انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

ضیاءالدین خالقی شاعر لنگرودی

استاد "ضیاءالدین خالقی"، شاعر، نویسنده، منتقد و فعال فرهنگی گیلانی، زاده‌ی سال ۱۳۴۲ خورشیدی، در لنگرود است.  

  ادامه مطلب ...

علی گودرزیان شاعر الشتری

استاد "علی پایدار گودرزیان القاص‌آباد" شناخته شده به نام "علی گودرزیان" و تخلص "ع-پایدار" شاعر، نویسنده‌، خبرنگار و فعال اجتماعی، سیاسی اهل لرستان، به سال ۱۳۴۷ خورشیدی، در یکی از روستاهای کنار «زز» الشتر، دیده به جهان گشود. 

  ادامه مطلب ...

جویس کیلمر شاعر آمریکایی

آلفرد جویس کیلمر (به انگلیسی: Alfred Joyce Kilmer)، شاعر، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی، مدرس و ویراستار آمریکایی، زاده‌ی ۶ دسامبر ۱۸۸۶ میلادی، در نیو برانزویک، نیو جرسی آمریکا بود.

  ادامه مطلب ...

سیف‌الله غضنفری شاعر رومشکانی

استاد "سیف‌الله غضنفری" شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۸ خورشیدی در روستای "حسین‌آباد نظر علیوند" از توابع شهرستان رومشکان می‌باشند. 

  ادامه مطلب ...

حسین شکربیگی شاعر ایلامی

استاد "حسین شکربیگی" شاعر و نویسنده‌ی ایلامی، زاده‌ی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، است. 

  ادامه مطلب ...

برگردان شعرهایی از نه‌به‌ز گوران

استاد "نەبەز گوران" (به کُردی: نه‌به‌ز گۆران) شاعر، نویسنده، مترجم و روزنامه‌نویس کُرد، است. 

"نه‌به‌ز" به معنی نستوه و شکست ناپذیر است.

وی در هفده مارس ۱۹۷۷ میلادی، در شهر کوچک بیاره واقع در منطقه‌ی هورامان اقلیم کردستان دیده به جهان گشود.

"هلمت گوران" دیگر شاعر و نویسنده‌ی کُرد، برادر اوست.

نه‌به‌ز، برای نشریات مختلفی همچون، روزنامه‌های هاولاتی، ئاوینە و مجلات جهان و لفین مطلب می‌نوشت و در خلال این همکاری‌ها، چندین بار توسط حزب بعث بازداشت و زندانی شد.



▪کتاب‌شناسی:

- حزب بعث و ایدئولوژی آن 

- شب مهتابی (رمان) 

- مرزبان (رمان) 

- دیوانەای در این شهر است (رمان) 

- میخانەی وسطی (رمان) 

- من بعد از تو پژمرده شده‌ام (شعر) 

- مازیار شنگالی (رمان) 

- امیرنشین خال و خاک (رمان) 

- نامه‌ها را از در داخل ننداز، کسی در این خانه نیست (شعر) 

- چشم آبی درسیم 

- دختر کاه‌فروش  

و...


■□■


(۱)

من از شهری می‌ترسم 

که مردمانش،

پنهانی عشق‌ورزی می‌کنند و 

آشکارا به هم کینە‌ می‌ورزند.



(۲)

دروازه‌ای می‌خواهم 

که بر روی زخم‌های حافظه‌ام بسته شود 

دروازه‌ای که هرگاه باز و بسته شد 

میان خاکسترهای تنهایی‌ام 

گرمای وجودم را احساس کنم.



(۳)

می‌خواهم ولگرد و ولنگار

هر روز، خانە بە خانە‌ و 

کوچە بە کوچە‌ی شهر را بگردم و 

از اهالی‌اش بپرسم:

-- آیا جایی را سراغ دارند، تاریک‌تر از درون آدمی...؟!



(۴)

نیمە شبان، از غریبه‌ای نامەای به دستش رسید 

نوشتە بود؛

اگر آنجا، در وطنت مُردی،

دوست داری بر سنگ‌ قبرت چه حک شود؟

گفت: می‌خواهم با خطی خوانا بنویسند 

دیگر خوشحالم که سرانجام صاحب خانه‌ای شدم

چون که تا زندە بودم، منزل و مأوایی نداشتم...



(۵)

رئیس جمهور تمام زندگی خود را

صرف نابودی زبان کُردی کرد؛

اما دقیقن شبی کە مُرد،

پسرم نخستین کلمەی کُردی را یاد گرفت...



(۶)

وطن،

برای برخی افراد آرامشگاه است و

برای برخی دیگر آرامگاه...



(۷)

بعضی اوقات 

زندگی آنقدر از من دور است 

که شبیه ستاره‌ای می‌شوم  

که تاکنون کشف نشده است!



(۸)

بعضی اوقات  

آنقدر مرگ را نزدیک خود می‌بینم 

که فراموش می‌کنم 

آغوش خاک

آخرین منزلگاه من است.



(۹)

بسان هر انسانی دیگر،

چه آرزوها که نداشتم!

لیکن،

بی‌سرزمینی آنقدر مرا آزار داد 

که همه آرزویم داشتن وطنی شد...



(۱۰)

چونکه خورشید غروب کند،

من جانشین او خواهم شد!

من و خورشید درد مشترکی داریم،

-- [بیرون راندن تاریکی از دنیا] 

...

تا وقتی که تاریکی 

بر روی زمین و درون آدمی باقی‌ست 

درد من و خورشید پایان نمی‌یابد...



(۱۱)

به ناگاه، 

احساس غریبی وجودم را فرا می‌گیرد و 

به خودم می‌گویم: 

-- ای نگون‌بخت! 

چرا با زندگی چنین در‌آمیخته‌ای؟!

وقتی میان این همه آدمی،

آنکه باید پشت و پناهت باشد،

بی‌پناهت می‌کند...


                            

(۱۲)

زمستانی را دوست دارم 

که با هیچ آغوشی گرم نشود!

انسانی را دوست دارم 

که هیچ جنگی، نابودش نکند!

عشقی را طلب می‌کنم،

که گذر زمان از رنگ و بویش نکاهد...


                                  

(۱۳)

تمام دروازه‌های بودنت را ببند،

کسی که تو را بخواهد، به روزن پنجره‌ای هم راضی‌ست.

تمام پنجره‌های بودنت را ببند،

کسی که تو را بخواهد، به خیال تو هم راضی‌ست.

                                 


(۱۴)

اگر که به کودکی باز گردم،

با خطی درشت،

بر تخته‌سیاه خواهم نوشت:

-- نمی‌خواهم بزرگ بشوم!.



(۱۵)

در تلاش بافتن فرشی هستم،

که طرح گل میانه‌اش، تصویر توست.

مشغول نقاشی تصویر دو کوه هستم،

که مابین آنها تو طلوع کنی.

می‌خواهم رویاهایم را زمانی ببینم،

که چون صدای تو پر باشد از زندگی.

                              

         

(۱۶)

انسان چون 

دل به ارتش خود ببندد،

پشت سر خود،

غیر از ویرانه،

چیزی به جای نخواهد گذاشت.

                                   


(۱۷)

این روزگار،

فقط به درد آن می‌خورد،

دورادور به آن بنگری و 

همچون رهگذری به آن بخندی.

                         


(۱۸)

هر شخصی 

برای پا گذاشتن به دنیا،

روشنایی می‌افروزد،

بی‌آنکه چشم به راه پروانه‌ای باشد که دورش بگردد

بی‌ چشم داشت نوری از چراغ دست کسی...

                     


(۱۹)

بنگر، که این دنیا پر از آدم‌های متکبر است،

که باید دور شوی از آنها،

دوری از آنها،

یعنی اینکه کماکان برای آدمی ارزشی باقی‌ست.



(۲۰)

چه می‌شود 

که این مرتبه،

پیش از باران،

تو بباری؟!...



شعر: #نەبەز_گوران 

برگردان: #زانا_کوردستانی 


برگردان شعرهایی از شادان علی احمد

دکتر "شادان علی احمد" مشهور به "شاده علی" شاعر کُرد است.

  ادامه مطلب ...

داستان کوتاه فریبا

[فریبا]


پیپ‌اش را گوشه‌ی لب گذاشت با طمأنینه... روی تخت نشست. با دست گرد و خاک و تکه‌های آوار شده‌ی سقف را پاک کرد.

اسباب و اثاثیه‌ی تخریب شده‌ی خانه‌اش را ورانداز کرد. آهی کشید و پکی عمیق به پیپ زد.

در زلزله‌ی دیشب، خانه‌های زیادی خراب شدند. 

پیپ‌اش را کناری گذاشت و سراسیمه به جستجو در اتاق پرداخت. تمام گوشه و کناره‌ها را با وسواس و دقت بررسی کرد. زیر یکی از کمدها پیدایش کرد.

- ببخش من را! گیج و منگم! تو را به کلی فراموش کرده بودم!.

دستی به سر و رویش کشید و صورت زیبایش را پاک کرد. زیبا، جوان و دلفریب بود؛ همچون اسمش.

- خدا را شکر صحیح و سالمی. بلایی سرت می‌آمد دق می‌کردم.

سراغ گرامافون رفت. جلوی یکی از پنجره‌ها، روی زمین افتاده بود.

- خدا کند سالم مانده باشد!. 

سالم بود. صفحه‌ی داخلش را چرخاند و سوزن را گذاشت.

- آه! ای الهه‌ی ناز...

نگاهی به فریبا انداخت. 

- نگران نباش؛ به کمک هم می‌سازیمش!

بعد قاب عکس را به آغوش کشید و زار زار گریه کرد.

 


#زانا_کوردستانی

داستان کوتاه قهرمان

[قهرمان] 


به زور سیزده، چهارده ساله می‌شد. چهره‌ای استخوانی و اندامی ترکه‌ای داشت. یک جفت کتانی رنگ و رو رفته به پا کرده بود. ساک ورزشی آبی رنگش را هم مورب به گردن آویخته بود.

عاشق فوتبال بود. مجذوب رونالدو و متنفر از لیونل مسی. پوسترهایی از تیم محبوب و بازیکنانش را به در و دیوار اتاقش چسبانده بود. 

صبح تا شب کارش فوتبال کردن بود و فوتبال دیدن. درس و مشق‌اش هم همین‌ها شده بود. آنقدر در زمین‌های خاکی، زمین خورده بود که کف دست‌ها و زانوهایش پینه بسته بود.

متأثر از این علاقه‌ی شدیدش به فوتبال، دلش می‌خواست فوتبالیست بشود، گل بزند و قهرمان جام‌جهانی. هر کجا که می‌رفت؛ توپی جلوی پایش بود و با فکر به قهرمانی به آن لگد می‌زد. 

در خیالات خود بود و نرم نرمک توپ‌اش را جلو می‌راند. بی توجه به خواهش‌ و التماس‌های رونالدو، که می‌خواست به او پاس بدهد؛ خودش یکه و تنها توپ را جلو می‌برد. دوست داشت خودش این گل را بزند و همین‌طور که می‌دوید به وسط...

صدای ترمز و بوق خودرو با ناله‌هایش در آمیخت.

 

#زانا_کوردستانی

رفیق صابر شاعر کرد زبان

استاد "رفیق صابر" (به کُردی: ره‌فیق سابیر / انگلیسی: Refiq) شاعر کُردزبان، زاده‌ی سال ۱۹۵۰ میلادی در قَلادزی، اقلیم کردستان است.

  ادامه مطلب ...

آرش آقایی شاعر پلدختری

آقای "آرش آقایی بازگیر" متخلص به "کشکان" شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۵ خورشیدی، در پلدختر است.


  ادامه مطلب ...

مریم رضایی شاعر اسلام‌آبادی

خانم "مریم رضایی" شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی مهر ماه ۱۳۶۳ خورشیدی در اسلام‌آباد غرب است.

  ادامه مطلب ...

حسین نوروزی‌پور شاعر ایرانی

استاد "حسین نوروزی‌پور"، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۴۶ خورشیدی، است.

  ادامه مطلب ...

غلامعباس موتاب شاعر بروجردی

استاد زنده‌یاد "غلامعباس موتاب" متخلص به "ثابت ایمانی" فرزند "رحیم" شاعر لرستانی، در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در بروجرد دیده به‌ جهان گشود. 

  ادامه مطلب ...

شهین راکی شاعر مسجد سلیمانی

بانو "شهین راکی" شاعر خوزستانی، زاده‌ی سوم اسفند ماه ۱۳۳۴ خورشیدی، در مسجد‌سلیمان است.

  ادامه مطلب ...

شهین راکی شاعر مسجد سلیمانی

بانو "شهین راکی" شاعر خوزستانی، زاده‌ی سوم اسفند ماه ۱۳۳۴ خورشیدی، در مسجد‌سلیمان است.

  ادامه مطلب ...

سید صادق خاموشی شاعر اسلام‌آبادی

آقای "سید صادق خاموشی" فرزند "سید خداداد خاموشی"، زاده‌ی اسفند ماه ۱۳۶۹ خورشیدی، در شهرستان اسلام‌آباد غرب است.

  ادامه مطلب ...

کورش صفوی نویسنده‌ی تهرانی

زنده‌یاد "کورش صفوی"، زبان‌شناس، نویسنده و  مترجم ایرانی، زاده‌ی ۶ تیر ماه ۱۳۳۵ خورشیدی در تهران بود. 

  ادامه مطلب ...

نگار جمشیدنژاد شاعر تهرانی

بانو "نگار جمشیدنژاد" شاعر ایرانی، زاده‌ی ۱۵ دی ماه ۱۳۵۴ خودشیدی در تهران است.

  ادامه مطلب ...

مسعود احمدی شاعر کرمانی

استاد زنده‌یاد "مسعود احمدی"، شاعر و ویراستار ایرانی، در دهم مرداد ۱۳۲۲ خورشیدی، در کرمان دیده به جهان گشود.

  ادامه مطلب ...

علیرضا فراهانی شاعر ایرانی

آقای "علیرضا فراهانی" شاعر توانخواه ایرانی‌، زاده‌ی سال ۱۳۶۱ خورشیدی بود، که در روز پنجشنبه ۱۷ فروردین ماه ۱۴۰۲ به علت نارسایی قلبی درگذشت.


  ادامه مطلب ...

فرخ تمیمی شاعر نیشابوری

استاد "فرخ تمیمی" شاعر و مترجم ایرانی، فرزند "میرزا محمدخان طالقانی"، در ۱۱ بهمن ماه سال ۱۳۱۲ خورشیدی در شهر نیشابور دیده به جهان گشود.

  ادامه مطلب ...

یون فوسه شاعر و نویسنده‌ی نروژی

آقای "یون فوسه" به عنوان بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس معاصر نروژی و یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان زنده دنیا شناخته شده است، که توانست در سال ۲۰۲۳ میلادی، به عنوان صد و شانزدهمین برنده نوبل ادبیات، این مهم را به دست بیاورد.

وی این جایزه را «برای نمایشنامه‌ها و نثرهای بدیعش که صدای ناگفتنی را می‌دهد» به دست آورد. 

آکادمی سوئدی نوبل در جریان اعلام این نویسنده به عنوان برنده نوبل ادبیات امسال، از کتاب‌های «دیگر نام»، «من چیز دیگری است» و «نام جدید» که در فاصله سال‌های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱ منتشر شدند به عنوان دستاوردهای بزرگ فوسه یاد کرده است.

همچنین "آندرس اولسون" رئیس کمیته نوبل در قالب بیانیه‌ای ضمن مقایسه فوسه با نویسندگانی همچون "ساموئل بکت"، "توماس برنهارت" و "گئورگ تراکل"، این نویسنده نروژی را به عنوان فردی توصیف کرده که پیوندهای زبانی و جغرافیایی را با تکنیک‌های هنری مدرنیستی ترکیب می‌کند.

او کارنامه‌ی ادبی قابل توجهی از جمله ۴۰ نمایش‌نامه،‌ چندین رمان، شعر، مجموعه مقاله، کتاب کودک و ترجمه دارد، و یکی از پر اجراترین نمایش‌نامه‌نویسان اروپا محسوب می‌شود.

یون فوسه در سال ۱۹۵۹ میلادی، در غرب نروژ به دنیا آمد، دوران کودکی را در ساحل دریا قد کشید و بالید و در برگن به مدرسه و دانشگاه رفت و جامعه شناسی و فلسفه خواند. 

منتقدان صاحب نام و محققان بسیاری درباره یون و آثارش کتاب ها و رساله های زیادی نوشته اند، آن چنان که حجم آنها از آثار خود یون افزون تر است.

فوسه نخستین‌بار در سال ۱۹۹۹ میلادی به دنبال اجرای نمایش‌نامه‌ «کسی می‌آید» در پاریس به شهرت رسید. او پیش از نوشتن نخستین نمایشنامه‌اش، ۱۵ سال رمان، داستان و شعر برای کودکان نوشته است. وی به درخواست یک کارگردان جوان نروژی کای یونسن، در سال ۱۹۹۴ نمایشنامه «و ما هرگز از هم جدا نمی‌شویم» را نوشت. سال ۱۹۹۶ برای «کسی می‌آید» موفق به دریافت جایزه ایبسن شد.

او زبان تئاتری را در اواخر قرن بیستم متحول کرد و نگاهی نو به آن بخشید. ویژگی منحصر به فرد در آثار فوسه، زبان و فرم روایی اوست. او در نمایشنامه‌هایش از شیوه‌ای شاعرانه استفاده می‌کند، او کلمات را به صورت پلکانی و متقاطع می‌نویسد، تقریبا شبیه شعر نو، که همین ویژگی او را از بین دیگر نمایشنامه‌نویسان هم عصرش متمایز می‌کند.

آثار عظیم او که به زبان نروژی نینورسک نوشته شده و ژانرهای گوناگونی را در بر می‌گیرد، شامل انبوهی از نمایشنامه، رمان، مجموعه شعر، مقاله، کتاب کودکان و ترجمه است.

اغلب آثار فوسه در ایران، با ترجمه "محمد حامد" در نشر نیلا منتشر شده است، نشر شباهنگ و نی هم آثاری از او منتشر کردند.

از آثاری که از این نویسنده در ایران ترجمه و منتشر شده است می‌توان به دختر با بارانی زرد، کسی می‌آید، مجموعه‌های نمایشی سگ‌های مرده و صورت‌های مرگ، دخترک روی مبل و زمستان، و هرگز جدا نمی‌شویم، شب آوازهایش را می‌خواند، اسم، دیدار، سایه‌ها، بیدار و خواب، آن‌جا، بنفش، ساکالا و آزادی اشاره کرد.



▪نمونه‌ی شعر:

(۱)

[A human being is here by Jon Fosse] 

A human being is here

and then disappears

in a wind

that vanishes

inwards

and meets the rock’s movements

and becomes meaning

in always new unity

of what is

and what is not

in a silence

where wind

becomes wind

where meaning

becomes meaning

in lost movement

of everything that has been

and at once is

from an origin

where the sound carried the meaning

before the word divided itself

and since then never left us

But it is

in all past and it is in all future

and it is

in something

that doesn’t exist

in its vanishing border

between what has been

and what shall come

It is infinite and without distance

in the same movement

It clears up

and disappears

and remains

while it disappears

And it lights up

its darkness

while it speaks

of its silence

It is nowhere

It is everywhere

It is near

It is far

and body and soul meet

there as one

and it is small

and as big

as everything that is

as small as no thing

and where all wisdom is

and no thing knows

in its innermost self

where nothing is divided

and everything is at once itself and everything else

in the divided

which is not divided

in endless boundary The way I let it disappear

in obvious presence

in vanishing motion

and walk around in the day

where tree is tree

where rock is rock

where wind is wind

and where words are an incomprehensible unity

of everything that has been

of everything that disappears

and thus remains

as conciliatory words

◇ برگردان فارسی:

[یک انسان اینجاست] 

یک انسان اینجاست 

و سپس غیب می‌شود

در درون خود

همراه با باد ناپیدایی که می‌وزد

و ملاقات می‌کند با تکانه‌های صخره

و در می‌آید به شکل معنا 

در وحدتی همیشه تازه

در سکوت محض  

از آنچه هست و آنچه نیست 

جایی که باد

باد می‌گردد

جایی که معنا 

معنا می‌یابد 

در حرکتی بی‌اختیار

از همه آن چیزهایی که بوده است 

و به یکباره است 

از یک منشأ 

جایی که صدا، معنا را با خود می‌برد

پیش از آنکه کلمه خودش را بشکند و تقسیم کند 

و دیگر از آن پس 

هیچگاه ما را ترک نخواهد 

اما، آن در تمام گذشته و در تمام آینده جاری است 

و آشکار است  

در چیزی که نیست 

چیزی در مرز محو شدن

میان آنچه بوده

و آنچه خواهد شد 

آن نامتناهی و بدون فاصله است 

در همان حرکت پاک و

محو می‌شود 

و آنجا می‌ماند 

در حالی که ناپدید می‌گردد

روشن می‌گردد

تاریکی‌اش

در حالی که سخن می‌گوید 

از سکوتش 

هیچ جا نیست 

همه جا هست 

نزدیک است 

دور است 

و جسم و روح

به هم می‌آمیزند 

و یکی می‌شوند 

و کوچک است 

تا اندازه‌ایی بزرگ

بسان هر چیزی که هست 

به کوچکی هیچ چیز 

و همه حکمت در آنجا است 

و هیچ نمی‌داند در درون خود

جایی که هیچ چیز تقسیم نمی‌شود

و همه چیز به یکباره

خودش می‌گردد

و هر چیز دیگری در آن 

تقسیم شده

که تقسیم نمی‌شود

در مرز بی‌پایان

طوری که اجازه دادم

ناپدید گردد 

در حضور آشکار

در حرکت ناپدیداری

حالا بیا و

در روشنا قدم بزن

در جایی که درخت درخت است 

جایی که صخره صخره است 

جایی که باد باد است 

و جایی که کلمات

در یک وحدت گنگ (نامفهوم) هستند 

از همه چیزهایی که پیش از این بوده است 

از هر چیزی که ناپدید می‌شود و همچنان باقی خواهد ماند 

به شکل کلماتی آشتی دهنده.


▪ترجمه: #سعید_جهانپولاد 




گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی


کورش اسدی نویسنده‌ی آبادانی

زنده‌یاد "کورش اسدی"، نویسنده و منتقد ادبی در ۱۸ مرداد ۱۳۴۳ در آبادان به دنیا آمده و در اواخر دهه پنجاه به تهران مهاجرت کرد.

  ادامه مطلب ...

عبدالحسین فرزاد نویسنده‌ی زاهدانی

دکتر "عبدالحسین فرزاد"؛ نویسنده، شاعر، مترجم، منتقد، پژوهشگر، استاد دانشگاه و فرهیخته‌ای از دل هامون سیستان است.

  ادامه مطلب ...

فائقه سرخوش نویسنده‌ی کرمانشاهی

بانو "فائقه سرخوش"، نویسنده، شاعر و پژوهشگر کرمانشاهی، است.

  ادامه مطلب ...

محمود رسول آبادی شاعر پاوه‌ای

استاد "محمود رسول‌آبادی" شاعر، فرهنگی و عکاس کرد، در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در پاوه چشم به جهان گشود. 

وی در سال ۱۳۳۷ به استخدام اداره‌ی فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و علاوه بر آن در زمینه‌ی عکاسی نیز با ثبت وقایع و رویدادهای فرهنگی و اجتماعی و … به فعالیت پرداخت.

مجموعه اشعار او با نام "تاریکخانه" در ۱۲۱ صفحه چاپ انتشارات ئارۆ پاوه، در برگیرنده موضوعاتی همچون دوستی سرزمین مادری، مناجات، تصوف، یادی از حلبجه و یادی دوستان و اقوام و … می‌باشد که به زبان فارسی و هورامی سروده شده است.



▪︎نمونه‌ی شعر:

[بێ‌زار جه ژیان]

دیسان ئاماوه‌ وه‌هارێ جه‌ نۆ 

ڕه‌نگین که‌رده‌وه‌ سارا و که‌ش و کۆ 

ده‌دری بێ‌ده‌رمان دیسان دیویا 

ئه‌ساس شادٚیم یه‌کسه‌ر شیویا 

من که‌ ڕۆی ئه‌زەڵ هه‌ر نامورادٚ بیم 

دایم ڕه‌نجه‌ ڕۆ وێنه‌ی فه‌رادٚ بیم 

ته‌نیا چه‌ند ڕوژێ شادٚی دیم وه‌ چه‌م

ئه‌ویچ جای وێش دا به‌ په‌ژاره‌ و به‌ خه‌م

په‌ی چێش چارەی من مشیۆ سیاو بۆ؟

جه‌رگی لەت‌لەتم دایم که‌واو بۆ 

نه‌ ڕوژم مه‌علووم نه‌ شه‌و دیار بۆ 

دڵه‌م پەڕ جه‌ خه‌م چه‌م پەڕ غوبار بۆ 

یاڕه‌ب به‌نووری موسته‌فا قه‌سه‌م

به‌ مه‌قامی به‌رز ئه‌ولیا قه‌سه‌م

ڕه‌حمێ بکه‌ر پێم بینای بان سه‌ر

به‌نا به‌ خاتر سالاری مه‌حشه‌ر

عه‌تا که‌ر په‌نه‌م مه‌رگێ به‌ ئاسان

عاشق به‌ مه‌رگم بێزار جه‌ ژیان

کێ‌ وه‌هارش هه‌ن دوور جه‌ دڵدارش

دوور جه‌ دڵسۆزێ دیدٚه‌ خومارش

 تا که‌ی چه‌مه‌ڕای ئامای یاران بوو؟

چوون زه‌مینی وشک ته‌ژنه‌ی واران بوو

تا که‌ی ئه‌سرینی دیدٚه‌م جاری بۆ؟

تا که‌ی ده‌ردی دڵ نادیاری بۆ؟

تا که‌ی چوون پاییز گه‌ڵا ڕێزان بۆ؟

چوار فه‌سڵی پاییز په‌رێم خه‌زان بۆ؟

تا که‌ی ڕوژانم چوون شه‌وی تار بۆ؟

زندگی جه‌لام چوون ژه‌حری مار بۆ

تا که‌ی جاری بۆ هوونی دڵ نه‌ چه‌م؟

تا که‌ی بکێشوو باری ده‌رد و خه‌م؟

تا که‌ی زامی دڵ هه‌رده‌م کاری بۆ؟

هووناوی ده‌روون نه‌ چه‌م جاری بۆ

تا که‌ی باری خەم بکێشوو به‌ کۆڵ

مه‌جنوون‌وار گێڵوو سارا و هەرد و چوڵ

که‌سداری بێ که‌س ته‌نیا و تاکی وێم 

ناموراد ناشاد جگەر چاکی وێم.



گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی