ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
◇ ترجمهی شعرهایی از ابراهیم اورامانی شاعر کُرد زبان
(١)
آمدن بهار و تابستان و
زمستان عادیست
مشکل پاییز است،
چو میآید،
تو میروی!.
(٢)
با این همه تنهایی و این همه پاییز
در پایان فقط شعر است
که برای شاعر باقی میماند.
و ستارهها را از خواب بیدار میکند
که به شب بفهماند
این همه تنهایی و
این همه پاییز را تمام کند.
(٣)
چه بزرگ است،
پاییز!
شبیه تنهاییست...
(۴)
چون میگویند: نبات!
تو به خاطر میآیی...
(۵)
چون وطنم را گم میکنم،
تو را مییابم!
بیتو،
به من چه،
که چه بر سر وطنم میآید!
(۶)
راههای دور و دراز را
کوتاه میکند.
به تو اندیشیدن...
(٧)
این همه تنهایی،
یا دیوانهام میکند،
یا که شاعر!
(٨)
مشابهاند،
شراب و
رنگ چشمهایت.
هر دو مرا مست میکنند..
(٩)
میدانم که دو جهان هست،
ولی آنچه که از بین نمیرود،
دنیای من و توست!
(١٠)
شبیه نمک است!
که بریزی بر روی زخمت،
تنهایی...
شعر: #ابراهیم_اورامانی
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی