خانم "مریم رضایی" شاعر کرمانشاهی، زادهی مهر ماه ۱۳۶۳ خورشیدی در اسلامآباد غرب است.
آقای "سید صادق خاموشی" فرزند "سید خداداد خاموشی"، زادهی اسفند ماه ۱۳۶۹ خورشیدی، در شهرستان اسلامآباد غرب است.
بانو "فائقه سرخوش"، نویسنده، شاعر و پژوهشگر کرمانشاهی، است.
استاد "محمود رسولآبادی" شاعر، فرهنگی و عکاس کرد، در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در پاوه چشم به جهان گشود.
وی در سال ۱۳۳۷ به استخدام ادارهی فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و علاوه بر آن در زمینهی عکاسی نیز با ثبت وقایع و رویدادهای فرهنگی و اجتماعی و … به فعالیت پرداخت.
مجموعه اشعار او با نام "تاریکخانه" در ۱۲۱ صفحه چاپ انتشارات ئارۆ پاوه، در برگیرنده موضوعاتی همچون دوستی سرزمین مادری، مناجات، تصوف، یادی از حلبجه و یادی دوستان و اقوام و … میباشد که به زبان فارسی و هورامی سروده شده است.
▪︎نمونهی شعر:
[بێزار جه ژیان]
دیسان ئاماوه وههارێ جه نۆ
ڕهنگین کهردهوه سارا و کهش و کۆ
دهدری بێدهرمان دیسان دیویا
ئهساس شادٚیم یهکسهر شیویا
من که ڕۆی ئهزەڵ ههر نامورادٚ بیم
دایم ڕهنجه ڕۆ وێنهی فهرادٚ بیم
تهنیا چهند ڕوژێ شادٚی دیم وه چهم
ئهویچ جای وێش دا به پهژاره و به خهم
پهی چێش چارەی من مشیۆ سیاو بۆ؟
جهرگی لەتلەتم دایم کهواو بۆ
نه ڕوژم مهعلووم نه شهو دیار بۆ
دڵهم پەڕ جه خهم چهم پەڕ غوبار بۆ
یاڕهب بهنووری موستهفا قهسهم
به مهقامی بهرز ئهولیا قهسهم
ڕهحمێ بکهر پێم بینای بان سهر
بهنا به خاتر سالاری مهحشهر
عهتا کهر پهنهم مهرگێ به ئاسان
عاشق به مهرگم بێزار جه ژیان
کێ وههارش ههن دوور جه دڵدارش
دوور جه دڵسۆزێ دیدٚه خومارش
تا کهی چهمهڕای ئامای یاران بوو؟
چوون زهمینی وشک تهژنهی واران بوو
تا کهی ئهسرینی دیدٚهم جاری بۆ؟
تا کهی دهردی دڵ نادیاری بۆ؟
تا کهی چوون پاییز گهڵا ڕێزان بۆ؟
چوار فهسڵی پاییز پهرێم خهزان بۆ؟
تا کهی ڕوژانم چوون شهوی تار بۆ؟
زندگی جهلام چوون ژهحری مار بۆ
تا کهی جاری بۆ هوونی دڵ نه چهم؟
تا کهی بکێشوو باری دهرد و خهم؟
تا کهی زامی دڵ ههردهم کاری بۆ؟
هووناوی دهروون نه چهم جاری بۆ
تا کهی باری خەم بکێشوو به کۆڵ
مهجنوونوار گێڵوو سارا و هەرد و چوڵ
کهسداری بێ کهس تهنیا و تاکی وێم
ناموراد ناشاد جگەر چاکی وێم.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
آقای "یوسف محمدی" شاعر کرمانشاهی، زادهی نوروز ۱۳۶۱ خورشیدی، در کرمانشاه است.
بانو "فروغ بختیاریان"، شاعر کرمانشاهی، زادهی ۲۸ دی ماه ۱۳۶۷ خورشیدی، در شهر کرمانشاه، است.
زندهیاد "احمد حیدربیگی" شاعر و نویسندهی کرمانشاهی، زادهی ۲۹ اسفند ۱۳۱۸ خورشیدی، در اسلامآباد غرب بود.
زندهیاد "احمد حیدربیگی" شاعر و نویسندهی کرمانشاهی، زادهی ۲۹ اسفند ۱۳۱۸ خورشیدی، در اسلامآباد غرب بود.
استاد شادروان، "علی لیمویی" متخلص به "ثابت کرمانشاهی" در سال ۱۳۱۶ خورشیدی در کرمانشاه زاده شد. او بعد از اتمام تحصیلات متوسطه در اداره ثبت اسناد و املاک استخدام و در سال ۱۳۷۴ بازنشسته شد.
استاد "اصغر عظیمیمهر"، شاعر کرمانشاهی، زادهی ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۵۸
.خورشیدی، در کرمانشاه است.
استاد "اصغر عظیمیمهر"، شاعر کرمانشاهی، زادهی ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۵۸
.خورشیدی، در کرمانشاه است.
استاد "اقبال بنیعامریان" متخلص به "شاهد سنقری"، شاعر و فرهنگی بازنشستهی کرمانشاهی، زادهی پنج بهمن ماه ۱۳۳۶ خورشیدی، در شهرستان سنقر است.
استاد "عبدالله سلیمانی"، شاعر، منتقد، محقق و مدرس دانشگاه، زادهی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در کرمانشاه است.
استاد "جعفر درویشیان"، متخلص به "غروب"، شاعر کرمانشاهی، زادهی سال ۱۳۳۴ خورشیدی، در کرمانشاه و اکنون ساکن کنگاور است.
▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی
(۱)
درخت؛
از ترس ذغال شدن؛
کتاب شد!.
(۲)
باران،،،
به نرمی میبارد
بر چتر مولتیمیلیاردر
***
اما،،،
سیلی ویرانگرست
برای مرد کارتن خواب!
(۳)
تنهایی،،،
سربازیست کلافه
که اسمش را
روی دیوارهی برجک،
رج میزند!
(۴)
پا تووی کفش هر کس کردم
باز لنگ میزد...
***
زندگی،،،
هیچگاه همگامم نبود!
(۵)
آفتاب،،،
هدایتگر ما بود اما،
تن به شبپرههائی دادیم که،
دورِ سرمان میچرخیدند!
(۶)
زندهایم اما،،،
بیشک با پُتک جهالتِ طالبان
روزی،
مثلِ تندیسِ بودا
نابود میشویم.
(۷)
دکمههای زندگی را باز میکنم؛
و در میآورم این پیراهن گشاد را.
***
آه،،،
--زندگی به ما نمیآید!
(۸)
فرا میرسد روزی که
در سطرهای یک کتاب
زندگی کنیم...
***
کاش آیندگان
با تبسم یاد ما کنند!
(۹)
فردا،،،
اعلامیهی نصب بر دیوار
مرگِ ما را فریاد میزند.
***
غافل که امروز
ما مردههای
لاشه بر دوشیم!
(۱۰)
پالتوی پدرم را،،،
سخت در آغوش میفشارم...
***
تو؛... همیشه در منی پدر!
(۱۱)
به گمانم اندوه،
پرندهایست،
[غمگین]
در غم جفتاش.
(۱۲)
باغ،،،
در سکوتی غمناک فرورفتهست
***
-- کو زمزمههای باران!؟
(۱۳)
قطاری بر ریل
انتظاری بیهوده را
به دوش میکشد...
***
وقتی،
در ایستگاهی متروک افتادهست!
(۱۴)
مادربزرگ باغچهای داشت؛
که هر روز،
آرزوهای پیر و جوانش را،
-درونش دفن میکرد!
(۱۵)
غرش موشکهایش
گوش جهانی را کر کرد؛
حاکمی که،،،
سکوت کودک گرسنه را
--هرگز نشنید!
#زانا_کوردستانی
#هاشور
استاد "شهرام اقبالزاده" نویسنده، مترجم و منتقد ادبیات کودکان و نوجوانان، زاده ۱ تیر ۱۳۳۳ خورشیدی در کرمانشاه است.
