انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

حسین جعفری

حسین جعفری


آقای "حسین جعفری" شاعر ایرانی، اهل همدان است.

  

◇ نمونه‌ی شعر:

(۱)
می‌کشم کوه غم عشقت و عمری شادم
تا اسیر تو شدم  از دو جهان آزادم
بس که در گوش دلم حی علی دلبر بود
جای رب  بین قنوت ابرویت آمد یادم
برزخ عمر چو موی تو اگر آشفتم
نور خورشید نگاهت برسد فریادم
استلام حجرالاسود چشمت کردم
پدرم داده موالات و تشهد یادم
پی تکبیره الاحرامت اقامه بستم
مست میخانه ات از دامن مادر زادم
پر پرواز مرا بند دو چشمت کردی
دانه‌ی خال تو دیدم که به دام افتادم
عطر موهای تو در بین نمازم پیچید
من ز رقص سر زلف تو چنین بر بادم
پلک مژگان فراق تو که زندانم شد
بی‌خیالت نشدم دل به وصالت دادم
به غبار ره بین الحرمینت سوگند
زائر مشهد و قم  اهل "جواد‌آبادم".

(۲)
بگیر شاعر خود را شبی در آغوشت
تو ماهی و همه‌ی آسمان روی دوشت
به قاب سینه‌ی تنگم نشاندمت در یاد
نکرده دل به خدا لحظه‌ای فراموشت
بغل بگیر و بچرخان بزن مرا بوسه
چو طفل عاطفه‌ام در غم قَلَندوشت
دلم ربودی و رفتی دلم شکست اما
هر آنچه کام گرفتی ز من برو نوشَت
سحر شد و نگرفتم من از لبت کامی
منم که تا دم افطار مست و مدهوشت
شهید عشق تو هستم نه یک دو... صدها بار
هزار شهر ورامینم و کفن پوشت.

(۳)
پای یک ضربه‌ی تو کوه عمل بی‌معناست
تا تو میدان نروی واژه‌ی یل بی‌معناست
تا که در دست تو شمشیر خدا می‌چرخد
وسط جنگ دگر اذن اجل بی‌معناست
به قضاوت که نشستی طرف مجرم گفت
برترین حاکمی و با تو جدل بی‌معناست
نخل سیراب شد از اشک تو مردم گفتند
تا که خرمای علی هست عسل بی‌معناست
با نظر بر هنر قامت تو فهمیدم
پیش تو قالب کوتاه غزل بی‌معناست
به کسانی که روی عشق تو پا بگذارند
ذره‌ای خوبی و اظهار محل بی‌معناست
بین عشق تو و دریای شرف فرقی نیست
بین خاک حرم و دُرّ نجف فرقی نیست
چشمش به خدا گلاب قمصر دارد
از شانه‌ی من عذاب را بردارد
وقتی‌که نوار قلب من می‌گیرند
آهنگ دلم صدای، مادر، دارد.

(۴)
دلسرد کشید خط زیر لب را
بی‌ماه کشید آسمان شب را
می‌خواند عروض تا که از بر بکند
بحر رمل مسدس اخرب را.

(۵)
فانوس دو چشم تو که تابید آرام
آمد نظرم جلوه خورشید آرام
در نیمه شب مستی دل با این شعر
باید غزلی سرود و خوابید آرام

(۶)
از وعده‌ی توست دل شده جاده‌نشین
در راه وصالت شده سجاده‌نشین
می‌نوشمت ای شراب هستی یک شب
گر راه بیایی به من باده نشین

(۷)
با همان پاشنه‌هایی که بلند است بیا
قبرها دوست ندارند کتانی‌ها را
هر شب جمعه دلم منتظرت می‌ماند
تا لبت زنده کند فاتحه خوانی‌ها را.

(۸)
سر فصل تمام نامه‌هایم درد است
اینگونه دلِ چکامه‌هایم درد است
عمری‌ست که با درد خودم می‌سوزم
می‌سازم اگر ادامه‌هایم درد است.

(۹)
با عشق تو از غیر تو بیگانه شوم
با شعر، اسیر در این خانه شوم
در پیله‌ی تنهایی خود می‌مانم
روزی برسد دوباره پروانه شوم.

(۱۰)
عشوه‌گری‌اش به غیر افشا نکند
جز دوست ز بیگانه تقاضا نکند
شب روی سرش کشیده چادر مشکی
نامحرمی از دور تماشا نکند.

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

┄┅═✧❁
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد