر جنازهی نهنگ
افتاده بر خلیج
دست انداخته خودش را زنی
دست انداخته در دیگری
آفریقا برف
از آلبوم خلیج رفت
عبور نمیکند استوا
از مدار زن
چه ریختە در عکس پل
خوابیده با جنازهی نهنگ
عکس میگیرد از خودش پلنگ
افتاده بر برانکارد
دست در آمبولانس برده پلنگ
لطفن از این کادر برانکارد را بردارید
و قایقی در آمبولانس...
(۵)
[کبوتر صلح]
تا که قفس برای هر
پرنده سخت میشود
توی کویر بیبهار
تنت درخت میشود
صلح کبوتری سفید
جهان قفس قفس سیاه
با تو خیال آسمان
همیشه تخت میشود
و پنجههات اگر چه زرد
ساقهی شعر گندم است
خالی سفرهی دلم
سفرهی بخت میشود
پیراهنی از آفتاب
در این سیاه شب بپوش
سربی هر ستارهای
طناب رخت میشود
نگاهت آخرین سرود
خاطرهی شقایق است
به رنگ خون ارغوان
ترانه سخت میشود
(۶)
[نیست]
هر چه رفتیم سهممان یک ناکجا
هر چە هست بیراهە است و راە نیست
قلعه زندان، اسب و سرباز هم اسیر
توی این صفحه بە غیر از شاه نیست
کوه گور یک پلنگ زخمی است
توی این برکه صدای ماه نیست
لاکپشتیم و بە لاک همدگر سر بردەایم
هیچ کس از درد خود آگاه نیست
بند بازان فریب و حقه و نیرنگ و رنگ
این همه تقصیر یک روباه نیست
من نمیفهمم که میآید که رفت
توی مغز من به غیر از کاه نیست
من چه گویم شرح درد و رد خون
گوش خسته قصه هم کوتاه نیست
مانده تنها در حصار گرگها
یوسفام اما برایام چاە نیست.
(۷)
سردرد گرفته
آسمان
بی قرص ماه
(۸)
[برف نو سلام]*
سلامت نمیکنم
که دانه از پس دانه
کفن میشوی
بر جنازهی یارانی که نمیشناسم
هر زمستان
تنها خون راضیات میکند
تا اگر عکسی شدی در تقویم
زیباتر باشی از بهار
و دلفریبتر از پاییز
گرگها خیره گشتهاند
به تابستان
و آفتاب جرات ندارد
بتابد بر سنگ
تا خون همچنان خشکیده بماند در یخ
گلوله از پی گلوله
سیاچهمانهای میافتد از کوه
حیرانی سقوط میکند در دره
لالایی دوری زخمی میشود در اشک
و هیچ اسبی مست نمیکند در برف
کجاست پیامبری که بگوید
به نام خدا
کویر شو ای کوه!
تا هیچ پایی نلغزد بر سنگ
هیچ اسبی شیهه نکشد
در خون
و هیچ جنازهای کبود نشود در سرد
برف نو
سلام
بنشین
که خوش نشستهای
بر سرزمین بی نام
کە خوش گریستەای
بر جنازهی گمنام
بنشین
همه آلودگی است
این ایام
* عنوان شعری از احمد شاملو
* سیاچهمانه و حیران دو گونە آواز کُردی.
▪︎نمونهی نوشتهها:
(۱)
اسم من باران است. پنج سالم است و هنوز به مدرسه نرفتهام. مادرم میگوید وقتی به مدرسه بروم میتوانم برای پدرم نامه بنویسم و از او بخواهم که برگردد و ما را با خودش به دریا ببرد. امروز پنجشنبه است. مادرم همهی پنجشنبهها آینه و شمعدان و قرآن خانهمان را با خودش به جایی میبرد که هیچ وقت اسمش را به من نمیگوید. وقتی میرود مرا توی خانه تنها میگذارد. مداد رنگیهایم را میدهد تا توی دفترم برای پدرم یک نقاشی تازه بکشم. در را قفل میکند و میرود. وقتی میآید نقاشیام را به او نشان میدهم، میگوید خیلی قشنگ است. نقاشی را لای قرآن میگذارد تا پنجشنبهی دیگر ببرد به پدر نشان بدهد.
[از متن کتاب سمفونی باد]
(۲)
کبوتر توی لانهای که پدرم درست کرده بود نشست. حالا دو تخم کوچک هم دارد. پدرم میگوید باید برای کبوتر سفید و تخمهایش فکری بکنیم. میگوید این جنگ لعنتی نمیگذارد بچههای کبوتر به دنیا بیایند.
[از متن کتاب سمفونی باد]
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
-یەعقووبم:
ئه من
وەک یەعقووبم!
گەرچاوەکانیشم
کوێربن
نائومێد نابم
بۆ دیتنی تۆ....!!
₪ برگردان فارسی:
من
مثلِ یعقوبم!
حتا اگر چشمانم کور شوند
از دیدار تو نا امید نخواهم شد...
#سهعید_فهلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور
#هاشور_کوردی
سه شعر کوتاه از #لیلا_طیبی (رها)
(۱)
پنجرهام،،،
بُغض کردهست!
گمانم؛
آسمان هم
هوس باریدن دارد!
(۲)
طاقت دل به سر آمد!
یادگاریهایت را جمع کردهام...
--یا بیا ببر،
--یا بیا بمان!
بی تو، هیچ چیز دنیا
--مفهومی ندارد.
(۳)
جای خالیی تو را
با چه میتوان پر کرد؟!
***
قاب عکس؟
یا بغضهای شبانه؟!
#لیلا_طیبی (رها)