ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
- معجزه ی لبخندت:
موهایت را،
به دست باد که میدهی؛
از معاشقه با تو سخن میگویند،
گنجشککان شهر!!!
...
و من؛
بیشتر مومن میشوم،
به معجزهی لبخندت.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور
مجموعه اشعار #هاشور ۱۲ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
- پرنده:
من،،،
پرنده کوچک!
خیس از باران وُ،
--بیآشیان.
...
خوشبخت بودم
زمانی که،،،
--در آغوش تو لانه داشتم.
___________________
- یادِ تو:
کلبهای دارم
خیس از خاطراتت!
...
سالهاست
که از سقفش
یادِتو
میچکد!
___________________
- موسا:
موسای نیلم،
افتاده در تلاطمِ عشق!
☆☆☆
خوشا،،،
-- آسیهام گردی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور
تو فقط بخند...
هر روز و هر شب نگرانت هستم، که چه میکنی!؟ چگونه میگذرد تنهاییات؟! با بغضهای گاه و بیگاهت چگونه کنار میآیی؟!
گاهی شبها، از همان شبهای سیاه تنهایی، پنجرهٔ اتاقم را باز میکنم. رو به سمت تو، فریاد میزنم، آیی عشق جانم!، تنهاییت برای من… غصههایت برای من… همهٔ اشکهایت برای من... بغضهایت، دردهایت، آههایت مالِ من... به جای همهٔ آنها تو، فقط بخند برایم، برایم بلند بخند...
تا صدای خندههایت، چشمهها را بجوشاند، گلها را شکوفا کند... درختها را بارور و قناریها را مست...
صدای خندهٔ تو، صدای خوب بودنت است.
تو فقط بخند تا یخزدگی زمستان آب شود... بهار شود.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
مجموعه اشعار هاشور ۱۱ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
- دیدار:
پاره کن،
پیراهن هجران را!
تا زمستان به در رود
و خورشید
در برکه بخواند
صبحهای دلانگیز
بهار دیدار را...
_________________
- آرزو:
...آرزو کرد،
به جای تفنگ-
کتاب وُ،
قلم داشت تا-
پرندهای را نقش بزند
با شاخهای زیتون؛
--سرباز!
_________________
- دهان:
در دهانم،
واژههای تلنبار شده بسیاراند!
اما تنها تویی،
که با هر شعر--
از دهانم بیرون میآیی.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور