گەنداو، دریاییکه رەگەڵ پەلە ناسنامەیکی چرووک!
لە رەڤین، تاکو خۆی بە کنارێنەکە رۆژ بگینی
رۆژ هیوائیکه بۆ خەلاسی لە شەۆ
شەۆ فڵتهفڵتیکە بۆ کوێلەداری لە مرۆڤ
مرۆڤ چراویکە قانگگرتی
ههڵواسراو له پژەپۆیی مێژوو
وا گەگانە توزولکەی هیواداری لە خۆی هلبۆرینەسەوە
ئاه،،، نایینهن
ئادەمی و بەشەر!
وا ئافتاو و وەرەتاوەکانیان نێوی هجرەکانی رەشایی سرگوون کەردەیان
پیخەنینو
سهربهستیو
سماو
تێگەشتنو
و بوتهیلیکیان سازی
له بەردو
لە نەزانینو
له پروپووچو
له گەڵ گیریست...
بەڵام ئەمن نەتەوەی رۆجیارم!
قۆم و خزمی مانگەشەو
گەرچی مۆمەم
بەڵا وێستاوەم لپێشی رەشایی...
◇ ترجمه به فارسی:
مرداب، دریا نامیست با اوراق هویت جعلی
در فرار تا که خویش را به ساحل روز برساند
روز امیدیست برای رهیدن از شب
شب فلسفهای برای استیلای بشر
بشر چراغیست دوداندود
آویزان بر شاخههای تاریخ
که گهگاه کور سویی روشنایی از خود به جای گذاشته است
آه، همینانند،
آدمها!
که خورشیدها را به حجرههای تاریکی تبعید کردند
خنده را
آزادی را
رقص را
فهم را
و توتمهایی ساختند
از سنگ
از جهل
از خرافه
با گریه...
اما من نوادهی آفتابم
خویشاوند مهتاب
گرچه شمعام
اما ایستادهام در مقابل تاریکی.
#زانا_کوردستانی
کتاب یک درس آموزنده (لینو یاد میگیرد) منتشر شد
کتاب مصور "یک درس آموزنده" (لینو یاد میگیرد) با نویسندگی و تصویرگری خانم "پخشان گولانی" نویسندهی سلیمانیهای و ترجمهی آقای "سعید فلاحی" (زانا کوردستانی) منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.
این کتاب که برای گروه سنی کودکان تهیه و منتشر شده است، به همت انتشارات زیتون در ۱۴ صفحهی مصور رنگی و قطع خشتی عرضه شده است.
مترجم برای تشویق عموم جامعه و خصوصأ کودکان به امر کتابخوانی، فایل pdf رایگان کتاب را در فضای مجازی عرضه کرده است.
برای تهیه فایل pdf این کتاب میتوانید به آدرسهای زیر مراجعه کنید:
▪لینک دانلود مستقیم:
<a href="https://uupload.ir/view/کتاب_یک_درس_آموزندە_f1o2.pdf/" target="_blank"><img src="https://s8.uupload.ir/css/images/udl6.png" border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>
▪کانال تلگرامی انجمن شعر و ادب رها:
https://t.me/mikhanehkolop3/18006
گـرگـاس
سایهسار دیوار خرابه را انتخاب کرده بود و داشت استراحت میکرد.
چند وقتی بود که با هم آشنا شده بودیم و هر وقت من دور و بر استطبل پیدایم میشد، کاری به کارم نداشت.
آن روز دمدمای غروب باز سراغش رفتم. میخواستم متقاعدش کنم که آنجا را ول کند و با من بیاید.
نزدیکش رفتم. روبرویش نشستم. هیچ واکنشی نشان نداد. گویی که مرا اصلن نمیبیند. نگاهم با نگاهش تلاقی پیدا کرد. چشمانش برقی زد، اما حس خوشآیندی برای من نداشت.
از بس در گوشش وزوز کرده بودم، دیگر اعتنایی به حرفهایم نمیکرد. خواستم برای آخرین بار سعی خودم را بکنم، که شاید متقاعد شد و همراه من بیایید.
کمی دیگر به او نزدیک شدم و
گفتم: بهار میآید، با هم به شکار بزها و گوسفندها و خرگوشها میرویم!.
با همان نگاه سرد و بیروحش نگاهی به من کرد و بعد به انتهای غروب خیره شد.
گفتم: تابستان میآید، همه جا زیبا میشود؛ و در خنکای شبهایش، روی صخرههای کوهستان شمالی شبها را میگذرانیم!.
باز حرفۍ نزد، فقط اینبار حالت دستهایش را تغییر داد.
گفتم: بعد نوبت پاییز میرسد؛ آهو و گوزنها در دشت پیدایشان میشود.
باز او چیزی نگفت، و با پوزهاش لای موهای خاکستریاش را خاراند.
من فراموش کرده بودم که او تمام زندگیاش را با قلادهای به گردن گذرانده بود.
گرگ بیچاره، یک سگ گله شده بود!.
#زانا_کوردستانی
کتاب "پهلوان دیوانه سر" نوشتهی "داوود غفارزادگان" است، که برای مخاطب نوجوان نوشته شده است، اما به دلیل نوع خاص شیوهی روایت آن قابلیت استفاده برای مخاطب بزرگسال را نیز دارد.
[کورد یەکیگە]
کۆساڵان بەفر دەباڕیدو
ئەمن لە قۆچان ساردم دەبێ
من هاتنەگرین ئەبم
سیروان لەمالەم لە ئاو ئەبێت
لە عەفرین و کۆبانی برینداڕی گوڵۆڵە دەبن
من لە بوژنۆرد لەسەرخۆمدەڕۆم و
لە شیروان شەهید ئەبم
لە ئامەد خۆیاننیشانئەدن و گهلهکۆیی ئەکەن
من لە کرماشان قۆڵبەست ئەبم
لە وان تێئەچۆن و
لە سنەی سەربەرز مشتەکانم گرێ دەبن
ئاخ!
بۆ نافامێن؟!
چه لە ئیزمیر بێم یان لە مێردینی باکوور
چە لە جزیری بێم یان لە حەسەکەی ڕۆژئاوا
چە لە ورمێ بێم یان لە ئیلامی ڕۆژھەڵات
چه له سڵیمانی بێم یان لە ھەڵەبجەی شەهیدی باشوور
ئەمن کوردم!
چوارلەت نا
سەد لەتمێش بەکەن
تا هەناسەمدەرتێ
هەوار و فەریا دەکەم
کورد یەکیگەۆ له یهک جیاو نابن...
◇ برگردان به فارسی:
(کُرد یک تن است)
کوسالان برف میبارد و
من در قوچان سردم میشود
من گریهام میگیرد
سیروان پر آب میشود
در عفرین و کوبانی تیر میخورند و زخمی میشوند
من در بجنورد بیهوش میشوم و
در شیروان شهید
در دیاربکر تظاهرات میکنند
و من در کرمانشاه بازداشت میشوم
در وان سرکوب میشوند
و در سنندج مشتهای من گره میشوند
آه!
چرا متوجه نمیشوید؟!
چه ازمیر باشم چه ماردین در باکوور
چه جزیره باشم چه حسکه در روژاوا
چه ارومیه باشم چه ایلام در روژههلات
چه سلیمانی باشم چه حلبچهی شهید در باشوور
من کُردم
چهار پاره که هیچ
صد پارهام کنید
تا نفس بر بیاورم
فریاد خواهم کشید
کُرد یکیست و دو تا نمیشود!
#زانا_کوردستانی
خانم "تافگە صابر" (به کُردی: تاڤگە سابیر)، شاعر، نویسنده، سازندهی برنامههای تلویزیونی و فعال سیاسی و مدنی کُرد، ساکن سلیمانیه اقلیم کردستان است.
آقای «خوزه ریبامار فریرا» که به نام «فریرا گولار» شهرت داشت و از برجستهترین چهرههای فرهنگی برزیل محسوب میشد، در سال ۱۹۳۰ در شمال شرقی برزیل در سائولوئیس؛ دیده به جهان گشود و در ۴ دسامبر سال ۲۰۱۶ (روز یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵) در بیمارستانی در ریودوژانیرو در اثر ابتلا به ذاتالریه؛ در ۸۶ سالگی از دنیا رفت.
آقای "مهرداد جمشیدی" متخلص به "مهرداد مانا" شاعر کرمانشاهی، زادهی سال ۱۳۵۸ خورشیدی در کرمانشاه است.
زندهیاد "سعید تاتینا بلداجی"، شاعر بختیاری، زادهی سال ۱۳۵۶ خورشیدی در شهر گز بلداجی، استان چهارمحال و بختیاری است.
آقای "رزگار جباری" (به کُردی: ڕزگار جەباری)، شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر کُرد، زادهی یک فوریه ۱۹۸۰ میلادی، در کرکوک، و اکنون ساکن اربیل است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
شبهای کوتاه،
به یادم میآورند راهی تاریک را،
کرمهای شبتاب کجایند؟
(۲)
آگاه باش،
هر چه در طول زمان
بالا و بالاتر میروی،
در دیدهی مردمان کوچکتر جلوه میکنی!
گردآودی، نگارش و برگردان اشعار:
#زانا_کوردستانی
زندهیاد "سید بابه شیخ حسینی"، نویسنده و پژوهشگر نامدار و مردمی کُردستانی، زادهی سال ۱۳۳۱ خورشیدی، در شهرستان سروآباد بود.
داستان کوتاه مرخصی
محکم پا کوبید و سر جایش سیخ ایستاد. نگاهی توی صورتاش انداخت.
- قربان عرضی داشتم!.
صدایش میلرزید.
- بفرمایید!؟
- مشکلی برایم پیش آمده!؛ سرگروهبان اعتمادی به من مرخصی نمیدهد!.
و بعد با شرم و سرافکندگی نگاهی کوتاه، به چشمانش انداخت!
- با چند روز مشکلت حل میشود، پسرم؟!
سرباز خوشحال، که به این راحتی با درخواست مرخصیاش موافقت شده است؛ جواب داد:
- سه چهار روز قربان!
چند ثانیه سکوت برقرار شد. سرباز از شدت هیجان، صدای ضربان قلبش را میشنید.
- برو پسرم! انشالله مشکلت که حل شد برگرد.
- ممنون جناب!
سرباز به تصویر منعکس شدهی خودش در آیینهی چسبیده به دیوار آسایشگاه، احترام نظامی گذاشت و خارج شد.
دقایقی بعد از دیوار پادگان بالا کشید و رفت.
#زانا_کوردستانی
استاد "سید خلیل (مسعود) حاکمزاده" شاعر، نویسنده و روزنامهنگار گیلانی، زادهی ۲۲ فروردین ماه ۱۳۳۷ خورشیدی، در رشت است.
بانو "چنار نامق" (به کُردی: چنار نامیق)، شاعر و نویسندهی کُرد زبان، زادهی شهر کلار در اقلیم کردستان است.
بانو "چومان هاردی" (به کُردی: چۆمان هەردی) شاعر، مترجم و نقاش کُرد، زادهی سال ۱۹۷۴ میلادی در سلیمانیه عراق است.
مجموعه اشعار "تو" با ترجمهی "زانا کوردستانی" منتشر شد
▪بڵاوەو بۆ!
کتێبی "تۆ" کومەڵە شیعری "نەزیر غەفور" ناسڕاو بە "نەزیر تەنیا" شاعیری کوردی باکووری، به زمانی فارسی وەرگیر و بڵاوەو بۆ.
ئاغای "سەعید فەلاحی" ناسڕاو بە "زانا کوردستانی" شیعرەکانی ئەم کتێبە بە فارسی ترجومە کردەوە.
ئەم کتیبە بە ۹۲ لاپەرە و هزار قاب لە لایەن دەزگای چاپ و بڵاوکردنی کتیبی هورمس لە ئیراندا بڵاوەو بۆ.
▪تو، بر پیشخوان نشست!
کتاب "تو" مجموعه اشعار "نظیر غفور" شاعر معاصر کُرد زبان منتشر شد.
آقای "نظیر غفور" (به کُردی: نهزیر غهفور) مشهور به "نظیر تنها (به کُردی: نهزیر تهنیا) شاعر کُرد، زادهی ۱۹۸۸/۰۵/۲۹ میلادی در اقلیم کردستان است. وی که فقط تا ششم ابتدایی تحصیل کرده است، اما به اصول سرایش شعر مسلط است و اشعاری زیبا و نغز و بینقص میسراید.
ترجمهی اشعار این کتاب را "سعید فلاحی" (زانا کوردستانی) انجام داده و ویراستارش هم خانم "لیلا طیبی" بوده است.
"سعید فلاحی" با تخلص "زانا کوردستانی" زادهی سال ۱۳۶۳ خورشیدی در کرمانشاه و ساکن بروجرد است.
این کتاب دوازدهمین کتاب مستقل وی و شانزدهمین کتابی است که از ایشان چاپ شده است. پیش از این چهار کتاب شعر به صورت مشترک با همکاری همسرش خانم "لیلا طیبی" با عناوین «چشمهای تو»، «گنجشکهای شهر هم عاشقانه نگاهت میکنند»، «عشق از چشمانم چکه چکه میریزد»، «عشق پایکوبی میکند» و یازده کتاب داستان، شعر و ترجمه با عناوین: «دیوانه»، «ریشههای عطف»، «آمدنت چه لهجه غریبی دارد»، «تو که بروی، پاییز از در میآید؟»، «سومین کتاب تنهایی»، «هنوز برای دوست داشتن، وقت هست»، «از زمانی که خدا بود»، «حکایتی دیگر از شیرین و فرهاد»، «میان نامهها»، «هم قدم با مرگ» و «نالههای امپراطور» منتشر نموده است.
این کتاب در بهار ۱۴۰۳، با شماره شابک ۹۷۸۶۲۲۸۰۵۴۹۴۰ در شمارگان هزار جلد و ۹۲ صفحه، توسط نشر کتاب هرمز چاپ و منتشر شده است.
▪از متن کتاب:
گذر زمان
همه چیز را ثابت خواهد کرد
روزی فرا خواهد رسید که پی خواهی برد
تو چه انسان دل سنگی بودی...
دکتر "بهرام علیزاده" شاعر، منتقد ادبی، معلم و مدرس آواز گیلانی، در شهریور ماه ۱۳۵۱ خورشیدی، در کوچصفهان دیده به جهان گشود.
▪سه شعر از #بندی_علی شاعر معاصر کُرد با ترجمهی #زانا_کوردستانی
(۱)
[جنگ]
هرگاه که جنگ به سرزمینی پای بگذارد،
سربازها، ماهی میشوند!
گرفتار بر سر قلابها!
خانهها، موزه میشوند
پر از تندیس
باغچهها، گورهای جمعی و
پرندگان عاشق!
و رنگ چشمهای جویبار
از آبی به شرابی مبدل میشود،
شراب ریخته بر خاک!
سرنوشت آدمی
به پایان کارش، نزدیک میشود
همچون انقراض دایناسورها!
کاش میدانستی!
زهر کینه، آدمی را عقیم میکند
ولی ما بازماندگان آخرین گرگها،
هار میشویم،
وقتی که جنگ شروع میشود.
(۲)
از پروانه عشق میآموزیم،
از مورچه، تلاش و کاوش و
از طاووس، زیبایی و شکوه را...
از لاکپشت، طول عمر و
از سگ، وفا،
تیزبینی و بلندپروازی را هم از عقاب!
...
انسان!
آی آدمی!
ای اشرف مخلوقات خدا!
پس چه چیزی از تو بیاموزیم؟!
(۳)
در جایی آزادی نیست و
در جایی دیگر، نان!
اما در سرزمین شارلاتانها
نه نان هست و نه آزادی!
...
آزادی بینان، توهم است،
و نان بیآزادی، هم اگر که باشد،
خشک است و تلخ!
چون چوب حراج بر شرافت است!
...
سرزمینهای بسیاری را سفر کردم
ناله و شیونهای زیادی گوشم را آزرد،
ولی در هیچ کجا ندیدم
چنین رندانه بدزدند
نان و آزادی را
که میدزدند از ملت و سرزمین من...
شعر: #بندی_علی
ترجمه: #زانا_کوردستانی
▪ترجمهی چهار هایکو از #توروالد_برتلسن هایکوسرای دانمارکی* توسط #زانا_کوردستانی
نشد که نشد...
حالا؛
با عدد،
با حروف،،
-- یا ایما و اشاره!
دارم فکر میکنم:
دیگر به چه حربهای متوسل بشوم؟!
--تا به چشمت بیایم!؟
#زانا_کوردستانی
استاد "مختار شکریپور" شاعر، روزنامهنگار، عکاس، کارگردان، مستند ساز، مدیر فیلم برداری سینما و تلویزیون، منتقد و مترجم زبان و ادبیات کُردی، زادهی شهریور ماه ۱۳۴۹ خورشیدی، در شهر نودشه، شهرستان پاوهی استان کرمانشاه است.
یادت؛
و یادگاریهایت را
در سبد زباله گذاشتم...
من،
تو را میخواستم
نه یاد وُ
یادگاریهایت را!.
#زانا_کوردستانی