انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

نسرین حسامیان

خانم "نسرین حسامیان"، شاعر معاصر لرستانی، در شهر بروجرد دیده به جهان گشود. 


ایشان از زنان هنرمند و فعال فرهنگی بروجرد می‌باشد؛ که بیش‌ از پانزده سال است که عضو فعال انجمن ادبی استاد مهرداد اوستا و انجمن‌های ادبی شهر بروجرد است.


ایشان تاکنون مقالات متعددی در حوزه ادبیات و همچنین امور تربیتی و روانشناسی در نشریات محلی به چاپ رسانیده است.


 

▪︎کتاب‌شناسی:

- جاده در بن‌بست - چاپ اول ۱۳۹۷ انتشارات سفیر اردهال.

- آن سوی پایان - چاپ اول ۱۳۹۷ انتشارات سفیر اردهال.



▪︎نمونه شعر:

(۱)

ای کاش

چراغی برایم می‌گذاشتی 

تا نترسم 

از رد پایی که نقش بر آب شد 

این بیراهه‌ها مرا به راه نمی‌آورد.



(۲)

خیلی وقت است 

تمام درها باز است 

نه تو می‌آیی 

و نه خیالت می‌رود.



(۳)

وقتی شاعر شوی

دردهایت شعر می‌شود

و بر تن سفید کاغذ 

می‌ریزد

کاش می‌دانستی 

شعرهایم 

در ازدحام درد

چقدر تیر می‌کشند.



(۴)

قطار وقتی سوت زد

ما از ریل خارج شده بودیم 

و جایمان

در چارچوب جدول

از سر بود.



(۵)

چه بگویم 

حسرت

کوله‌باری است از ابر 

که می‌بارد

می‌بارد

و شانه‌هایم را سنگین می‌کند 

با خود می‌گویم 

سنگین‌تر می‌شوم.

 



گردآوری و نگارش:

#لیلا_طیبی (رها) 




منابع 

- کتاب مشاهیر و مفاخر بروجرد، احمد معطری 

www.mashahireborujerd74.blogfa.com

www.alihosein-azizi.blogfa.com


ملا منوچهر کولیوند

ملا منوچهر خان کولیوند

  ادامه مطلب ...

بهاره سالارآبادی

بانو "بهاره سالارآبادی" شاعر و نویسنده‌ی کرمانشاهی زاده‌ی بهمن ماه سال ۱۳۶۳ خورشیدی در کرمانشاه است.


وی در مقطع کارشناسی، فلسفه خوانده است. غزل می‌سراید و اکنون دبیر انجمن ادبی تخصصی شعر و موسیقی بهار کرمانشاه است که یکشنبه‌های هر هفته در تالار غدیر برگزار می‌شود.


او در جشنواره‌های مختلف و کنگره‌های ملی و استانی شعر و شاعری خوش درخشیده است.

کسب مقام سوم مقاله‌نویسی، سال ۱۳۸۴ استان کرمانشاه - شاعر برگزیده جشنواره استانی پیامبر اکرم(ص) اسفند سال ۱۳۸۵ کرمانشاه - کسب مقام دوم شعر کلاسیک، اولین کنگره ملی شعر زاگرس آذر سال ۱۳۸۶ استان کهگیلویه و بویر احمد - کسب مقام دوم شعر کلاسیک، سومین کنگره ملی شعر زاگرس اسفند سال ۱۳۸۹ استان کهگیلویه و بویر احمد - شاعر برگزیده اولین کنگره منطقه‌ای شعر علمدار کربلا، آذر سال ۱۳۹۳ استان ایلام از جمله عناوین کسب شده‌ی اوست.



▪کتاب‌شناسی:

- خوب نیست (مجموعه‌ای مستقل از شعرهایی که بین سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۳ سروده شده و توسط نشر «فصل پنجم» بهار سال ۱۳۹۴ همزمان با نمایشگاه کتاب تهران به چاپ رسید) 

- ایل‌واژه‌ها (گزیده‌ای از شعرهای کلاسیک و ترانه شاعران جوان کرمانشاه است، که بخش ترانه‌‌ی آن را "الهام ریزوندی" گردآوری کرده است.) 

و...




