انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

نقد چند شعرم توسط صابر ساده

جنگ



عنوان مجموعه اشعار : شهید مفقودالاثر
شاعر : سعید فلاحی


عنوان شعر اول : مستجاب + پرنده
۱
• مستجاب:

پوتین‌هایت
خواب رفته اند
میان خاک و خون
و قامت تا شده ی مادرت
سالهاست
چشم به راه آمدنت
راه ها را می‌نگرد
بلکه روزی
میان قنوت های نمازش
استجابت شوی.

۲
• پرنده:

ای پرنده ی رها
سالهاست
پرنده‌ها
بر ته مانده ی پوتین ات لانه دارد!


عنوان شعر دوم : تفحص
• تفحص
:
ای بازمانده ی محرم
در کربلای چهار
چنین محجور چرا مانده ای هنوز؟!
سکوت ممتد تو
عذاب می‌دهد گروه تفحص را
و در کشاکش خاک و خاشاک
دست هایشان،
طعم تاول گرفته.


عنوان شعر سوم : منتظر
• منتظر:

چهار سهل است
چهل سال هم بیاید
در انتظار بازگشتت، می مانم
تا استخوان هایت را
از لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایم
و بذر گل های سوسن و یاس را 
در چشم های خشک ات بکارم
و پیشانی بند سرخ یا حسین(ع)
بر پیشانی ات
گره زنم.

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
نقد این شعر از : صابر ساده
امروز با نقد چند شعر از دوست عزیز و نادیده ام جناب اقای سعید فلاحی درخدمتم.
جنگ به عنوان موضوعی که زندگی انسانها را درگیر خودش می کند می تواند سوژه ی خوبی باشد برای نوشتن.خوب نه به معنای تایید جنگ بلکه خوب به این تعبیر که فرصت های زیادی را برای نوشتن خلق می کند.اصولا می توان شعرهای جنگ را به سه دسته ی زمانی تقسیم کرد.یک دسته به پیش از آغاز جنگ برمی گردد یعنی زمانی که هنوز خبری از جنگ نیست و شاعر با اشراف به موضوعی به اسم جنگ ممکن است از جنگی که هنوز رخ نداده بنویسد.شاید این جن جنگی درونی باشد.یک دسته به شعر موازی با زمان جنگ باز می گردد و دسته ی سوم به شعر پس از جنگ باز می گردد.در هر سه دسته گاه به تقبیح جنگ می رسیم و گاه به تکریم آن.یعنی سه زمان با دو رویکرد که هر دو رویکرد می تواند حالتی رادیکال گونه نیز داشته باشد یعنی ممکن است به شدت تقبیح شود تا جایی که به حالت انزجار برسد و ممکن است به شدت تکریم شود تا جایی که به حالت تقدس برسد و این نوع رفتار با جنگ فقط به شعر ایران برنمی گردد بلکه به هرجایی که جنگ در آن بوده و یا سایه ی جنگ را همراه داشته و یا اصلا به طور فیزیکی با جنگ هم طرف نبوده اما ب صورت معنوی جنگ را در جهان دیده یعنی به زبانی بهتر در همه جای جهان.نوشتن از جنگ به شاعر این فرصت را می دهد که هر بار زاویه دید دوربین خود را بچرخاند و مدام از یک سوژه عکاسی کند و آنقدر این کار را شاعر می تواند ادامه دهد که تعداد شعرهایش به بی نهایت برسد.خود رفتار شاعرانه با جنگ را نیز می توان به سه دسته تقسیم کرد.شعر جنگ،شعر صلح و شعر ضد جنگ.در شعر جنگ اصولا شاعر به تکریم جنگ می پردازد.در شعر ضد جنگ همانگونه که از اسمش مشخص است شاعر به تقبیح جنگ می پردازد و در شعر صلح شاعر صلح را سرلوحه ی خود قرار می دهد.تقریبا شعر صلح چیزی ست مابین این دو.البته گونه ای دیگر از رفتار وجود دارد که شعر صلح را نیز به دو زیربخش تقسیم می کند.یکی طرفداری از صلح و دیگری کوبیدن صلح.زیرا هستند شاعران و متفکرانی که رسیدن به صلح را عامل اصلی جنگ ها می دانند و یا حتی سیاستمدارانی که معتقدند برای برقراری صلح تن به جنگ می دهند.
اما جنگ در ایران و نحوه ی برخورد شاعران با مقوله ی جنگ بخش اعظمی از شعر معاصر را به خود اختصاص داده است.اصولا شاعری نیست که به موضوع جنگ نپرداخته باشد زیرا جنگ ایران و عراق در آن هشت سال تقریبا تمام خانواده ها را یا به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم درگیر خود کرده است و ترکش های جنگ آنقدر زیاد بوده که به جرات می توان گفت همه ی مردم ایران را مورد اصابت خود قرار داده است فلذا کافی ست با داشتن کمی خمیرمایه ی شعری و یا علاقه و یا کینه از جنگ به آن پرداخت.
با این مقدمه به سراغ نقد و بررسی آثار ارسالی از دوست عزیز و شاعرمان جناب آقای سعید فلاحی می روم.البته ذکرر این نکته نیز لازم است که بنده نیز به عنوان یکی از شاعرانی که شعر با محوریت جنگ می نویسم علاقه ی خاصی به این دسته از شعرها داشته و با اشتیاق خاصی پیرامونشان صحبت می کنم و امیدوارم حرف هایم راهگشا باشد.قبل از اینکه به شعر اول بپردازم به سراغ دو شعر دیگر می روم.در نوشتن از شعر به طور کل و شعر جنگ به صورت اخص توجه به یک نکته بسیار مهم است و آن اینکه شاعر باید بتواند نهایت ایجاز را رعایت کند.البته ایجازی که مخل نباشد.اما چرا بر این نکته تاکید دارم؟به این دلیل که معتقدم ایجاز در مقوله ی جنگ می تواند سریع ترین مسیر را از شعر به مخاطب و عکس آن تولید کند.شعر جنگ همین طور زخم زننده است و باید این زخم ها پی درپی بر پیکره ی شعر و ذهن مخاطب وارد شود تا هم شعر و هم مخاطب به اهمیت موضوع پی ببرد.پس باید شاعر مدام در حال ادیت شعرش باشد و حشویاتش را حذف کند.قبل از اینکه بخواهم حشویات این سه شعر را حذف کنم باید بگویم از این شعرها لذت بردم و اگر از این به بعد پیشنهادی ارائه می کنم به جهت بهتر شدن شعرهاست زیرا معتقدم شعرها خمیرمایه ی لازم را دارند. یک نکته که همینک به ذهنم رسید این است که در شعرهایی اینچنین بهتر است شاعر همان لحظه ی اول دستش را برای مخاطب رو نکند و قصه ای را روایت کند و بعد در میانه و یا آخر شعر مخاطب بفهمد که در دام شعر افتاد است.
حال به این شعر دقت کنیم:


ای بازمانده ی محرم
در کربلای چهار
چنین محجور چرا مانده ای هنوز؟!
سکوت ممتد تو
عذاب می‌دهد گروه تفحص را
و در کشاکش خاک و خاشاک
دست هایشان،
طعم تاول گرفته.


حال به عنوان پیشنهاد بخش هایی از شعر را حذف می کنم تا به این واسطه به سپیدی متن اضافه کنم و متن شعر را در لایه های درونی اش بسط داده و سعی بر عمیق شدنش داشته باشم.


سکوتت
عذاب می‌دهد گروه را
و در کشاکش خاک و خون
دست هایشان طعم تاول گرفته
چنین محجور چرا مانده ای هنوز؟

به نظرم با این حذفیات شاید بی رحمانه هم ذهن مخاطب را از جنگ در ابتدای کار دور کردم و آنرا شیفت کردم به میانه و انتهای اثر و هم اینکه به نفوذ پذیری شعر اضافه کردم و هم اینکه به مخاطب این اجازه داده شد تا شعر را از منظرهای دیگر نیز بتواند خوانش کند.البته اینها پیشنهاد برای بهتر شدن است و شاعر می تواند نپذیرد.
حال به سراغ شعر سوم می روم.با هم شعر سوم را بخوانیم : 

چهار سهل است
چهل سال هم بیاید
در انتظار بازگشتت، می مانم
تا استخوان هایت را
از لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایم
و بذر گل های سوسن و یاس را
در چشم های خشک ات بکارم
و پیشانی بند سرخ یا حسین(ع)
بر پیشانی ات
گره زنم.

