انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

نجیب کاشانی

زنده‌یاد "نورالدین محمد شریف کاشانی" شاعر ایرانی، متخلّص به "نجیب" یا "جیبا" یا "ملا نورا"، فرزند "خواجه محمدحسین کاشانی"، زاده‌ی سال ۱۰۳۱ خورشیدی، در کاشان بود. 

  

وی از جمله مورخین قرن یازدهم هجری به شمار می‌رفته و در روزگار "شاه سلیمان" و "شاه سلطان‌ حسین صفوی"، می‌زیست.  

پدرش در اصفهان شغل بزازی داشته، و وی در ۲۳ سالگی به اصفهان رفته و در محله‌ی خان کاشیان به پیشه‌ی بزازی می‌پردازد. 

بعد از مدتی طبع شاعری‌اش، سبب شد که بزازی را رها کرده و برای به صدر نشستن و قدر دیدن همچون اغلب شاعران عهد صفوی، رحیل سرزمین هند شود. در لحظه‌ی رهسپاری، بر دیوار مغازه‌ی بزازی‌اش بیت زیر را نوشت:

《هنر در اصفهان از ناروایی           به مهر حاکم معزول ماند》


نجیب در هند به مقام ملک‌الشعرایی بارگاه با شکوه "جلال‌الدین اکبر" پادشاه بابری هند می‌رسد و علاوه بر  قدر دیدن به صدر هم نشست و فرمانروایی کشمیر به او واگذار گردید. 

وی چند سال بعد به ایران بازگشت و در زمان شاه سلطان حسین صفوی به دربار راه یافت و گرامی داشته شد و از سوی سلطان حسین مقام ملک‌الشعرایی‌اش  این بار در وطن تجدید شد.

سرانجام نجیب، در سال ۱۰۸۹ خورشیدی، در سن پنجاه و هشت سالگی در اصفهان درگذشت.

نخستین بار دیوان کم حجم شعرش در دهه‌ی شصت، توسط استاد "حبیب‌الله خباز کاشانی" که نسخه‌ای خطی از دیوان نجیب را در اختیار داشت، به صورت افست و مخطوط منتشر شد. همین نسخه را "احمد کرمی" در سال ۱۳۷۲ در تهران تجدید چاپ کرد. 

در اواخر دهه‌ی هفتاد بار دیگر دیوان نجیب به تنقیح و تصحیح استاد فقید "مصطفی فیضی" بانضمام غزلیات نویافته‌ی او که حجم دیوان را سه برابر کرد چاپ و منتشر شد.



◇ نمونه‌ی شعر:

(۱)

تخته‌ی مشق سیه‌روزیِ ماتم شده‌ایم 

مَحَک تجربه‌ی مردم عالم شده‌ایم 

مُهر بر لب زده، زانیم سلیمان زمان

از خموشی است اگر صاحب خاتم شده‌ایم 

عزت ما همه از دولت بی‌قدری ماست 

زیر دستیم که بر خلق، مقدم شده‌ایم 

قدر ماتم زده، ماتم زدگان می‌دانند 

ما و دل هر دو سیه‌پوش غم هم شده‌ایم 

سر ز دشمن به هوای تو نداریم دریغ 

باز، از دولت شمشیر تو، حاتم شده‌ایم 

عالم از گریه‌ی ما شورش توفان دارد

سخت بیزار از این اشک دمادم شده‌ایم 

قطع پیوند ز زلف تو محال است محال

عمرها شد که به این سلسله محرم شده‌ایم 

جای آن است که محروم شویم از جَنت 

گنهی بدتر از این نیست که آدم شده‌ایم 

ماتم هجر، به از عشرت وصل است نجیب 

ما ز نوروز تسلی به محرم شده‌ایم.



(۲)

دل، بی‌تو هوای می و میخانه ندارد

بی‌گردش چشمت سر پیمانه ندارد

خمیازه کشیدیم به جای قدح می 

ویران شود آن شهر که میخانه ندارد

آیینه چه داند که در او عکس رخ کیست؟

عاشق خبر از جلوه‌ی جانانه ندارد!

بی‌ساخته، حسنی است جمالش که چو خورشید 

هر صبح به کف آینه و شانه ندارد

فانوس دلی نیست که در پرده‌ی پندار

شمعی ز تجلیِ تو در خانه ندارد

عشق تو چه داند که دل ما به چه حال است؟

آتش خبر از سوزش پروانه ندارد!

غم را چه غم است این که خراب است دل ما؟

سیلاب بهاری غم ویرانه ندارد

از صحبت عاقل، نگشاید دل عاشق 

بیزارم از آن شهر که دیوانه ندارد 

تکلیف وطن چیست «نجیب» این همه دل را

خواهش چو به کاشان و به کاشانه ندارد!.



(۳)

نمک پرورده‌ی داغ جنونم، شورها دارم

خمار آلوده‌ی زخم توام، ناسورها دارم 

گهی مفتون زلف و گه نظرباز خط و خالم 

پریشان کرد عشقم، هر طرف منظورها دارم

کبوتر خانه‌ی یاهوست دل در سینه‌ی تنگم 

در این وحدت سرا از جوش ذکرت شورها دارم

انا الحق می‌زند هر قطره خونم بر سر دنیا 

بر این دار فنا در هر طرف منصورها دارم

گزندی می‌رسد هر لحظه‌ام از تیر مژگانش 

به دل از خار خار عشق او زنبورها دارم

به من نزدیک‌تر از جان و عمری شد که از غفلت 

هنوز از جست و جوی او نظر از دورها دارم

ز داغت در ته خاکسترم صد شمع می‌سوزد

نهان در ظلمت این تیره‌روزی، نورها دارم 

فلک هم در مصافم پُر زبردستانه می‌تازد

نمی‌داند که من در زیردستی زورها دارم

جهان لب تشنه‌اند از باده‌ی طبع نجیب و من 

از این ته جرعه در هر گوشه‌ای مخمورها دارم.




گردآودی و نگارش:

#زانا_کوردستانی




--------------------

پ.ن:

* اصل مطلب از مقاله‌ی استاد "عباس خوش‌عمل کاشانی" امانت گرفته شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد