آقای "مریوان حکیم جباری" (به کُردی: مەریوان حەکیم جەباری) با نام اصلی "مریوان حکیم امین"، (به کُردی: مەریوان حەکیم ئەمین)، شاعر و نویسندهی کُرد، زادهی ۱ ژانویه ۱۹۸۵ میلادی در کرکوک و اکنون ساکن اربیل است.
◇ نمونەی شعر:
(۱)
تو که آمدی رنگها تغییر کرد،
قلب سپیدم را سیاه کردی و
سر سیاهم را سپید!
تو که آمدی، پالتوی زمستان غمت را به تن کردم و
شاخ و برگ بهار را هم از وجودم پژمردی،
این بود آمدن تو...
(۲)
از چشمانت پیداست
که تو هم خیلی مرا دوست داری!
فرار از عشق ممکن نیست،
هرچهقدر هم بر عشق زنهار کنی
باز چشمانت اقرار خواهند کرد،
لذت یک عشق پنهانی را!
چرا با شرم از بین میبری،
این احساس پر از لطف و مهر را؟!
کافیست!
بگشای دروازهی قلبت را بر عشقم،
تا که در گرداب غم و غصه غرق نشده
و گلویت را مالامال از فریاد کند.
(۳)
من زاده در عشق توام!
چنان پرندهای
که در قفس از تخم سر در آورد،
جدایی از تو برایم امریست ناصواب!
(۴)
کمافیالسابق نمیتوانم
در شعرهایم بگنجانمت!
یا که گیسوانت را به شاخ و برگ درخت تشبیه کنم و
چشمانت را به چشمههای زلال آب.
زیرا اکنون آگاه شدهام
که تو از این توصیفات زیباتری.
(۵)
آی روشنای تاریکی شبانهها!
آی چشمهساران زلال، سر راه مسافران خسته!
آی عصای دستان ناتوانان!
آی امید آرزوهای مستجاب نشده!
اکنون که کنار من نیستی،
به پیشگاه کیستی؟!
شعر: #مریوان_حکیم_جباری
برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی
کتاب راه برفی ادامه مطلب ...
◇ ترجمهی شعرهایی از خانم روژ حلبچهای (به کُردی: ڕۆژ هەڵەبجەیی) شاعر کُرد زبان توسط زانا کوردستانی
(۱)
خوابش نمیگیرد، اتاق
ناخوش است از صدای گردباد،
باید بمالم سرش را
با نوازش نسیمی!
(۲)
ورزشکار شده!
جاده،
تا پاهایش کم نیاورد،
به وقت دلتنگی!
(۳)
سنگین شدهاند کتابهایم،
زیر بار گرد و غبار،
باید سبکشان کنم،
با کف دستی فوت!
(۴)
از جیغ بوقلمونها،
کدر شد، آب مرداب
باید رودخانه را
شالگردن کنم و
گردنش بیندازم.
(۵)
چه پیر شده کوچه،
از بازیگوشیهای بچهها!
نجاری نیست بسازد برایش،
عصایی،
پر از خندههای چارلی چاپلین؟!
(۶)
تو امید باطل زندگیام بودی
که دور از من،
ضربان قلبم را از پا انداختی،
قلبی که با پایت،
برهنه به سوی تو روان میشد.
(۷)
مستی که
فقط با می و باده نیست!
من زمانی مدهوش میشوم،
که شمیم یاد تو را بو کشیدهام.
(۸)
خیام تا نفس آخرش
از می و مستی سرود،
من تا قیامت،
از درد و رنج فراق تو!
(۹)
تنهایی، آموختم،
که خویشتنم را بیابم.
ولی جفای تو تنهاترم کرد.
(۱۰)
هیچ درختی،
رقص بلد است،
مادام که ترنم باد نباشد!
(۱۱)
گرچه در وطنم،
قانون جنگل حاکم است،
ولی کماکان
دست نکشیدهام
برای احقاق وعدهی آزادی.
(۱۲)
آه ای پرندههای محبوس در قفس!
خسته نشدهاید از اسارت؟!
ذرهای از باد بیاموزید،
که چگونه پنجرهها را میگشاید!
شعر: #روژ_حلبچهای
ترجمه: #زانا_کوردستانی
[تفنگ]
تفنگ نمیدانست،
شکارچی نمیدانست،
پرنده داشت برای جوجههایش غذا میبرد،
خدا که میدانست!
نمیدانست...؟!
◇ برگردان به کُردی:
تفەنگ نهێزانست،
راوچیش نەێزانست،
وا پەلەور بۆ جوچکەکانی چێشتی ئەبرد،
خودا خۆ ئەیزانەست!
نەێزانست؟!
شعر: #حسین_پناهی
برگردان: #زانا_کوردستانی
برگردان شعرهایی از "خالد بن علی المعمری" شاعر عمانی
■●■
این اشعار از روی ترجمهی کُردی اشعار شاعر نام برده انجام شده و متأسفانه، مترجم کُرد ناشناس است.
داستانک تعارف
- بفرمایید!
- شما اول بفرمایید!
- اختیار دارید! شنا بفرمایید!
- نه، خواهش میکنم شما بفرمایید!
- ای بابا! دختر نمیفهمی میگویم شما بفرمایید!؟
- اِه! بد اخلاق! چته!؟ احترامم حالیت نیست!؟
و با سَر بیرون رفت.
- آخیش راحت شدم! جا باز شد!.
هنوز این جملات را کامل نگفته بود که، پسرک هم با سر بیرون کشیده شد.
■●■
صدای گریهی دو قلوها، فضای زایشگاه را پُر کرده بود.
#زانا_کوردستانی
خانم "شنو محمد زاخو" (به کُردی: شنۆ محمد زاخۆ) شاعر و سیاستمدار کُرد عراقی، زادهی ۴ اکتبر ۱۹۸۰ در اربیل پایتخت اقلیم کردستان است.
استاد "بن محمد ازهرالدین ملا داغبلندان" شاعر هرمزگانی، متخلص به "أزهر" و مشهور به "خباز فقیر" در روز چهارشنبه یکم خرداد سال ۱۳۳۰ خوشیدی، مطابق با شانزده هم شعبان سال ۱۳۷۰ هجری قمری، برابر با بیست سوم مه سال ۱۹۵۱ میلادی در روستای کوخرد از توابع شهرستان بستک دیده به جهان گشود.
استاد "محمود نائل" شاعر و معلم خوزستانی، زادهی سال ۱۳۳۸ خورشیدی در خرمشهر است؛ که بسیار سروده، امّا کم منتشر کرده است.
آقای "محمد شیرینزاده" شاعر خراسانی، زادهی ۶ شهریور ماه ۱۳۷۳ خورشیدی، در مشهد است.
آقای "محمد شیرینزاده" شاعر خراسانی، زادهی ۶ شهریور ماه ۱۳۷۳ خورشیدی، در مشهد است.
آقای "سعید جلیلی هنرمند"، شاعر همدانی، زادهی ۱۷ خرداد ماه ۱۳۵۷ خورشیدی، در شهر بهار است.
استاد "رامیار محمود"، (به کُردی: ڕامیار مەحمود) شاعر و نویسنده کُرد و سردبیر دیجیتال میدیای کوردڕوام، در اقلیم کردستان است.
از او تاکنون چند کتاب از جمله "من شبی پر از دلتنگی دارم" چاپ و منتشر شده است.
◇ نمونهی شعر:
(۱)
روبروی آیینه ایستادهام
مقابلم غباری سیاه میبینم.
و گردبادی،
که یواش یواش در جانم ساکن میشود.
(۲)
آن پرندههای سیاه را نمیبینید،
بیآنکه بال بزنند،
پرواز میکنند،
تهوع میگیرند
و ستارهای مرده
از منقارشان میریزد.
(۳)
میخواهی خودت را بکشی،
شاید که زندگی روی خوشش را به تو نشان بدهد!
اما گذشته سخت است،
وقتی میان این تن کوچک، تو نیستی.
(۴)
سخت نیست، به جلو رفتن!
زیرا شما هنوز پی نبردهاید
که من برای زندگیام، پر و بال میسازم،
نه تاریخ!
من برای تغییر کردن زبان و فرهنگم،
فریاد بر میآورم،
نه برای تغییر کردن جهان!
(۵)
تا من از دوست داشتنت دست میکشم،
از درون پیر و فرتوت میشوم.
تا تو از نفرت و کینهات دست بکشی،
روایت زندگانی من پایان میگیرد.
زیرا اگر ذرهای از تو ناراحت بشوم
روزگارت پر میشود از درد و رنج.
شعر: #رامیار_محمود
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی
پیج رسمی { انجمن شعر و ادب رها } در اینستاگرام
<a href="https://uupload.ir/" target="_blank"><img src="https://s8.uupload.ir/files/screenshot_۲۰۲۴۰۷۲۸_۰۴۳۹۳۰_instagram_rpma.jpg" border="0" alt="آپلود عکس" /></a>
معرفی، شاعران، نویسندگان، هنرمندان، بزرگان، کنشگران و... ایران و جهان
#شاعران_عصر_ما
#نویسندگان_عصر_ما
#هنرمندن_عصر_ما
#بزرگان_عصر_ما
https://www.instagram.com/anjoman_sheroadab_raha?igsh=MWtiZmJ4c21jcGJqZw==
#انجمن_شعر_و_ادب_رها
آقای "علیرضا لبش" شاعر، نویسنده و طنزپرداز ایرانی، است که در مطبوعات و خبرگزاریهای مختلف فعالیت میکند. او در برنامههای رادیو و تلویزیون بهعنوان طنزپرداز و مجری فعالیت دارد و توانسته جایزههای معتبری را در جشنوارههای ادبی کسب کند.
استاد "حمدالله لطفی" شاعر، دبیر و مدرس دانشگاه اهل ایوانغرب، که مدتهاست شعر دغدغهی اصلی اوست.
آقای "علی چنگیزی" نویسنده و داستاننویس خوزستانی، زادهی ۱۴ مهر ماه ۱۳۵۶ خورشیدی در آبادان و اکنون ساکن تهران است.
دکتر "شجاعالدین شقاقی"، شاعر و دکترای حرفهای داروسازی ایرانی، زادهی ۲۹ اسفند ماه ۱۳۴۲ خورشیدی در سراب و اکنون ساکن ارومیه است.
زندهیاد “محمدعمر عثمان” ملقب به “ژنرال پاییز” در سال ۱۹۵۷ میلادی در شهر سلیمانیهی اقلیم کردستان، چشم به جهان هستی گشود.
آقای "علیرضا مطلبی" زادهی یکم فروردین ماه ۱۳۶۵ خورشیدی، در تهران است.
◇ چند شعر کوتاه کُردی از زانا کوردستانی
(۱)
ئهگهر خۆر و مانگم
له ئاسمان باشانۆ
قهت!
دل نادهم به هیچ لەنتەری
◇
اگر ماه و خورشید را هم
از آسمان پایین بیاورند
هرگز
دل به هیچ فانوسی نمیبندم.
(۲)
شاخانی شاهۆ
زاخەکانی قەندیڵ
چاوەکانی عەواڵان
رۆارەکانی سێمێنە و زەرێنە
بەڕوکانی زاگڕۆس
هەمویان دایکی منن!
داپۆشەرەم دەکەن
رێ وسانەم دەکەن
تێرەم دەکەنو
لە ئامێزی خوەیان دەگرەن
پەرژانی دڵەکەمی.
◇
کوههای شاهو
صخرههای قندیل
چمشههای عوالان
رودهای سیمینه و زرینە
بلوطهای زاگرس
مادران من هستند،
میپوشاننم
مینوشاننم
میخوراننم
و در آغوش خود میگیرند
دلمشغولیهایم را...
(۳)
به داخودوخان
بەلازیز و بەلالیسک
ههمو پڵژیاگ ئهبن
...
کوردستان گوڵستان بو.
◇
با غم و غصە
قاصدک بهاری و گلهای کوهستانی
همگی پژمرده میشوند
...
کردستان گلستان بود.
(۴)
له کرمانشان بیم،
یان له تاران،
له مەشهەد بیم،
یان له کاشان،
جیگام ئەگۆڕم
بڵام رەنگ و خەدە ناگۆڕەمەوە...
◇
در کرمانشاه باشم
یا که تهران
در مشهد باشم
یا که کاشان
جا و مکانم را عوض میکنم
رنگ و خویم (اصالت کُردی خودم را) را که نه...
(۵)
خۆزگا ئەمتوانشت
لەجیاتی دۆ پێ دەگەڵ هەزار پێ هەڕامدەکرد
ئەدی من مەیت نەبووم
که بە نێوانی گۆڕستان دڵخۆش و نۆنگ بێم.
◇
کاش میتوانستم،
به جای دو پا،
با هزار پا میگریختم!
مگر من جنازهام
که به قبرستان دلخوش باشم.
(۶)
من دلۆپێ بارانم
هورم
بادم
باخ و گولانم
چاوه رێتم
تاوی خۆری چاوەکانت
له سهر دامه بتوانی.
◇
من قطرهی بارانم،
ابرم،
بادم،
باغ و گلستانم،
چشم انتظار تو،
که آفتاب نگاهت را بر من بتابانی...
(۷)
کی ئەڵی ئەۆینداری خەراوە؟!
من خۆ لە ناوانی زانیاری باشه یان ماڵ؟!
تووم ئیختیار کردەوە!
◇
چه کسی گفته عاشقی بد است
من که میان علم بهتر است،
یا ثروت؟!
تو را برگزیدهام...
#زانا_کوردستانی
شاعر و مترجم روشندل، آیدا مجیدآبادی، زادهی نخستین روز مرداد ماه ۱۳۶۹ خورشیدی، در شهر ارومیه، است.
ایشان قهرمان شنای زنان نابینای ایران نیز هست و شعرهایش به زبانهای کُردی و عربی و ترکی ترجمه و منتشر شده است.
از ایشان تاکنون سه کتاب منتشر شده است:
۱. پروانهها اتو بر نمیدارند
۲. و عشق همچنان مذکر است
۳. خورشیدهای همیشه
استاد "سردار قادر" (به کُردی: سهردار قادر)، شاعر کُرد زبان، زادهی ۲۱ مارس ۱۹۶۴ میلادی، در اقلیم کردستان است.
استاد "سردار قادر" (به کُردی: سهردار قادر)، شاعر کُرد زبان، زادهی ۲۱ مارس ۱۹۶۴ میلادی، در اقلیم کردستان است.
استاد زندهنام "عباس کمندی" در سال ۱۳۳۱ خورشیدی، در گونج فاطمه خانم محلهی جورآباد سنندج دیده به جهان گشود و یکم خرداد سال ۱۳۹۳ در سن ۶۲ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
کتاب شعر « زخم است زندگانیام » منتشر شد
کتاب شعر « زخم است زندگانیام » با ترجمهی "سعید فلاحی"، به همت و سرمایهی انتشارات هرمز چاپ و منتشر شد.
این کتاب ترجمهی اشعاری از آقای "طلعت طاهر" شاعر مشهور کُرد زبان است.
آقای "طلعت طاهر" (به کُردی: تەڵعەت تاهیر) شاعر، نویسنده و مترجم معاصر کُرد، در ۱۸ ژانویهی ۱۹۷۱ میلادی در شهر مخمور استان اربیل اقلیم کردستان عراق دیده به جهان گشود.
آقای "سعید فلاحی" با تخلص "زانا کوردستانی"، زادهی سال ۱۳۶۳ خورشیدی، در کرمانشاه و ساکن بروجرد میباشد.
ویراستار این کتاب که ۶۶ صفحه است، خانم "لیلا طیبی" است.
این کتاب در هزار نسخه و قطع رقعی و شماره شابک 9786228054964 به دوستداران شعر و ادبیات کُردی عرضه شده است.
این کتاب پانزدهمین کتاب مستقل "زانا کوردستانی" و هجدهمین کتابی است که از ایشان چاپ شده است. پیش از این چهار کتاب شعر به صورت مشترک با همکاری همسرش خانم "لیلا طیبی" با عناوین: «چشمهای تو»، «گنجشکهای شهر هم عاشقانه نگاهت میکنند»، «عشق از چشمانم چکه چکه میریزد»، «عشق پایکوبی میکند» و چهارده کتاب داستان، شعر و ترجمه با عناوین «دیوانه»، «ریشههای عطف»، « آمدنت چه لهجه غریبی دارد»، «تـو که بروی، پاییز از در میآید؟»، «سومین کتاب تنهایی»، «هنوز برای دوست داشتن، وقت هست»، « از زمانی که خدا بود»، «حکایتی دیگر از شیرین و فرهاد»، «میان نامهها»، «هم قدم با مرگ»، «نالههای امپراطور»، «عاشق از رفتن میترسد» و «تــو»، منتشر نموده است.
▪ در این کتاب میخوانیم:
وقتی تو را از دست دادم، تازه فهمیدم
مردم برای پیادهروی به «کلات هولیر» نمیروند
بلکه هر کدام
به سوی کوی معشوقهی خود ایستاده و
چنان سربازی پیر
در میانهی میدان
شکستهای خود را مینگرند!.
استاد "حسن سهولی" متخلص به "پرزاله"، شاعر بوشهری، دانش آموخته و مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های دیر و کنگان است.