▪نمونه‌ی شعر:

(۱)

دزدیده‌ام هر شب خودم را از صدایت            

تا پر نگیرم چون کبوتر در هوایت 

پروازت از من شوق بودن را گرفته          

دیگر به چشمم تا ابد خالی‌ست جایت 

مانند چین بعد از عبور قوم چنگیز                   

جا مانده بر ویرانه‌هایم رد پایت 

ای کاش مثل فیلم‌های عاشقانه                 

می‌شد که من مال تو باشم در نهایت 

دامن مکش از دست آن ماهی که امشب     

جان می‌سپارد در حریم دست‌هایت

بیهوده می‌کوشم تو را از خود بگیرم                   

هر شب که می‌دزدم خودم را از صدایت.



(۲)

مرد افغان نشست در کلبه                       

باد خواب درخت را آشفت 

دره در خود سکوت را بلعید           

مرد با سایه‌اش سخن می‌گفت: 

وقت عید است و جشن دهقان‌ها           

باید از مرز خود عبور کنیم 

به تماشای لاله‌ها برویم                      

دشت‌ را گل به گل مرور کنیم 

شب برای رها شدن خوب است        

جان‌پناه من است و راه نجات 

سایه! دیگر بس است بی وطنی           

شب که شد می‌رویم سمت هرات

این‌وَرِ مرز، بی هویت بود                  

سایه بود و شناسنامه نداشت 

پدر افغان و مادر ایرانی                   

اعتباری به چشم عامه نداشت 

حق او را به رسمیّت نشناخت ـ            

ـ کس ـ که او نیز احترام کند 

با فرارش به این روش می‌خواست         

طبق قانونِ خود قیام کند 

با دوتار هراتی‌اش می‌خواند:                    

«در شکوه تنت که حل بشوم 

رود باشم! به دامنت بخزم                       

دشت باشی! تو را بغل بشوم» 

شب که شد ضمن ائتلافی شوم                  

آسمان چادر سیاه به سر 

چشم غرّه به ماه می‌رفت و ـ                      

ماه رو می‌گرفت از تندر 

مرد افغان پرنده شد آن شب                   

در دلش اشتیاق کوری بود 

نام او را چه می‌گذاشت جهان:               

گل؟ پرنده؟ درخت؟ دریا؟ رود؟ 

آن‌ور مرزها نوای رباب                          

قصه‌ای عاشقانه در خود داشت 

باد هوهوکنان رسید از راه                         

پرده از روی سایه‌‌ها برداشت 

آشیان پرنده ویران شد                           

احتمال تبر به شاخه رسید 

سیم‌های دوتار پاره شدند                      

خنده روی لب جهان ماسید 

جشن دهقان به خانه‌اش نرسید                      

آن‌ور مرزها بهار نشد 

از نفس ناله‌ی رباب افتاد                        

لاله در دشت‌ها، قطار نشد 

مرد افغان مچاله شد در خود                     

رد خون خانه را نشان می‌داد 

مرز تنهایی خودش را خورد                         

سایه‌ای روی سایه‌ای افتاد.



(۳)

خسته از هوای زندگی‌ام                  

می‌روم با خودم قدم بزنم 

می‌روم از خودم رها بشوم              

می‌روم با خودم بهم بزنم.




گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی 



 منابع 

@bahare.salarabadi

www.bagheri6298.blogfa.com

www.dellneshin.blogsky.com

www.hamshahrionline.ir



علم بهتر است یا ثروت؟

علم بهتر است یا ثروت؟


 

 

"احمد" تخته سیاه را پاک کرد و با فوت‌کنان، گرد‌های گچی روی دستش را پاک کرد و همان جا ایستاد و گفت: آقا اجازه! بشینم؟!

آقا معلم به "احمد" اجازه‌ی نشستن داد و حین اینکه "احمد" در حال رفتن به طرف نیمکت‌اش بود، از جا بلند شد و جلوی تخت سیاه رفت.

کلاس از سه ردیف پنج نیمکت شکل گرفته بود و روی هر نیکمت، سه دانش‌آموز قد و نیم قد نشسته بودند. اغلب قد بلند‌ها را آخر کلاس جای می‌دادند تا که جلوی چشم کوتاه قدها را نگیرند.

- علم بهتر است یا ثروت؟

با صدای آقا معلم که محکم و رسا این سوال را پرسید، توجه دانش‌آموزها به طرف او جلب شد.

آقا معلم، تکه گچ صورتی رنگی را از داخل جا گچی پای تخته سیاه برداشت و با خط زیبای شکسته، پرسش‌اش را نوشت.

                  (علم بهتر است یا ثروت؟) 

آقا معلم، جوان قد کوتاه، تپلی بود، با صورتی مهربان و خندان، اسمش آقای "طیبی" بود. او را نه تنها تمامی دانش‌آموزان کلاس، بلکه تمام دانش‌آموزان دبستان نیز، او را دوست داشتند.


- بچه‌ها امروز بجای اینکه انشاء بنویسید و هفته‌ی دیگه بیارید، همین‌جا درباره‌ی موضوع انشاء صحبت می‌کنید.

میان دانش‌آموزان همهمه‌ای برپا شد.

- ساکت! هر کی را صدا زدم، در سه دقیقه به این سوال جواب می‌دهد.

- آقا یعنی این هفته انشاء نداریم دیگر؟!

- آقا اجازه! یعنی لازم نیست چیزی بنویسیم؟!

- آقا اجازه ما نمی‌توانیم!

- آقا اجازه...

- بچه‌ها ساکت! ساکت لطفن!

بعد آقا معلم، میان ردیف نیمکت‌ها رفت و ادامه داد: قرار نیست که تا آخر عمر از روی دفتر و کتاب مطلبی را بخوانید!... شما باید قدرت ارائه‌ی مطالب و حرف‌هایتان را هم داشته باشید. به این توانایی می‌گویند، فن بیان!

- آقا ما که فن بیانمان عالی‌ست!

و با این حرف "پدرام"، صدای خنده‌ی بچه‌ها کلاس را منفجر کرد.

آقا معلم به طرف نیمکت "پدرام" رفت. با دو دست شانه‌هایش را مقداری فشار داد و گفت: حالا که شما فن بیانتان عالیه، بی‌زحمت تشریف ببرید جلوی تخته و به‌عنوان اولین نفر، سه دقیقه درباره‌ی موضوع انشاء حرف بزنید!

"پدرام" به هن و من کردن افتاد، اما چاره‌ای نداشت و جلو رفت. سه دقیقه حرف زد و بعد ساکت شد.

- تمام؟!

- اجازه آقا! بله.

کلاس دانش، دانش‌آموز پایه‌ی پنجم بودند و بزرگ‌ترهای مدرسه به شمار می‌رفتند. مدرسه شش کلاس داشت، دو کلاس برای سال اولی‌ها و چهار کلاس دیگر برای دومی‌ها و سومی‌ها و چهارمی‌ها و پنجمی‌ها. داش‌آموزهای پایه پنجم، اغلب در حال و هوای خود، به این فکر می‌کردند که با قبولی در امتحانات نهایی سال دیگر را باید در مقطع راهنمایی و مدرسه‌ای دیگر درس خواهند خواند.

- خیلی هم عالی، بچه‌ها پدرام را با تشویق جانانه، در نشستن سرجایش همراهی کنید.

و بعد به "پدرام" اجازه داد، که بنشیند.

- آقا اجازه! این کار یک نوع کنفرانس و سخن‌رانی هم نیست؟!

آقا معلم به طرف "مازیار" که این سوال را پرسیده بود، رفت و گفت: بله که هست. و شما لطفن نفر بعدی باشید که جلوی تخته می‌روید و کنفرانس می‌دهد!

"مازیار" بلند شد و رفت. قبل از اینکه شروع به حرف زدن کند، آقا معلم گفت: راستی بچه‌ها! اگر کسی می‌خواهد بیشتر از سه دقیقه، درباره‌ی موضوع سخن‌رانی بکند، اجازه دارد و از من هم نمره‌ی بیشتری خواهد گرفت!

بعد به "مازیار" اجازه داد که شروع کند. "مازیار" هم، مانند "پدرام" از بهتر بودن علم سخن گفت. چند نفر دیگر هم که پای تخته رفتند، از خوبی‌های علم گفتند و ثروت را نکوهش کردند.

کنفرانس سه دقیقه‌ای "رسول" که تمام شد، آقا معلم "اکبر" را صدا زد. "اکبر" تا آن لحظه نه حرفی زده بود و نه اظهار نظری کرده بود.

"اکبر" از جا بلند شد و پای تخته رفت. 

- آقا اجازه! به نظر ما ثروت از علم بهتر است!

آقا معلم، نگاهی به "اکبر" انداخت و گفت: این نظر هم می‌تواند قابل دفاع باشد! شما از الان سه دقیقه می‌توانید از انتخاب خود دفاع کنید. بفرمایید که چرا ثروت بهتر است؟!

"اکبر" که چشم‌هایش را به کنجی از کلاس دوخته بود، شروع کرد: پدرم نویسنده‌ست، او حدود چهل جلد کتاب نوشته و چاپ کرده است، اما هنوز به قول معروف یکش گروی دوش است! ماه به ماه برای تهیه مخارج زندگی از قبیل اجاره خانه، دوا و درمان مادرم و تهیه‌ی جهیزیه‌ی خواهر بزرگم، به قول خودش سگ‌دو می‌زند، تا دو ریال پس‌انداز بکند، از ته کوچه تا سر خیابان ما بجز "مش غلامحسین" و آقای "اسدی" بقال محل، کسی دیگر به پدرم اعتنایی نمی‌کند، سالی دوازده ماه، کسی در خانه‌ی ما را نمی‌زند و قوم و فامیل سراغی از ما نمی‌گیرند، اما عموی من بنک‌داره، دو سه دهنه بنگاه خوار و بار فروشی دارد، به قول ننه، زن و بچه‌اش چپ و راست بریز و بپاش می‌کنند و کسی نیست غر بزند که بچه لامپ اتاق را خاموش کن، بچه نرو فوتبال، که پیرهن‌شلوارت پاره می‌شود و دیگر جای رفو ندارد... تازه هر هفته پنجشنبه و جمعه‌ها عمو، دست زن و بچه‌اش را می‌گیرد و می‌روند شمال، ولی ما پارسال که بابا قول داد، برویم زیارت شاه‌عبدالعظیم، یک سال گذشته و هنوز نرفتیم.

آقا معلم آهی از ته دل کشید و اکبر را از ادامه‌ی گفتن منع کرد. او را فرستاد که بنشیند. خودش هم تخته پاک را گرفت و کلماتی از جمله‌اش را پاک کرد.

                    (    بهتر است    ثروت)      


#زانا_کوردستانی 

#روایت‌_موضوعی


اشعار هاشور ۵۵ زانا کوردستانی

▪اشعار هاشور ۵۵ زانا کوردستانی



(۱)

تنها تویی که

از دهانم بیرون می‌آیی،

دهانم را هم

            که ببندند. 


 

(۲)

-ابرکوه،

    -الشتر،

      - بیستون...

آه!

هر جا گذرم می‌اُفتد،

             می‌بینمت!

                               ***

تو؛

 --همه جا با منی!

 

 

(۳)

من،،،

پرنده‌ام،

گلبوته‌ام...

اگرچه؛

شبیه تنهایی

        --بی‌حجم‌!


 

#زانا_کوردستانی

سید نوشاد ابوالوفایی

زنده‌نام "سید نوشاد ابوالوفایی" شاعر چیره‌دست و شهیر لکستان در زمان نادر شاه افشار می‌زیسته است. وی از سادات طایفه‌ی ابوالوفا در بخش طرهان می‌باشد، که هم به فارسی و هم به لکی شعر می‌سروده است. 

  ادامه مطلب ...

نگاهی به کتاب پادشاه فراری

نگاهی به کتاب پادشاه فراری 


کتاب "پادشاه فراری" (از پادشاهی فرار کن... تا سلطنت را حفظ کنی) از سری سه‌گانه‌ی صعود (۲) نوشته‌ی خانم "جنیفر ای.نیلسن" با برگردان بانو "رقیه بهشتی" است.

  ادامه مطلب ...

اشعار هاشور ۵۷ لیلا طیبی

▪اشعار هاشور ۵۷ لیلا طیبی (رها) 



(۱)

آغوشت را،،،

به آغوشم گره بزن؛

محکم تر از همیشه!

                              ♡

بگذار ناگسستنی باشیم!

 


(۲)

وقتی ستاره‌های دور

     کم رنگ سوسو می‌زنند؛

چراغ‌های نئون

به طعنه نگاهشان می‌کنند!



(۳)

رو سیاهی،،،

به عمو فیروز می‌ماند؛

در نوروزِ زیرِ فقر!



 

#لیلا_طیبی (رها)

امیر شعبانی

استاد "امیر شعبانی" شاعر لک‌زبان لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۴۹ خورشیدی، در روستای کناروند از توابع ورکوه شهرستان بروجرد، از طایفه شعبان ایل بیرانوند است که اکنون بیش از سی سال ساکن تهران می‌باشد.

  ادامه مطلب ...

موسی بیدج

استاد "موسی بیدج" شاعر و مترجم کرمانشاهی، زاده‌ی ۷ مهر ماه ۱۳۳۵ خورشیدی، در گیلانغرب است.

  ادامه مطلب ...

حسین مسرت نویسنده ی یزدی

استاد "حسین مسرت" فرزند "عباس"، نویسنده، شاعر، کتابدار راهنما و فهرست‌نگار کتاب‌های چاپ سنگی و خطی کتابخانه وزیری یزد بود.
  
ادامه مطلب ...

همت علی اکرادی شاعر کرمانشاهی

استاد "همت‌علی اکرادی" متخلص به "هـ.الف.پندار" شاعر کرمانشاهی، در شهریور ۱۳۴۲ (در شناسنامه ۱۰ فروردین‌ ماه ۱۳۴۴ ثبت شده) خورشیدی، در محله‌ی ده بالای هرسین دیده به جهان گشود.

  ادامه مطلب ...

رفعت عبدالله

دکتر "رفعت عبدالله سلیمان حسین" شاعر و نویسنده‌ی مصری در ۲۷ اکتبر ۱۹۵۴ میلادی در قاهره دیده به جهان گشود.

  ادامه مطلب ...

نگاهی به کتاب شاهزاده قلابی

نگاهی به کتاب شاهزاده‌ی قلابی 

  ادامه مطلب ...

نگاهی به کتاب نیکلاس نیکلبی

نگاهی به کتاب نیکلاس نیکلبی 


  ادامه مطلب ...

حسن ذوالفقاری

زنده‌یاد دکتر "حسن ذوالفقاری"، نویسنده، استاد زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر ادبیات و فرهنگ عامه، زاده‌ی ۲۰ تیر ماه ۱۳۴۵ خورشیدی در دامغان استان سمنان بود.

  ادامه مطلب ...

فرشید فلاحی

آقای "فرشید فلاحی" زاده‌ی شاعر ایرانی، اردیبهشت ماه ۱۳۵۰ خورشیدی طالقان در استان البرز است.

  ادامه مطلب ...

سمیه صفرزاده (مستوره کوردستانی)

بانو "سمیه صفرزاده" متخلص به "مستوره کوردستانی"، شاعر، نویسنده ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۱ در تهران است.

  ادامه مطلب ...

آفرین پنهانی

استاد بانو "آفرین پنهانی" شاعر لرستانی، در نخستین روز خرداد ۱۳۴۹ خورشیدی، در شهر معمولان به دنیا آمد.

   ادامه مطلب ...

عباس شبرو

استاد "عباس شبرو" نویسنده‌، شاعر، روزنامه نگار و فیلم‌ساز و هنرپیشه‌ی لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۳ خورشیدی، در بروجرد می‌باشد.

  ادامه مطلب ...

ابراهیم عالی پور

زنده‌نام "ابراهیم عالی‌پور" شاعر و نویسنده نوپرداز خوزستانی در سال ۱۳۶۸ خورشیدی در اهواز زاده شد.

  ادامه مطلب ...

سه شعر از لیلا طیبی

▪سه شعر کوتاه از لیلا طیبی 


  ادامه مطلب ...

خلیل رویینا

زندە‌یاد "خلیل رویینا" فرزند حاج جعفر، شاعر  لارستانی زاده‌ی سال ١٣٣٧ خورشیدی، در شهر لار استان فارس است.


ادامه مطلب ...