ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بانو "حدیث بداق" متخلص به "غزل بانو"، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، شاعر، نویسنده و مجری صدا و سیما زادهی ۱۰ اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ خورشیدی، در خرم آباد، از ایل چگنی است.
وی مقام اول کشور، در قصهگویی و اجرا تولید محتوا و نویسندگی را دارد و تاکنون دو مجموعه شعر، "غزل بانو" و "پاپریک" را چاپ و منتشر کرده است.
▪نمونهی شعر لری:
(۱)
خدا اگر وا مه چی تو تا بکه
گره دِ کار مه کی ها وا بکه؟!
نصیو گرگ کوه نویی بیوفا
دِ دل برد تو کی ها جا بکه؟!
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
سالهایی که بیتو میگذرد
قرنهایی پر از خود آزاریست!!
خو گرفتم به این دقایق تلخ
لحظههایی که سخت تکراریست
آخرِ بوسههایمان تلخ است
ماجرایی شبیه یک لیمو
با لبی زخم خورده جا ماندیم
تویِ این کوچههای تو در تو
توی آیینه زل بزن ببین از خودم
گذشتم خودت بودم
توی روزهای تاریک دنیات
شمع روشن تولدت بودم
چهره برداشت از من آیینه
من تماما از آن تو بودم
تو بگو با من ای بت سنگی
من کجای جهان تو بودم!؟
مردنم بین کوچهها حتمیست
میپذیرم هر آنچه تقدیر است
لطف زنجیر بوده من اینجام
خوابهایم بدون تعبیر است.
(۲)
راستگو نیست، تمامش کلک است
ما چشیدیم از آن، بینمک است
زهر تلخ است مبادا بخوری
ظاهرش جرعهی آبی خنک است
ملخی زشت و کریه است رفیق
نکند فکر کنی شاپرک است
مثل یک رهگذرِ سرگردان
در سه راهِ چه کنم دو به شک است
عشق مانند قمار است ندارد بُردی
عاشقی باختنِ کم کَمَک است
عشق سرگیجهی خودخواستهای است
عاشقی بازی چرخ و فلک است
عشق یعنی خبری نیست نگرد
قصهی کهنهی زخم و نمک است.
(۳)
شب بلند است و
سکوت
حاکم مطلق این آبادی
وقت خواب است غزل
دخترکم
پلک تو سنگین است
درد من هم سنگین
وقت خواب است غزل
چشم بر هم بگذار
و برو تا دل یک قصهی مبهم
که پر از دیو و پری است
که پر از رنگ و ریاست
که پر از نیرنگ است
وقت خواب است غزل
وقت آرامش تو
وقت تشویش من است
چشم بر هم بگذار
و برو تا دل یک قصهی مبهم
تاریک
قصهی یک زن تلخ
قصهی یک مادر
قصهام طولانی
قصهام غمگین است
قصهی زندگی مبهم من
که بلند است و سیاه
میتواند ما را
مثل این شب برساند به امید
به ستاره
خورشید
شب بلند است و
سکوت
حاکم مطلق این آبادی است
وقت خواب است غزل.
(۴)
تنهای دم کشیدهی شبهای استرس
من راهیم به سمت جهانی به اسم گور
دل در حصار سینهی من در اسارت است
حبسی شبیه رهایییِ بوف کور.
(۵)
سرانجامِ عشقمان چه شد؟
تویی که رفتی...
منی که جا ماندم
و خدایی که هیچوقت...
در امورِ عاشقانه دخالت نمیکند.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
@asharemoaseriranian
@hadis_bodagh
www.hadiisbodaghi.blogfa.com
www.hadisbodagh.blogfa.com