علامهی روانشاد، "محمد حسین جلیلی کرکوکی زنگنه" شاعر، نویسنده، مترجم و تاریخدان ایرانی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، در خانوادهای سرشناس در کرمانشاه به دنیا آمد.
او پسر آقا "شیخ هادی جلیلی" بود. مادرش "بهجت الملوک" معروف به "افتخار الدوله" دختر "حسین قلی میرزا" نوهی "صارم الدوله" و نبیرهی "امام قلی میرزا عماد الدوله دولتشاهی" حاکم کرمانشاه بود.
بعد از اتمام تحصیلات در مدرسه شاهپور در سال ۱۳۱۸، به تهران رفت و در مدرسهی دارالفنون مشغول به تحصیل شد. در رشته علوم معقول موفق به گرفتن مدرک لیسانس گردید. در تهران با شاعران بزرگی همچون نایینی، همایی و فیروزکوهی آشنا شد.
بعد از مراجعت به کرمانشاه به استخدام بانک ملی درآمد، اما چون با روحیهی حساسش سازگاری نداشت، در سال ۱۳۳۳، از آن شغل استعفا داد و دبیر آموزش و پرورش شد.
وی ابتدا با تخلص "جلیلی" شعر میسرود، اما بعد از مدتی تخلص خود را به "بیدار" تغییر داد.
جلیلی تنها در عرصه شعر فعالیت نداشت، بلکه به تاریخ نیز اشراف داشت و نخستین کتاب مستقل تاریخ کرمانشاه به نام کرمانشاهان باستان با همکاری شادروان پرفسور "مسعود گلزاری" را به چاپ رسانید که همچنان یک منبع دسته اول از تاریخ کرمانشاه است.
علاوه بر این کتاب تالیفات دیگری دارند از جمله:
- دستور زبان فارسی برای دبیرستانها
- تاریخ ادبیات از صفویه تا مشروطه
- ترجمه زبده النصره و نخسبه الحصره
- تاریخ خاندان زنگنه (ناتمام ماند)
- تاریخچه اوقاف کرمانشاه (ناتمام ماند)
جلیلی با آن که از یک خانواده کاملا روحانی بود، اما هیچگاه به روحانیت نپیوست. استاد پرتو در خاطراتش از او به عنوان یکی از مشوقانش برای سرودن شعر نام برده و در خصوص او چنین آورده:
بیدار جلیلی آن بزرگ علامه
که افشانده هزار نظم و نثر از خامه
هر چند که بود نجل آن شیخ اجل
مرد و ننهاد بر سرش عمامه
استاد محمد حسین جلیلی بعد از بازنشستگی در سال ۱۳۵۵ ساکن تهران شد و سرانجام در ۳۰ آبان سال ۱۳۵۸ به علت سرطان مثانه از دنیا رفت و در بهشت زهرای آن شهر به خاک سپرده شد. از او دو پسر به جا مانده که نام پسر بزرگش "مظفر" است.
متاسفانه در زمان حیات اجل به او فرصت چاپ اشعارش را نداد اما در سال ۱۳۷۰ به کوشش همشهری گرانسنگاش استاد "یداله عاطفی" با مقدمهی روانشاد استاد "کیوان سمعیی" گزیده اشعارش به چاپ رسید.
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[شور حسینی]
تا ساز دل به شور حسینی ترانه گوست
جان جهان به نغمهی او گرمهای و هوست
بگذر به کربلا که پس از قرنها هنوز
از بوی و موی اکبر و عباس مشک بوست
داس خزان به باغ محمّد گلی نهشت
آری فلک به آل نبی سخت کینه جوست
طی کرد شاه دین ره اخلاص را به سر
از سر قدم کنند مقیمان کوی دوست
زینب زبان به خطبه گشادهست لاجرم
چشم حسین از سر نی مات روی اوست
سر را به سجده در دم آخر نهاد و گفت
از دوست هر بلا که به من میرسد نکوست
یادی ز قدّ اکبر و اشک حسین کرد
«بیدار» چون بارید به سروی که طرف جوست.
(۲)
هر که همچون صبحدم دارد هوای نیمشب
گرد غم از دل زداید با صفای نیمشب
الفتی دارم خدایا با دل شب واگذار
نیمشب را بهر ما، ما را برای نیمشب
صد چو ملک نیمروزش هست در زیر نگین
آری آری پادشه باشد گدای نیمشب
طلعت دلدار در شب جلوه زانرو میکند
تا شود بیگانه از خود آشنای نیمشب
مرغ حق از کاروان رفته میگوید سخن
بیخبر در خواب غافل زین درای نیمشب
گر وصال دوست خواهی یک زمان از کف مده
گریههای نیمروز و نالههای نیمشب
محنت گفت و شنود مردمم “بیدار” کُشت
آفرین بر خلوت راحت فزای نیمشب.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
سرچشمهها
@radioro_kurdestan
https://fa.wikihussain.com
https://fa.m.wikipedia.org
www.zamzar.ir
و...