علی اکبر خوشدل تهرانی
علی اکبر خوشدل تهرانی فرزند رحیم صلحخواه کرمانشاهی، از روحانیان و شاعران مشهور تهران در صده اخیر است. دیوان کلیات اشعار وی بارها چاپ شدهاست. خوشدل در زندگینامه خودنوشت خود مینویسد:
«تولدم در هشتم شوال المکرم ۱۳۳۲قمری، برابر نهم تیر ماه ۱۲۹۳ خورشیدی است که در هفتاد و یکمین سال عمر میباشم. پدرم مرحوم حاج رحیم، فرزند مهدیبیک کرمانشاهی از ایل محترم و میهندوست و مبارز سنجابی که سالیانی با بیگانگان در جنگ بودند، میباشد و مادرم از خاندان شریف کاشان که نسبت به این دو شهر عشق میورزم، چنانکه گفتهام:
گر چه تهران مسقط الرأس رهی است
مادرم کاشی، پدر کرمانشهی است
خوشدل پس از تحصیلات علوم قدیمی نزد افرادی چون شیخ علی رشتی، تحصیلات کلاسیک را طی کرد و در مدرسه ایرانشهر (ثروت) مدتی تحصیل نمود. وی بعدها به سیاحت در عراق، مصر، ترکیه، حجاز، افغانستان، پاکستان و هندوستان پرداخت. وی از آن پس در تهران ماندگار شد و به شعر و شاعری پرداخت. علی اکبر خوشدل، در غزل و قصیده و قطعه و مثنوی، شعر میسرود و بیشتر به عنوان یک شاعر مذهبی، آیینی و مدیحه سرا شناخته شدهاست.
خود مدعی است که: "هیچ دیوانی در این قرن بهقدر دیوان حقیر ترویج از حقایق احکام نورانی اسلام ننموده؛ تنها کافی است که بگویم به عدد سال عمرم برای چهارده معصوم هر یک ۷۱ قصیده سروده و از علمای واقعی و عرفای حقیقی کمال تجلیل و احترام را نمودهام."
معروفترین شعر خوشدل رثای حسین بن علی(ع) است با مطلع:
بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است
گلشن خوشدل، عمده الاسرار و دیوان شعر از آثار اوست.
خوشدل عاقبت در دوم مهرماه ۱۳۶۵ در ۷۲ سالگی درگذشت و در آستانه شیخ صدوق در ری مدفون شد.
- نمونه اشعار:
(۱)
بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است.
(۲)
داری جفا به پاکدلان، ای جهان! هنوز
کز جور توست تا به فلک، الامان هنوز
ای چرخ، از تو ناله کند انس و جان هنوز
نادم نه ای ز دور خود، ای آسمان! هنوز
دشمن به گریه آمد و تو سر گران هنوز
باشد گواه این سخنم در جهان، حسین
سلطان دین و رهبر آزادگان، حسین
لب تشنه مرد، بر لب آب روان، حسین
شرمت نشد فرات، که لب تشنه جان، حسین
بسپرد در کنار تو و تو روان هنوز
بر داستان کرب و بلا چون که بنگرم
یاد از کلام زینب مظلوم آورم
در قتلگاه گفت به خود من چه خواهرم؟!
غلطان به خون برادر با جان برابرم
دردا که زندهام من نامهربان هنوز
سوزم شها! ز ناله جانسوز خواهرت
بر نی چو دید آن سر خونین انورت
گفت: از فراز نامه، به راس منورت
ای شاه تشنه لب! که برید از قفا سرت
کاید صدای العطشت، بر سنان هنوز
نازم به صبر خواهرت، ای خسرو جلیل
آن رهبر زنان ز کف داد، بس قتیل
بر کودکان، معین و پرستار بر علیل
آواز و صوت و جرس، بانگ الرحیل
شرح جفای شر و سنان در میان هنوز
خوشدل، فزون از این نبود در جهان غمی
از بهره بانویی که بسوزاند عالمی
گفت این سخن چو دور شد از قتلگه،
کمیای ساربان! عنان شتر، بازکش دمی
در خواب رفته اصغر شیرین زبان هنوز.
(۳)
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
عوض آب زر، از خون سر این جمله نوشت
ای خوش آن کاو نکند بستر راحت، تلفش
امتحان کرد ز اصحاب، در آخر شبِ عمر
تا به جز مردم آزاده نماند، به صفش
درس غیرت ز وی آموز که تا در دم مرگ
دیده سوی حرم و حفظ زنان، بُد هدفش
برفشاندی به سوی چرخ که این هدیهٔ ماست
گشت از خون سر آن لحظه که لبریز کفش
سوخت کاخ ستمِ پور معاویه به شام
آتشین خطبهٔ زینب که ز دل بود تفش...
«خوشدل» این منزلتی نیست که هرکس باید
که جهان ناقد و ماییم چو دُرّ و خزفش
✍ جمعآوری:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- کانال تلگرامی شعر و ادب پارسی.
- ادبیات معاصر ایران، ابراهیم دلیری مالوانی، ج۲، ص۱۴۱تا۱۴۴، ندای اسلام، قم، ۱۳۷۹
- خاطرات شیخ حسین لنکرانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۴۹۱.
- صلحخواه، علیاکبر، مقدمه دیوان خوشدل تهرانی، سلسله نشریات ما، چاپ دوم، ۱۳۷۰.
- دانشنامه آزاد ویکیپدیا فارسی.
- سایت امام هشت.
- مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۵ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
-- شک نداشته باش!
همهی سربازان جوخهی آتش،
دل دارند امّا،،،
♥
گلوله ی دشمن-
به سینهای میرسد که؛
کَسی را
منتظر ست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عجیب!!!
-- سرد است،،،
لحظه به لحظه عمرم،
بدونِ گرمای دستان تو!
♥
به دیدارم بیا
گرم شود
-- زمستانِ سرد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلتنگتام،
و تو را میخواهم!
♣
کنار من که نیستی،،،
بگو؛
بودنت را،
-- کجا جا گذاشتهای...!!!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_گنجشک_های_شهر_هم_عاشقانه_نگاهت_میکنند!
#هاشور_در_هاشور
♥ مبعوث:
من،،،
از معجزه سرشارم
ابراهیمی در گلستانم
از نیل می آیم
با عصای موسا!
من؛
عیسا مسیحم
مصلوبِ مصائب نادانی ها
رجعتم
شفای کورهایی ست که،
درد بشریت را نمیبینند.
من موسا هستم
چوپانِ هوسهایتان
تا سیر شوند از دنیا...
و دختران قبیله را
عروس کنم وُ،
به طور بروم
و آسمانی وحی بیاورم
تا،،،
سیاهی های قلبِ نازنین تان
یکی یکی سپید شود!
من ابراهیم!...
آمده ام تا شبانه
بت های درون بشکنم
و بگذارم تبرم را
در دستِ خدایان زر و زور...
من به معجزه ی لبخند
به معجزه ی مهربانی مؤمنم
--به آیه های احساس و شعر
سخت ایمان دارم!
من،،،
دارم پیامبر بودنم را
حس میکنم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
شعر سهخشتی
شعر کرمانجی، گرچه قرنهاست رکاب در رکاب این شاخه از قوم کُرد، تمام مسیر غرب تا شرق ایران و از شرق در شرق را دویده است و گرچه شاعری بلند آوازه چون «جعفر قلی زنگلی» را همچون یادبودی شگفت بر شانهی سدهی سیزدهم هجری از خود به جا نهاده است و گرچه قالبهای ناشناخته مانده امّا پیشروش، حیرتانگیز است؛ امّا به دلیل مکتوب نشدن و آن هم به دلیل نداشتن شیوهی آوانگاری معین فرصتی برای عرض اندام و طرح و توجّه نیافته است.
سهخشتی، یک قالب شعر است که تاریخچه چند هزار ساله در بین کُردهای خراسان دارد. این قالب از سه مصراع تشکیل میشود و در هر سه مصراع آن، قافیه وجود دارد. این سه خشتیها به زبان محاوره سروده میشوند و معمولاً فاقد وزن شعری شفاف هستند. پیرمردان و پیرزنان خراسانی سهخشتیهای زیادی را حفظ هستند که شاعر آن نامشخص است. امروزه شاعران کُرد خراسان به این قالب علاقهی خاصی دارند و سهخشتیهایی در هفت یا هشت هجا میسرایند که همان ویژگیهای سهخشتیهای محاوره ای و تاریخی را دارد.
گاهی سهخشتی در سه مصراع و در هشت هجا سروده میشود و دارای وزن و قافیه است. کُردهای کُرمانج شمال خراسان به هجا «شَلپه» میگویند. سهخشتی گاه به هایکوهای ژاپنی میماند، گاه خودش است و گاهی برشی از یک تصویر بزرگ است.
«خشتی» به معنی مصراع است و سهخشتی یعنی سه مصراع؛ سه مصراعی که هموزن و قافیهاند. البته در سه خشتیهای کرمانجی گاه به برداشت متفاوتی از قافیه بر میخوریم:
ور کطمه مرزی مالان
بان دکمه و دسمالان
ازی مامه ژحولان
بر کوه پشت روستا فراز آمدهام
و دستالم را تکان میدهم
من جدا ماندهام از یارانم!
اصولا سهخشتی یک «مفاعیل» نسبت به دو بیتی کمتر دارد. از نظرگاه عروض، سهخشتی در بحر هزج سروده شده است، امّا از آنجا که وزن آن در شعر فارسی بینظیر است، میتوان با توجه به اینکه بحر «هزج مثمن سالم» دو برابر سه خشتی است -با احتساب دو مصراع آن در برابر دو مصراع این - سه خشتی را دارای وزن «هزج مربع» دانست. برای قافیه نیز، با توجه به تبعیت زبان نوشتاری کرمانجی از الفبای فارسی، این نوع شعر، قواعد قافیهی زبان فارسی را به کار میبندد.
هر خشتی یا هر مصراع سهخشتی را میتوان با یکی از رئوس مثلث متساویالاضلاع مقایسه کرد. با این تفاوت که در سهخشتی به نظر میرسد ارتباط خطی بین سه رأس حذف شده است. سه نقطه در برابر هم قرار میگیرند و به ناگاه فضایی حماسی و عاطفی پدید میآورند. یعنی پس از روشن شدن سه نقطهی رأس، ذهن مخاطب و خواننده خود به خود سه ضلع مثلث را روشن میکند و آنگاه مثلث نامریی سهخشتی در برابر چشم احساس و اندیشه شکل میگیرد:
رأس یک: ازی طمه ژ میاندشطه
[من از میاندشت میآیم]
گرّگرّا اوره رش طه
[غرش ابر سیاه به گوش میرسد]
دنگی یاره و مه خش طه
[آواز یارم چقدر دلپذیر است]
نیاز به تذکّر نیست که نقش اساسی را در شکل دادن به این فضای مثلثی «ایجاز» ایفا میکند. پیشتر گفته شد که در سهخشتیهای کرمانجی گاه به برداشت متفاوتی از قافیه بر میخوریم. به این معنی که در درصدی از این سهخشتیها، گاه ردیف به جای قافیه نشسته است و یا قافیه از کلماتی بهره گرفته است که فاقد حرف روّی مشترکاند، امّا از مخرجی مشابه ادا میشوند و برای سرایندگان این شعرها، بیشتر حظّ سمعی قافیه مد نظر بوده تا شکل بصری آن. شاید هم یکی از علل این موضوع دخل و تصرّفی باشد که در انتقال سینه به سینهی این سهخشتیها صورت گرفته است.
سه خشتی بازمانده شعر خسروانی عهد ساسانی است که بعد از حمله عرب به ایران رفته رفته خاصه در زبان پهلوی و فارسی از بین رفت. اما کرمانجها توانستند آن را حفظ کنند و تا امروز ادامه دهند.
«مهدی اخوانثالث» و «ملکالشعرای بهار» این قالب را یکی از زیباترین قالبهای شعری دانسته اند. اغلب این اشعار به دلیل وزن قافیه و هجای کوتاه این ویژگی را دارند که هر کس به فراخور دل خویش به هر آهنگی و مقامی آن را بخواند. شعر کُردهای شمال خراسان هم نفس موسیقی رقص و زندگی آن هاست.
سهخشتیها علاوه بر زندگی سینه به سینه نخستین بار در سال ۱۹۲۷ پس از سالها تلاش و گردآوری توسط ایرانپِژوه و کرمانجپِژوه روسی در مجله آسیایی «بنگال» منتشر و سپس در قالب کتابی به چاپ رسید. سالها پیش نیز تعدادی از این اشعار توسط کرمانجپژِوه «کلیمالله توحدی» (کانیمال) منتشر شد.
سهخشتی یکی از قالبهای بیبدیل در شعر ایران و جهان است.
کرمانجها (کُردها) دو قالب شعری خود را از ابتدای تاریخ خود حفظ کردهاند:
- لوبانگی.
- سهخشتی.
سهخشتیهای کُردی کُرمانجی خراسان (Sê Xiştîyên Kurmancî yê Xorasanê) به ثبت ملی رسیده است. پرونده این اثر معنوی توسط خانم «گلی شادکام» به سازمان میراث فرهنگی خراسان رضوی ارائه و با حضور و دفاع ایشان در جلسه ثبت در تاریخ سوم بهمن ماه با آراء کامل در زمره میراث معنوی ایران به ثبت رسید.
- نمونه شعر سهخشتی:
(۱)
تو له بلند ئه ز له نالی
نالی بیژهن کرمه چالی
دانه سهر می تهخته سالی
(هیوا مسیح)
(۲)
چاوینه رهش کانیی کانِیی
من کلدانه ک ژی را هانیی
چاوان پر ره شن کل هلنایی
(هیوا مسیح)
(۳)
چیا سارن جؤلگه گه رمن
کویی یاری دا سه ری من
وی خا دایه هه مه ری من
(۴)
داری مه رخی چ گلوره
سینگی یاری ژ ه بلوره
هیفا وی کو ژمه دوره
(۵)
که چکان کوچ کر چونه ئاوی
تاو خارنه کوچه باغی
لاوک چونه له سؤراغی
(۶)
ژه کوچی دا هاتم چومو
ژه نؤنکی لنگان بوومو
تا وه رندی ئاشنا بوومو.
(۷)
ئهز ئیرو پر غهمگینم
چاوا ههر دهری دگهرینم
بهژن ئو بالا یار نابینم
(۸)
کچی گوندی مه ههژمارتن
ئیک ناو دا بو ئهو بژارتن
یارا من بو لی وه قهتاندن
(۹)
ههیوه شهوه ههیوه شهوه
یار شار نهبو ئهو لَ خهوه
ئهز رامووسم لیو ئو دهوه
(۱٠)
ناوی یارا من عهزیزه
بیوی دلی من مهریزه
چ بکم تهو من ناله ئیزه
(۱۱)
ئهز کچکا زندهشتی مه
وهک حوریا بههشتی مه
لَ بهندا ته روونشتی مه
(۱۲)
ئهز لاوکی زندهشتی مه
پش پیژویی رونشتی مه
بؤنا ته زوو گههشتی مه
(۱۳)
ئهز قیزکا جهلالی مه
ناو زهرییا دهلالی مه
بری خورا بهرمالی مه
(۱۴)
سهری چیا مژ دوومانه
ئهز نهخوشم ئهل ئهمانه
برینی را تهنی یار دهرمانه.
(۱۵)
روبهروی من خانهاش را ساخت
و با همهی کودکی عاشقم کرد
حالا من عاشقم و کسی نمیداند!
(۱۶)
چومه چیان، چیان سارکر
هاطمه کله مالان بار کر
عشقا یاره و مه کارکر
به کوهستان رفتم و هوا سر شد
به روستا آمدم و خانهها کوچیدند
آه که عشق یار بر دلم سنگین شد.
(۱۷)
چرّه کرم یار قچّکه
ناکای کاری ماله بکه
چاوان بخم هین هند که
چه کنم یارم سن و سالی ندارد
و از عهدهی کارهای خانه برنمیآید
با این حال چشمهایش را بخورم باز کم است!
(۱۸)
طوشری نا سکنی
کله چنه طود چنی
دروینا طوو ژنی
میروی و لحظهای نمیایستی
آنها چه گلهایی هستند که میچینیشان
ای دروغگو، تو زن داری!
(۱۹)
گلا گنّم گلا گنّم
پله طهنم طه بشکنم
ناوی گله خهله کهنم؟
گل گندم، گل گندم!
اگر بر تو پا نهم و بشکنمت
نام گلم را روی که بگذارم؟
(۲)٠
هریه بشو هریه رَ خن
خلکی خایه شاره دَ خن
بسم اللّه که دمان وَ خن
پشمها را بشور، پشمها را بر بند بیاویز
از اینجا مردم دیده میشوند
روسریات را سر کن، بگو بسم اللّه و دکمههایت را ببند!
(۲۱)
یارامه چو برفه بینه
هنکه سامه بشینه
و و مهانه مه بوینه
یارم رفته است تا از یخچالهای کوهی برف بیاورد
کمی هم برای من خواهد آورد
به این بهانه مرا خواهد دید!
(۲۲)
له سری طه دو چنگنه نه
ایشو طنه ایلچیه طه نه
ایلچی نینن، مسخرهنه
ای که روی سرت دو چنگه داری!
امشب آنهایی میآیند که خواستگاران تواند
خواستگار که نه، مسخرهگاناند!
(۲۳)
مالان دانی له ور زینه
بلبلکا له دخوینه
هره یا مه له نمینه
ایل، در کمر کوه چادر زد
بلبلی آواز میخواند
خدایا، بدهکار ما نماند!
جمعآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
♥ مجموعه اشعار هاشور ۰۸ #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)
√ نیستی:
آه..
دلتنگی،
دلتنگی...
*
وقتی نبودنهای تو؛
به درازا می کِشد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
√ خواب:
در ادامه ی خوابِ شبِ پیش،
به هم آغوشی خیالت -
می روم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
√ امید:
"امید"
-- نوری است"
(هر چند) کمسو؛
اما
برقش به چشم میآید.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور
کتاب عشق از چشمانم چکه چکه میریزد!
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۴ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
- درد:
دردهای بیتکلّم
به روزِ خاصّی تکیه ندارند.
حالا؛
چه فرق میکند،
وقتی:
مداوائی،،،
در کار نباشد؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- اسیر:
چه توفیری دارد
در شکلِ اسارتم
--لباس سفید،
یا راه راه!؟
وقتی،،،
تن پوشِ روزهایم،
-- سیاهست!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- بودنت:
از فصلهای سال،
فقط بهار و زمستان را میشناسم!
که بستگی دارد به؛
--بودنت که چارفصل بهارست وُ،
بی تو،،،
همیشه زمستان!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور_در_هاشور