و حال پیشنهادات بنده به این شعر : 



چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)
منتظرت می مانم
تا نفست را
لبخندت را
استخوان هایت را
از لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایم
و در چشم هایت سوسن و یاس بکارم
و پیشانی بند سرخ یا حسینت را 
دوباره گره بزنم.

در این شعر هم حذف صورت گرفت و هم اضافه کردن.این ویرایش هم بار حسی شعر را بالاتر می برد و هم اینکه کار را از حشویاتی که خیلی تابلو هستند دور می کند.به طور مثال پیشانی بند را بر پیشانی می بندند و شاعر نباید بگوید پیشانی بندت را بر پیشانی ات می بندم این یعنی حشو.اگر می گف پیشانی بندت را بر پیشانی خودم می بندم و یا بر دستت می بندم و یا بر کفنت می بندم و یا بر دستم می بندم و یا هرجای دیگر جز پیشانی آن وقت حشو نبود اما وقتی چیزی را در جای خودش قرار می دهیم و این را تکرار می کنیم حشو صورت گرفته است.مثل این است که بگوییم من لباس هایم را پوشیدم و شلوارم را نیز پوشیدم و پیراهنم را نیز پوشیدم تا به سرکار بروم.در اینجا حشو صورت گرفته است.وقتی می گوییم لباس هایم را پوشیدم دیگر نیاز نیست اجزا را دوباره تکرار کنیم مگر اینکه از شلوار و پیراهن بخواهیم ایفادی دیگر از شلوار و پیراهن و کارکرد آنها داشته باشیم.مثلا پیشانی بندت را کجای پیشانی نداشته ات ببندم نه تنها حشو نیست بلکه بار شعر را نیز افزایش می دهد.
و اما به سراغ اثر اول می روم.اولا متوجه نشدم که شعر اول یکی ست در دو اپیزود یا واقعا دو شعر مختلف است.همین باعث می شود نتوانم نقدی درست بر این قسمت بنویسم زیرا هنوز تفکیک نشده است که با یک اثر روبرو هستم یا دو اثر مختلف هرچند واژگان مشترک دارد ولی این اشتراک دلیلی بر یکی بودن و یا دو تا بودن ندارد.الغرض فقط به صورت کدوار نکاتی را اشاره می کنم.

- بخش پرنده از بخش مستجاب قوی تر است.
- استفاده ی جالبی از پوتین شده است.پوتینی که به خواب رفته است.
- مادر همان مادر تکراری قدیمی ست و بهتر است شاعر مادر را دوباره خلق کند.گاه در شعر باید چرخ را هزاران بار از نو اختراع کرد.
- بخش اول یعنی مستجاب به شعار بسیار نزدیک تر است تا شعر 

در انتها لازم می دانم این نکته را عرض کنم که از خوانش این شعرها لذت بردم اما باید بگویم لذت بردن بنده بیشتر به سلیقه ی سرایش خودم برمی گردد و معتقدم این شعرها هنوز نیاز دارند تا پرورش یابند و در قیاس با شعرهای جنگ مطرح که توسط شاعران دیگر سروده شده از اعتبار بالایی برخوردار نیستند ولی شاعر عزیزمان استعداد خوبی در این حیطه دارد و امیدوارم در آینده ی نه چندان دور شعرهای بهتر و بیشتری از ایشان بخوانم و کیفور شوم.
و من الله توفیق

منتقد : صابر ساده

صابر ساده متولد 30/7/1366 صادره از تهران شاعر – نویسنده – منتقد ادبی سوابق تحصیلی : - کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی - کارشناسی زبان و ادبیات فارسی - کاردانی مدیریت بازرگانی سوابق تدریس : - مدرس ادبیات در دانشگاه آزاد اسلامی به صورت حق ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.