ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
▪ ترجمهی شعرهایی از ابراهیم اورامانی
(۱)
بیا با هم شعری بنویسیم!
تو چه مینویسی؟!
من فقط مینویسم:
-- آخ که چه بسیار دوستت دارم!
(۲)
احتمالن،
در جایی بسیار دوری،
که اینچنین ماه گرفته است!
(۳)
تنهایی چنینست:
آفتاب طلوع کند و
دوباره غروب کند و
همچنان چشمانتظار کسی باشی!
(۴)
باز هم،
ابن تنهایی بود،
که تنهایم نگذاشت!
(۵)
اسمت را مینویسم و
ساعتها به تماشایش میایستم!
یکهو ضربان قلبم تند میشود،
شبیه قلب اسیر چشمانتظاری
که منتظر است
نامش را برای رهایی صدا بزنند.
(۶)
آمدن چه بسیار به تو میآید و
انتظار هم،
به من!
شعر: #ابراهیم_اورامانی
ترجمه: #زانا_کوردستانی