ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی
(۱)
با تلفن همراهش درگیرست...
***
روزهای بیشماریست،
کسی سراغش را
نگرفته است!
(۲)
امروزه روز
به قلم پناه آوردهام
چرا که سرزمینم
خسته از «خون و جسد»
به تفکری نوین نیازمندست!
(۳)
کلاغ پیروُ،
شانهی مترسک...
***
هم صحبتهای؛
-روزگارانِ خشکسالی!
(۴)
چند گِرَم حنای ناچیز،،،
سالخوردگیاش را پنهان میکرد...
اما،،،
چروکهای چهره
لو میدادندش!
(۵)
باران؛
-- ببار
-- بباروُ،
تفنگ را خاموش کن!
***
خوزستانِ تشنه،
خون نمیخواهد!
(۶)
دلتنگ صدایت هستم...
آه پدر؛
خوابم را بیفروز!
(۷)
پروانهی دلباخته؛
با جنونی عاشقانه،
خودش را به آتش شمع زد...
***
چه انتحار شجاعانهای!
(۸)
من به تو نیاز دارم!
مثل:
[خوزستان]،
--به آب!
(۹)
کابوسِ خشکسالی،
گلوی "کارون" را میفِشُرَد..
***
آه خوزستان!
#زانا_کوردستانی