بانو "سهیلا کاکایی"، شاعر کرمانشاهی، زادهی سال ۱۳۴۹ خورشیدی، در کرمانشاه است.
کتاب "کودتا" مجموعه اشعار اوست که توسط نشر آثار برتر چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
خستهام از جهانم و چندیست
توی شبهام حس خوبی نیست
در سرم هی تتق تتق تق تق
جنگلی هست دارکوبی نیست
جنگلی کاغذی که قرنی در
خوابهایم دوباره میسوزد
وسط شعلهها زبانم لال
آسمان شب ستاره میسوزد
باز در من زنی پریشانست
میزند چنگ و رخت میشوید
میرود باز روی اعصابم
از کلاغ و درخت میگوید
از کلاغی که حرف آتش را
برده تا نا کجای آبادی
و تمام خسارت آن را
میگذارد به پای آزادی
از نبود درخت و بندی که
دردها را به آن بیاویزد
بعد از آن سالهای بیخوابی
کسی از خواب ناز برخیزد
توی این شعرها قدم بزند
گرچه این فصل وقت خوبی نیست
برسد باز هم به جایی که
عشق را هیچ چارچوبی نیست
شاعری عاشق خدای خودش
اسم او ورد هر زبان بشود
بوسهای عاشقانه هدیه کند
و شبی بازهم جوان بشود
میچکاند زنی در آیینه
خون بیرنگ آرزویم را
خستهام از جهانم و بغضی
میجود باز هم گلویم را.
(۲)
گاهی از عالم سخت بیزارم
از شاعران از مردم عادی
از این من جاماندهی در من
از بانیانِ جهل بنیادی
حرفم حدیث غصه و درد است...
روز از لنین سرمشق میگیریم
با آلکویین و گوته هم کیشیم
شبها شبیه شمس تبریزی
صوفیمآب و رند و درویشیم
درویش مولانای شبگرد است...
فیثاغورث، گالیله، افلاطون
از نامههامان، فکس میگیرند
سقراط و نیچه بعد از این بیشک
با ژستهامان، عکس میگیرند
پاییز هم نارنجی و زرد است...
مجنونترین عشاق دنیا هم
در ذهنمان بیجنگ میبازند
کم کم مبارز میشویم اما
در خوابهامان رنگ میبازند
این خوابها مشمول پیگرد است...
هی اعتراض و اعتراض از قصد
نارو به همدستان همبندی
با اعتصابی سخت میمیریم
مانند بابیسانز ایرلندی*
این مرگها پالایش مرد است...
ما آدم شبهای تاریکیم
حتی بهنوعی عاشق کوری
دیگر هدایت هم نمیخوانیم
در برجهای ساکت و صوری
دنیا به شکل تازهای سرد است...
دریادلان عاشق و سرکش
تکبعدیان مغزْ آمیبی
کشتینشینان برآشفته
با عشقبازیهای ترکیبی
تأثیر بنگ و باده و گرد است...
آغوشمان قلابی و خشدار
خمیازههایی مضحک و کشدار
لبهایمان لبریز از بوسه
بر پیکر پوسیدهی سیگار
شاعر همیشه کوهی از درد است...
* انتخاب قافیه آگاهانه بوده است.
(۳)
روحم شبیه ساعتی از کار میافتد
نبضم از این تکرار طوطیوار میافتد
در انجماد تلخ لبهایم هزاران حرف
دق میکند یخ میزند از کار میافتد
در دفترم ردی به جا میماند از تسلیم
از دستهای شاعری خودکار میافتد
آمادهی اکران بعدی میشود دنیا
و پردههای مرگ بیانکار میافتد
من میروم از خود شبیه آن غروبی که
کم کم به پای سایهی دیوار میافتد
اما به جا میماند از شعرم هزاران زن
و اتفاق عاشقی بسیاار میافتد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
@soheila_kakaei.poet
www.vaznedonya.ir
www.30book.com
www.tarna.ir