ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
▪نقدی از "امیرحسین علامیان" (اعتراض) بر چند شعر زانا کوردستانی
سلام به همگی
و سعید جان فلاحی
با نام و یاد او که پیدا و پنهان است، نوشتن اولین نقد در سال جدید را آغاز میکنم...
در اشعار کوتاه سعید فلاحی جای یک چیز خالیست؛ چیزی که فراتر از التذاذ و آنیت باعث میشود مخاطب با کشفیات بیشتر و عمیقتر به تاویل برود و به دو یا چند لایه معنا گره بخورد.
«یعنی شاعر با عدم قطعیت، با به تأخیر انداختن معنا، و با رعایت اصل تخاطب که از طریق ساختار فرم یا تمهیدات دیگر شعری شکل میگیرد، میتواند وضعیتی بهوجود بیاورد تا از طریق معنا و محتوای شعرش نگاه مخاطب را به آنسوی افق نیز بکشاند. میتواند با اشارتی واقعیت را به فراسوی واقعیتها وصل کند و متن را به موقعیت چندلایگی برساند. حتی میتواند به اثرش محتوایی دیگر ببخشد؛ بطوریکه دریافتِ مخاطب به بازیافت تبدیل شود.»
اینگونه در واقع معنا-مضمون (محتوا) در بازاندیشیِ شعر تبدیل به نوعی برداشت دیگر از اشیاء، صحنهها، پدیدهها، و واقعیتها میشود؛ نوعی نگاه و تعبیرِ دیگر که به تازهتر شدنِ جهان کمک میکند. به بیانی ساده: اشاره به آن سوی واقعیتها، همان آن روی دیگر سکه یا آنروی دیگر واقعیتهاست.
با تلفن همراهش درگیرست...
روزهای بیشماریست،
کسی سراغش را
نگرفته است!
[در اثر اول پیام شاعر واضح و روشن است و شعریت کمرنگ. بنابراین معنای چاق و چلهای به قلاب مخاطب گیر نمیکند. در واقع شاعر از کسی حرف میزند که شب و روز درگیر فضای مجازیست و احساس تنهایی خود را با تلفن همراهش شریک میشود.]
امروزه روز
به قلم پناه آوردهام
چرا که سرزمینم
خسته از «خون و جسد»
به تفکری نوین نیازمندست!
[اما در اثر دوم قصه کمی فرق میکند چرا که هم شاهد شاعرانگی مناسب و هم در پی عمق معنا هستیم. شاعر بدنبال تزریقِ خونی تازه به جامعه است، بدنبال اندیشهای که سرزمینش را از جهل و ناآگاهی نجات بدهد، بنابر این آوردگاه قلم و اندیشه یا مطالعه کردن را پیشنهاد میکند. شاعر (خسته از مرگ و مرگاندیشی - خسته از قتل و غارت) میگوید: موطنم به روایتهای تازه، به کتاب، و به شعر و شعور نیاز دارد. از این رو، به قلم پناه میبرد تا از حقایق بنویسد.]
کلاغ پیروُ،
شانهی مترسک...
هم صحبتهای؛
روزگارانِ خشکسالی!
[در اثر سوم نیز مانند اثر دوم، شاعرانگی مطلوب است و معنا از گلوگاهِ اندیشگی بیرون میآید. وقتی کشتزارها خشک و بیحاصل شوند، طبیعیست که مترسک و کلاغ هیچ کار دیگری نداشته باشند بجز درد و دل کردن. در چنین وضعیتی، کلاغ تهی از معنا - بیهدف فقط پرواز میکند و مترسک نگونبخت نیز کارکرد خودش را از دست میدهد. ماجرا زمانی غمانگیزتر میشود که به عمق فاجعه فکر کنیم؛ یعنی بدانیم عمر کلاغ از عمر مترسک طولانیتر است.
کلاغ پیر (نشانه یا نماد) در اینجا به معنی رنجهای سالخوردهی تاریخی یا زخمهای کهنهایست که روزگار سرزمینمان را تیره و تار کرده است... و بیچاره مترسک که باید زنده بماند به عبرت.]
به قول ع.طارق:
«تمام کارکرد مترسک به آن است که باد آویختههای لباسش را به اهتزاز درآورد و پرندگان را هنوز آن گمان در سر افتد که او زنده است و به جالیز نزدیک نشوند.»
.
.
((اما امان از باغ بیبرگی!
تو را چه سود از باغ و درخت که با یاسها به داس سخن گفتهای))
نوروزتان مبارک
با آرزوی موفقیت برای شاعر گرانقدر جناب آقای فلاحی (زانا کوردستانی) امیدوارم امسال سال خوبی برای تکتک دوستان نابی باشد