■ برگردان شعرهایی از وریا امین
(۱)
دنیا چنین است،
مردها خون میریزند و
زنها چشمهایشان را.
(۲)
برخی با بودنشان و
عدەای با نبودنشان
نابودمان میکنند.
(۳)
پاییز
بهاریست
که تو به آن پا نگذاشتهای...
(۴)
گفت:
فردا خواهم آمد.
خدایا!
چند سال دیگر،
فرداست؟!
(۵)
امروز صبح
فراموشم شد تو را یاد کنم،
گویی که چای صبحام را نخورده باشم
سردرد گرفتهام.
(۶)
چقدر سخت است،
یادآوری،
فراموش کردن تو را!
(۷)
شاعر هم نشدیم،
که همچون آنها بنویسم:
"دل تنگ شدهام برایت"...
(۸)
این روزها
دهقانان گندم میکارند و
من هم دوست داشتن تو را...
(۹)
هوای شهر خنک شدە!
انگار کە تو
با موهای خیس بیرون زدهای.
(۱۰)
تنهایی به تو نمیآید،
پیش من باشی زیباتری.
شعر: #وریا_امین شاعر کرد عراقی ساکن سوئد
ترجمه: #زانا_کوردستانی