ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آقای "مجتبی خرسندی" شاعر لرستانی، زادهی ۲۱ مهر ۱۳۷۲ در بروجرد است. او دارای مدرک کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه قم و بیشتر فعالیت خرسندی در حوزه شعر آیینی است و علاوه بر شعر کلاسیک، در عرصه نوحهسرایی نیز فعالیت میکند.
▪دو شعر کوتاه از لیلا طیبی (رها)
(۱)
تمام دردهایم را،
--به [دریا] سپردم!
گمان بردم؛
گوشی شنوا دارد وُ
محرم اسرار است.
غافل که
معشوقهای دارد؛
به نام [ساحل]...
(۲)
گمم،
—گوشه کناری!
لای ورقهای کتاب و دفترهای تو!
بین پیراهنهای چروکات!
میان افکار مشوشات...
***
کاش به خود بیایی وُ
--پیدایم کنی!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور_در_هاشور
▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی
(۱)
درخت؛
از ترس ذغال شدن؛
کتاب شد!.
(۲)
باران،،،
به نرمی میبارد
بر چتر مولتیمیلیاردر
***
اما،،،
سیلی ویرانگرست
برای مرد کارتن خواب!
(۳)
تنهایی،،،
سربازیست کلافه
که اسمش را
روی دیوارهی برجک،
رج میزند!
(۴)
پا تووی کفش هر کس کردم
باز لنگ میزد...
***
زندگی،،،
هیچگاه همگامم نبود!
(۵)
آفتاب،،،
هدایتگر ما بود اما،
تن به شبپرههائی دادیم که،
دورِ سرمان میچرخیدند!
(۶)
زندهایم اما،،،
بیشک با پُتک جهالتِ طالبان
روزی،
مثلِ تندیسِ بودا
نابود میشویم.
(۷)
دکمههای زندگی را باز میکنم؛
و در میآورم این پیراهن گشاد را.
***
آه،،،
--زندگی به ما نمیآید!
(۸)
فرا میرسد روزی که
در سطرهای یک کتاب
زندگی کنیم...
***
کاش آیندگان
با تبسم یاد ما کنند!
(۹)
فردا،،،
اعلامیهی نصب بر دیوار
مرگِ ما را فریاد میزند.
***
غافل که امروز
ما مردههای
لاشه بر دوشیم!
(۱۰)
پالتوی پدرم را،،،
سخت در آغوش میفشارم...
***
تو؛... همیشه در منی پدر!
(۱۱)
به گمانم اندوه،
پرندهایست،
[غمگین]
در غم جفتاش.
(۱۲)
باغ،،،
در سکوتی غمناک فرورفتهست
***
-- کو زمزمههای باران!؟
(۱۳)
قطاری بر ریل
انتظاری بیهوده را
به دوش میکشد...
***
وقتی،
در ایستگاهی متروک افتادهست!
(۱۴)
مادربزرگ باغچهای داشت؛
که هر روز،
آرزوهای پیر و جوانش را،
-درونش دفن میکرد!
(۱۵)
غرش موشکهایش
گوش جهانی را کر کرد؛
حاکمی که،،،
سکوت کودک گرسنه را
--هرگز نشنید!
#زانا_کوردستانی
#هاشور