انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

شعر و ادبیات و کمی سیاست

ڕەفێق سابیر

دکتر "ڕەفێق سابیر"، شاعیر و نووسه‌ری هاوچه‌رخی کورد، لە ۵ ی تەموز ۱۹۵۰ زایه‌نی، لە شاری قەڵادزێ لەدایک بووە.

  ادامه مطلب ...

چنوور نامیق

خاتوون "چنوور نامیق"، بەناوی تەواوی "چنورر نامیق حەسەن"، شاعیر و ڕۆژنامەنویس کورد، دانیشتەجی لە شاڕی هەوڵیرە.


  ادامه مطلب ...

بەشدار سامی

کاک "بەشدار سامی"، شاعیر و فۆتۆگرافەر، ساڵی ١٩٨٤ لە دایک بووە. لە دەنگە نوێیەکانی شیعری کوردییە و زیاد لە دە ساڵە دەنووسێت. تا ئێستا سێ کتێبی شیعریی چاپ کردووە: «سبەی ڕۆژێکی دیکەیە»، «ڕۆیشتن بە ئاراستەی مردووە بەڕێزەکان» و «ئەمڕۆ شەممەیە ئەگەر هیچ کێشەیەک ڕوو نەدات».  لە نووسینەکانیدا بەردەوام هەوڵی داوە لە خۆی بدوێت و نیگەرانییەکانی دنیای تایبەتیی خۆی بکات بە شیعر. 

  ادامه مطلب ...

ئەمیر ئەمین

کاک "ئەمیر ئەمین" شاعیر، نوسەر، شانۆکار و پێشمەرگە‌ی کورد له باشووری کوردستانه.

  ادامه مطلب ...

ئومێد شیخ کریم

ماموستا "ئومێد شیخ کریم" ناسڕاو به "شیخ ئومێد"، شاعیری کوردی هاوچەرخ، لە رۆژی ۸ تەمووزی ۱۹۶۲ زایەنەی، لە شارە جوانەکەی سڵیمانی لە دایک بوو.


  ادامه مطلب ...

فەرهاد پیرباڵ

دوکتور "فەرھاد پیرباڵ" نووسەر، فیلسووف، شاعیر، نیگارکێش، ڕەخنەگر، لێکۆڵەر و مامۆستای زانکۆی کورد، له رۆژی ٢٠ی ئابی ١٩٦١ زایەنی، لە ھەولێری کوردستان، لەدایکبوو.

  ادامه مطلب ...

حاجی جەلال گڵاڵی

ماموستا "حاجی جه‌لال گڵاڵی" ناسڕاو به "مامۆی تەنها" شاعیر کوردی باکووری کوردستانە واکو لە رۆژی ۲۷ کانوونی یەکەمی ساڵی ۱۹۶۳ زایەنی لە که لار لە دایک بوو و ئیستایش لە شاری بەندەری پیلموت (Plymouth) لە ئینگلیزدا دانیشتووە.

  ادامه مطلب ...

عومەر عەلی

ماموستا "عومەر عەلی" شاعیر و نووسەری کورد لە باکووری کوردستانه.

ماموستا عومه‌ر له یەکمین رۆژی کانوونی دوومی ساڵی ۱۹۷۰ زایەنی له شاڕی سڵیمانی لە دایک بۆ و ئیستایش لە ئەو شیونە دلنیشتەجیە.

  ادامه مطلب ...

عەلی پاکی

کاک "عه‌لی پاکی" شاعیری هاوچه‌خی کورد له شاری هه‌ولیر له دایک بووه.

  ادامه مطلب ...

ڕێباز سالار

کاک "ڕێباز سالار" به‌ناوی ته‌واوی "ڕێباز سالار عبدالکریم نریمان" و ناسراو به "مام ڕێباز" شاعیر و نووسەری هاوچەرخی کورد، لە ساڵی ۱۹۹۸ زایەنی لە شاری چەمچەماڵی هەرێمی کوردستان له دایک بۆ.

  ادامه مطلب ...

ڕزگار جەباری

ماموستا "ڕزگار جەباری" به ناوی تەواوی: "ڕزگار تەیب محەمەد"، ساڵی ١٩٨٠ لە شاری کەرکووک لەدایکبووە. 

  ادامه مطلب ...

شعر

بنگس بنگس
رێگام ئەدوزومەوە،
هەتا مالی تۆ تەمەنیکیش دۆرینگ بێت
ئەگەم بە داوێنەت
ای سەربەستی!

کورمال کورمال
راهم را پیدا خواهم کرد
تا تو یک عمر هم فاصله باشد
به دامانت خواهم رسید
ای آزادی!


#زانا_کوردستانی

بەکر عەلی

شه‌هیدی نه‌مر "بەکر عەلی"؛ شاعیری کورد، لە ۱۹ مانگی هزێران ساڵی ۱۹۶۸ زایەنی، لە گەڕەکی کانێسکانی شاری سلیمانی لە دایکبووە.

  ادامه مطلب ...

شعر

باپیرم مرد،

باوکمیش!

بڕاکانەم یەک‌به‌یه‌ک پاتوڵ و فەڕتووس،

مووه‌کانی منیش قڕبۆز!

هەموو جیهانەم پیر و بەعومر بوون،

بەڵام داخی تۆ هێشتا جەوانە،

                     ای کوردستان!

پدر بزرگم مرد،

پدرم هم!

برادرهایم تک به تک فرتوت،

موهای من هم جوگندمی!

همه‌ی جهانم پیر شدند،

اما داغ تو هنوز جوان است ای کردستان...




#زانا_کوردستانی

شعر

باپیرم مرد،

باوکمیش!

بڕاکانەم یەک‌به‌یه‌ک پاتوڵ و فەڕتووس،

مووه‌کانی منیش قڕبۆز!

هەموو جیهانەم پیر و بەعومر بوون،

بەڵام داخی تۆ هێشتا جەوانە،

                     ای کوردستان!

پدر بزرگم مرد،

پدرم هم!

برادرهایم تک به تک فرتوت،

موهای من هم جوگندمی!

همه‌ی جهانم پیر شدند،

اما داغ تو هنوز جوان است ای کردستان...




#زانا_کوردستانی

شعر

نا فەروخیم، واکو دەمم بدورەن!

نا واکو رودەکیم، نەوین!

زانام لە کوردستان،

شاربەدەری دوویر لە نیشتمان...

...

چاک ئەدانزانی وا هویچ منداڵیک 

دوویر لە ئامێزی دایکی 

زیندو نابێت.

نه فرخی‌ام که دهانم را بدوزند،

نه که رودکی‌ام، نابینا! 

زانا هستم از کردستان،

تبعیدی‌ی دور از وطن...

خوب می‌دانستید هیچ کودکی 

دور از آغوش مادرش 

جان به در نخواهد برد...





#زانا_کوردستانی

شعر

باپیرم به زمانی رۆژگ 

لەگەڵ "سیمیتقو"* شەهید بۆ.

باوکەم واکو ئاگاداری کەڵامی قەدیم بۆ 

لەگەڵ "شێخ عەبیدوڵا!* لە وڕمی گومەسار بۆ.

بڕاکەم وەختی نزای یا عەلی لەسەر لیۆی بۆ 

لە ئینفال سپوردە بۆ.

تەواویان، 

بە دەستی ئەو نەفەراتی کە ئەیان ۆت:

ئیمە لەگەڵ کوفر شەڕ ئەکەیم نە لەگەڵ کورد!.*

پدر بزرگم با زبان روزه 

همراه با سیمیتقو* کشته شد.

پدرم که حافظ قرآن بود 

همراه شیخ عبیدالله* در ارومیه مفقودالاثر!

برادرم یا علی گویان، در انفال دفن،

همگی،

به دست کسانی که می‌گفتند: 

ما با کفر می‌جنگیم نه با کُرد!.



#زانا_کوردستانی



------------

۱ خەباتکاری کوردی بەرهەڵست رەزاشا 

۲ شێخ عەبیدوڵا نەهری لە خەباتکارانی کورد 

۳ وتەیک لە ئایەت‌ڵڵا بەهەشتی  

۱ مبارز کُرد مخالف رضا شاه

۲ شیخ عبیدالله نهری از مبارزان کُرد

کتاب مرگ و زندگی

کتاب مرگ و زندگی


کتاب "مرگ و زندگی" مجموعه آثاری از "جان اشتاین بک" نویسنده‌ی نامدار آمریکایی‌ست که توسط آقای "سیروس طاهباز" ترجمه شده است.

آقای "جان ارنست اشتاین‌ بک جونیور"، زاده‌ی ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ و درگذشته‌ی ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ میلادی، یکی از شناخته شده‌ترین و پر خواننده‌ترین نویسندگان قرن بیستم آمریکاست. 


کتاب "مرگ و زندگی"، منتخبی است از ادبیات پراکنده جان اشتاین‌بک، که در قالب یک مجموعه داستان، با چندین و چند اشتباه مختلف در ترجمه و البته حروف‌چینی نه چندان مطلوب و قطع و ممیزی‌های عجیب در متن داستان‌ها، که خواننده را گاه و بی‌گاه سردرگم و آشفته می‌کند، اما بلاغت و شیوایی قلم اشتاین‌بک، او را دوباره به مسیر باز می‌گرداند.

به نظر نگارنده بزرگترین خطای نگارشی مترجم استفاده از نام "جان استن‌بک" به جای نام "جان اشتاین‌بک" نامی که در ذهن و یاد و ادبیات تمام مردم ایران و فارسی‌زبانان ماندگار شده است، بوده است.

این کتاب را "موسسه‌ی انتشارات نگاه" در ۱۰۸ صفحه و قطع پالتویی برای نخستین بار در سال ۱۳۹۷ خورشیدی، در ایران چاپ و منتشر کرده است.


■●■


کتاب مجموعه‌ای منتخب شده از شش اثر اشتاین‌بک است. در ابتدای کتاب بعد از سخن ناشر، بخشی به معرفی اشتاین‌بک اختصاص داده شده با عنوان "سال‌ها و کارها" و در ادامه در بخشی مجزا، گفتار جان اشتاین‌بک، هنگام دریافت جایزه نوبل در ۱۰ دسامبر ۱۹۶۲ در استکهلم را هم آورده است و بعد از آن منتخبی از شش داستان را به نام‌های زیر گنجانده است:

- مولی مورگان و پدرش / از صفحه‌ی ۱۹ تا ۴۴ 

- چگونی "دانی" از جنگ که بازگشت، خود را وارث یافت / از صفحه‌ی ۴۵ تا ۵۲ 

- تدفین پدربزرگ / از صفحه‌ی ۵۳ تا ۶۸ 

- خطاب / از صفحه‌ی ۶۹ تا ۹۲ 

- بوی خوش و خنک برف / از صفحه‌ی ۹۳ تا ۱۰۲ 

- چراغی دیگر / از صفحه‌ی ۱۰۳ تا ۱۰۵


به مانند سایر شاهکارهای اشتاین‌بک، مفاهیم به کار برده شده در این داستان‌ها برای مخاطب ملموس و درد آشناست. 

آثار اشتاین‌بک، به جای فراهم آوردن فرصتی برای فرار از دنیای پیرامون، مخاطبین را به رویارویی با واقعیت دعوت می‌کنند. قلم او صدای انسان‌های ستم دیده در دنیای مدرن است.


■●■


در داستان "مولی مورگان" به عنوان شاخص‌ترین داستان این کتاب، نویسنده به جای مقدمه‌چینی برای فرار از دنیای پر از ستم و نابرابری، مخاطبین را به رویارویی با واقعیت دعوت می‌کند. 


در بخش‌هایی از این داستان می‌خوانیم: 

(۱)

هنگامی که پدر می‌رفت، مادر بار دیگر نالان می‌شد و چشم‌هایش سرخ می‌شد. با غرولند از بچه‌ها می‌خواست که دوستش داشته باشند، انگار که دوست داشتن بقچه‌ای بود که می‌شد دستش داد.


(۲)

نسیمی از دل دره، همچون آه مردی خفته، برخاست و فرو نشست.


(۳)

یک بار پدر رفت و دیگر برنگشت. هیچ وقت پول نمی‌فرستاد و کاغذ هم نمی‌نوشت. اما این بار دیگر حسابی غیبش زد. تا دو سال منتظر شدند بعد مادرشان گفت او باید مرده باشه. بچه‌ها از این فکر لرزیدند، اما باور نکردند. چون آدمی به خوبی و زیبایی پدرشان نمی‌شد که بمیرد. لابد در گوشه‌ای از دنیا سرگرم ماجرایی تازه بود. لابد مشکلاتی بود که نمی‌توانست به خانه برگردد. روزی که آن دلیل‌ها از میان می‌رفت او می‌آمد. روزی با سوغات‌های بهتر و قصه‌های خوب‌تر از همیشه باز می‌گشت. اما مادرشان می‌گفت لابد تصادفی شده. لابد مرده. مادرشان حواس پرت بود. آگهی‌های کار را می‌خواند که بتواند خرج خانه را تهیه کند. پسرها گل‌های کاغذی می‌ساختند و با خجالت می‌فروختند…


◇ در داستان "تدفین پدربزرگ" می‌خوانیم:

(۱)

مادر گفت: "می‌خواستم تمام تن پدربزرگو بشورم. اما پتوی شما خراب می‌شه. بوی مرده هیچ‌وقت از رختخواب نمی‌ره. یه سگ بود که تا دو سال بعد از مردن مادرم کنار تشکی که اون روش مرده بود زوزه می‌کشید و می‌لرزید." 


(۲)

یک وقت از کسی شعری شنیدم که می‌گفت: "هرچه زنده است، مقدس است." 


◇ در داستان "خطاب" می‌خوانیم:

(۱)

من هیچ‌وقت فرصت تماشا نداشتم. هیچ‌وقت سبز شدن برگ‌ها رو ندیدم. هیچ‌وقت ندیدم قضایا چطور اتفاق می‌افتن. صبحی کف چادر یه خط از مورچه‌ها راه افتاده بود. نتونستم تماشاشون کنم. تو فکر چیز دیگه‌ای بودم. بعضی وقتا دلم می‌خواد تمام روزو بشینم و به ساس‌ها نگاه کنم و فکر هیچ چیز دیگه رو نکنم.


◇ در داستان "چراغی دیگر" می‌خوانیم:

(۱)

این راست نیست که چراغ‌ها مشترکند و جهان خرمن آتشی‌ست یگانه. هر آدمی چراغ خویش را دارد، چراغ تنهای خویش را.


(۲)

هنگامی که چراغی به خاموشی می‌گراید سخت تاریک‌تر از آن می‌شود که هرگز چراغی در کار نبوده باشد.



#زانا_کوردستانی 


شعر

تەنانەت یەک رۆژیش لە تەمەنەم ماگەبێت
بەهار بێت یان هاوین
پایز بێت یان زستان
تۆفیریکی نیە
لەگەڵ وونی سووری خەۆم ئاویاریت دەکەم‌و
به‌ری سه‌بزی ئازادی
لە پژەپۆت هەڵ‌دەچنم.

حتا یک روز به عمرم مانده باشد
بهار باشد یا که تابستان
پاییز باشد یا که زمستان
هیچ فرقی نخواهد داشت
با خون سرخم آبیاری‌ات خواهم کرد
و میوه‌ی سبز آزادی را
از شاخه‌هایت خواهم چید.


#زانا_کوردستانی


-------
پ.ن:
مجسمه کاوه‌ی آهنگر حامل درفش کاویانی که روزگارانی در میدان آزادی اصفهان نصب بود و برداشته شد

کتاب جزیره خرگوش ها

کتاب جزیره خرگوش‌ها 


کتاب "جزیره خرگوش‌ها" نوشته‌ی آقای "سید حسن حسینی" است.

  ادامه مطلب ...

تنبیه بدکار، با تشویق نیکوکار

تنبیه بدکار، با تشویق نیکوکار

 

ادامه مطلب ...

ترجمه‌ی چند هایکو

ترجمه‌ی چند هایکو از شاعران جهان

✍ #زانا_کوردستانی 

  ادامه مطلب ...

گوران مریوانی

استاد "گوران مریوانی"، شاعر و مترجم کُرد، ساکن شهر زاگرب پایتخت کشور کرواسی‌ست.

از او کتابی به نام "فقط یک چیز" چاپ و منتشر شده است.

  ادامه مطلب ...

شریف حسین پناهی

زنده‌نام "شریف حسین‌پناهی"، مشهور به "ماموستا شریف"، شاعر کم‌کار اما نام‌آشنایی در زبان و ادبیات کُردی است و تعدادی از اشعار او، مخصوصا در اوایل انقلاب، در میان مردم بسیار رایج شد و البته برای خودش یک‌سال زندان و مدتی محرومیت شغلی و مدت‌ها سلب آسایش از زندگی همراه داشت.

  ادامه مطلب ...

غمگین خدر

آقای "غمگین خدر" (به کُردی: غەمگین خدر)، مشهور به "غمگین بولی"  (به کُردی: غەمگین بۆڵی)، شاعر، نویسنده کُرد و کارمند دانشگاه سلیمانیه، زاده‌ی ۱۵ مارس ۱۹۸۴ میلادی در اربیل مرکز اقلیم کردستان است.



■□■



(۱)

پاییز نام دیگر خداست!

برای مردمان بی‌مهر و محبت،

تا که دریابند 

آدمی هرچه‌قدر هم جوان و سرحال باشد 

روزی فریاد کهولتش برخواهد خواست 

همچون برگریزان درختان...


 


 (۲)

هرگز سکوت نکن!

تا که شهد سخنان شیرینت، 

قاطی چای تلخم شود!

چونکه صدایت، 

سرسبزی و آبادی دل من است 

باور کن، 

ایامی که صدایت به مهمانی گوشم نمی‌نشیند 

چنان دلتنگ می‌شوم 

که چون پرنده‌ای غمگین 

بی‌هدف و سرگردان، 

به پرواز در می‌آیم 

آنقدر که تمام آسمان 

جوابگوی پر پروازم نخواهد بود.


 

(۳)

می‌دانم که روزی، باز می‌گردی،

تنها به صبر ایوب نیاز دارم تا آن زمان!

چونکه زمان، سکوت را از بین می‌برد

سخن‌ها را در خود پنهان می‌کند 

سختی‌ها را پایان می‌دهد،

چون ذره‌ای هم گفتگو ارزش ندارد.



(۴)

از زمانی که تو رفتی، 

از ابرهای آسمان هم، 

سکوت می‌بارد!

باشد! 

تو با من قهری،

پس این قهر و سکوت ابرها از کیست؟!



(۵)

ما گذشته شده‌ایم! 

دیروز،

زخم امروزمان است!

عمیق و خونین!

بر پیکر فردایمان...




شعر: #غمگین_خدر

ترجمه: #زانا_کوردستانی 


غریب قریب!

غریب قریب!

نگارشی بر غربت بی‌پایان یک نویسنده‌ی گمنام ولی نامدار...


  ادامه مطلب ...

علی یاری شاعر اهوازی

استاد "علی یاری" زاده‌ی یکم فروردین ماه ۱۳۵۳ خورشیدی، شاعر، پژوهشگر و مدرس دانشگاه چمران اهواز، ساکن اهواز است. 

  ادامه مطلب ...

رونمایی از کتاب نمی‌خواهم در وجود آدمی دیگر خفه شوم

رونمایی از کتاب شعر با عنوان «نمی خواهم در وجود آدمی دیگر خفه شوم» با ترجمه سعید فلاحی

  ادامه مطلب ...

ناصر روشن شاعر سنندجی

استاد "ناصر روشن" شاعر، نویسنده، ادیب، وزنه‌بردار و داور درجه یک بین‌المللی وزنه‌برداری کردستانی است؛ که در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در شهر سنندج متولد شد. 

  ادامه مطلب ...